دانلود و خرید کتاب پشت و رو سوزان فرانسیس ترجمه نیلوفر امن‌زاده
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب پشت و رو اثر سوزان  فرانسیس

کتاب پشت و رو

معرفی کتاب پشت و رو

کتاب پشت و رو نوشته سوزان فرانسیس و ترجمه نیلوفر امن‌زاده است. کتاب پشت و رو را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب پشت و رو

در ذهن و وجود ما احساسات گوناگون با هم زندگی می‌کنند، شادی، غم، عصبانیت،  ترس، تنفر و... 

 رایلی دختر کوچولویی است که در اثر یک اتفاق، احساسات شادی و غم خود را گم کرده است. به نظر شما او می‌تواند بدون این دو حس زندگی کند؟ زندگی او بدون شادی و غم چطور خواهد بود؟

کتاب پشت و رو که انیمیشن آن هم توسط بیت داکتر در استودیوهای پیکسار ساخته و توسط کمپانی دیزنی در سال ۲۰۱۵ عرضه شد، به خوبی کودک را با احساساتش و نحوه بروز آنها آشنا می‌کند و حتی خواندن آن برای پدر و مادرها هم بسیار جذاب است. 

خواندن کتاب پشت و رو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

همه کتابخوان‌ها، چه کودکان و چه بزرگسالان از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.

بخشی از کتاب پشت و رو

روزی که رایلی به دنیا آمد، شادی ناگهان خودش را توی یک جای عجیب و زیبا دید: توی ذهن رایلی. شادی، مجموعهٔ درخشانی از ذرات زردