کتاب زمین ناله می کند: خاطرات محمود شیرافکن حسن شیردل + دانلود نمونه رایگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب زمین ناله می کند: خاطرات محمود شیرافکن

کتاب زمین ناله می کند: خاطرات محمود شیرافکن

امتیاز
۴.۹از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زمین ناله می کند: خاطرات محمود شیرافکن

از مقدمه مولف: سالها محمود شیرافکن در مراسم‌های مختلف شهدا، خاطره‌گوی آن‌ها بود. اما، بیش از همه از دوستان شهیدش می‌گفت. میان صحبتها و حرفها جایی برای خودش نمی‌گذاشت. کسی که می‌توانست حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد؛ حرفهایی که در ربع ساعت به همین سادگی نمی‌شد از آن گذشت. مداحی‌ها، مناجات‌خوانی‌ها و سخنرانی‌هایش هنوز زبان‌زد است و دلنشین. با او درباره‌ی خاطراتش صحبت کردیم. به حرمت دوستی چندین ساله پذیرفت و در محرم سال هشتاد و هفت، کار مصاحبه را با او شروع کردیم. چهارده ساعت مصاحبه در ده شب محرم به همه‌ی خستگیها و گلویی که گرفته بود، هوای بهشتی این شبها را برای ما بهشتی‌تر کرد. در بین خاطرات از دوستانش گفت و از اینکه چگونه وقتی زمین آن‌ها را از دست می‌داد ناله می‌کرد. کار تدوین در سال هشتاد و هشت تمام شد. انجام دادیم و خواند، می‌خندید و می‌گفت: «من خودم وقتی خاطراتم را دست گرفتم، نتونستم بذارمش زمین؛ یکسره خوندم. خدا توفیقتون بده، ممنون.» گفتیم: «می‌تونی چند ساعت از خاطراتت رو به ما هدیه بدی؟!» سرش را پایین انداخت و گفت: «سالها پیش همه‌ی روزهای جنگم را بخشیدم به اهل بیت و چهارده معصوم‌(ع).»

نظرات کاربران

SARA
۱۳۹۵/۰۸/۰۸

کتابی با تحریری متفاوت از خاطرات مقدس و یادگاری مادر عزیزم😔

وصال
۱۳۹۹/۰۳/۰۲

این کتاب اینقدر باحاله که شاید سخت بتونید بزاریدش کنار حین خوندن . امیخته ای از شور و جوانی و خنده و روضه ی مجسم . حتما بخونید و اگر دوست داشتید معرفی بکنید به دوستان تون : )

کاربر 72671
۱۳۹۶/۰۴/۰۴

دلنشین و عبرت آموز

reyhaneh1
۱۴۰۲/۰۹/۰۶

با بقیه کتابهای دفاع مقدس فرق داشت، صحنه های واقعی و سخت جنگ از تمرین نظامی گرفته تا اعزام و منطقه و عملیات و کمبودها و فشارها را بیان می کرد شهادت دلخراش و مجروحیت دردناک همرزمان😢.گویی در همان صحنه

- بیشتر
فهیمه
۱۴۰۲/۰۴/۱۸

به کسایی که دلشون میخواد حضور در جبهه رو تصور کنن توصیه می‌کنم ولی به افراد با روحیه حساس و افراد باردار توصیه نمی‌کنم بعضی خاطرات تا مدت ها تو ذهنم باقی بود

khadij
۱۴۰۱/۰۱/۱۸

بسیار زیبا و تاثیر گذار بود. باید قدر شجاعت شهدا را دونست.

علی علی
۱۴۰۳/۰۵/۰۶

سرشار از خاطراتی ناب با نثری ادبی و قوی

آر-طاقچه
۱۴۰۱/۰۲/۱۱

بسیار خوب و تاثیر گذار

ب. قاسمی
۱۴۰۰/۰۴/۳۰

کتاب بسیار زیبا و دلنشینی بود.

بریده‌هایی از کتاب

یک خودکار تو جیب پیراهنم بود. گرفت و گفت: ـ‌ من اینو می‌گیرم، خودکار رو می‌ذارم تو جیبم که تو عملیات همرام باشه. موقعی که شهید شدم و منو آوردن، نکنه بذاری خودکارو از من بگیرن. بذار تو قیامت، تو اون دنیا، این خودکار با من باشه.
amir
ـ محمود، من اولین شهید گُردانمون هستم. اولین شهیدی هستم که تیر به من می‌خوره، آن هم نزدیکِ قلبم. همه بدنم خونی می‌شه. منو با چهارده تا شهید میارن. یادت باشه اون روز، بابل چهارده تا شهید داره. حتماً بیا تو تشیع جنازه
amir
نورافکن‌ها را در آب می‌چرخاندند که ناگهان نورافکن روی ما ثابت ماند. کاملاً روی صورت من، که مُدام، وجعلنا می‌خواندم. بعد می‌چرخید و می‌رفت؛ اما ما را نمی‌دید! اصلاً خدایی بود.
ب. قاسمی
نورافکن‌ها را در آب می‌چرخاندند که ناگهان نورافکن روی ما ثابت ماند. کاملاً روی صورت من، که مُدام، وجعلنا می‌خواندم. بعد می‌چرخید و می‌رفت؛ اما ما را نمی‌دید! اصلاً خدایی بود.
ب. قاسمی
ـ دو برادر که هر دو غواص بودند، جلوی ما در آب‌، پشت به پشتِ هم‌، ایستاده بودند. یکی از همین تیرها می‌خورد به پیشانی برادر جلویی؛ در حال جان دادن بود و در آب دست و پا می‌زد که آن برادر دید، سر و صداهای برادرش دارد زیاد می‌شود و ممکن است نورافکن‌ها بچه‌ها را ببینند و عملیات لو برود، سر برادرش را برد زیر آب...
ب. قاسمی
ـ دو برادر که هر دو غواص بودند، جلوی ما در آب‌، پشت به پشتِ هم‌، ایستاده بودند. یکی از همین تیرها می‌خورد به پیشانی برادر جلویی؛ در حال جان دادن بود و در آب دست و پا می‌زد که آن برادر دید، سر و صداهای برادرش دارد زیاد می‌شود و ممکن است نورافکن‌ها بچه‌ها را ببینند و عملیات لو برود، سر برادرش را برد زیر آب...
ب. قاسمی
ـ دو برادر که هر دو غواص بودند، جلوی ما در آب‌، پشت به پشتِ هم‌، ایستاده بودند. یکی از همین تیرها می‌خورد به پیشانی برادر جلویی؛ در حال جان دادن بود و در آب دست و پا می‌زد که آن برادر دید، سر و صداهای برادرش دارد زیاد می‌شود و ممکن است نورافکن‌ها بچه‌ها را ببینند و عملیات لو برود، سر برادرش را برد زیر آب...
ب. قاسمی
ـ‌ جدی دارم می‌گم، از طرفِ آقا دعوت شدم! عین همین حرف! ـ دیگه این‌دفعه‌، آخرین باریه که دارم می‌رم. اطمینان داشته باش دیگر منو نمی‌بینی.
amir
ـ چهار سال است که در ارتش عراقم. پدرم روحانی بود. پدر و عمویم را صدام در کوره آدم‌سوزی سوزاند.
amir
حاجی بصیر؛ سردار شهید حاج حسین بصیر (قصه ی فرماندهان ۲۶)
امیرحسین انبارداران
چه کسی قشقره‌ها را می‌کشد؟
حجت شاه‌محمدی
خرمشهر کو جهان آرا؛ مجموعه‌ی بانوی ماه ۵
مرتضی سرهنگی
حماسه یاسین
سید محمد انجوی نژاد
کالک‌های خاکی: خاطرات شفاهی سرلشکر پاسدار محمدعلی (عزیز) جعفری (از تابستان 1335 تا تابستان 1361)
محمدعلی (عزیز) جعفری
یاس در قفس (داس‍ت‍ان‌ زن‍دگ‍ی‌ و ش‍ه‍ادت‌ غ‍ری‍ب‍ان‍ه‌ م‍ح‍م‍دج‍واد ت‍ن‍دگ‍وی‍ان‌)
جواد کامور بخشایش
پیغام ماهی‌ها
گل‌علی بابایی
دانه‌های انار؛ خاطرات خودنوشت آزاده حسین کرمی
حسین کرمی
جنایت‌های ما در خرمشهر؛ خاطرات افسران عراقی از خرمشهر
محمدنبی ابراهیمی
عطر شب‌بوها
حمید حسام
تصویر آخر؛ شهیده طیبه‌سادات موسوی زمانی به روایت محمد علی گودینی
محمد‌علی گودینی
شناسایی : ‌‫زندگینامه و خاطراتی از ۴۰ سردار شهید اطلاعات عملیات
گروه نویسندگان
رد پای برهنه
حمید حسام
چه کسی لباس مرا پوشید؛ خاطرات آزاده محسن فلاح
محبوبه شمشیرگرها
گوهر
مهدی جعفری‌نسب اشکذری
تاکسی سرویسی برای فاو؛ خاطرات خودنوشت محمد بلوری
محمد بلوری
توفان سرخ؛ خاطرات سرهنگ عراقی عبدالعظیم الشکرچی
عبدالعظیم الشکرچی
گمشده من‏‫: سرگذشت قرارگاه سری نصرت و نقش شهید علی هاشمی به روایت دکتر محسن رضایی‏‫
محمدمهدی بهداروند

حجم

۱۴۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۲ صفحه

حجم

۱۴۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۲۱۲ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان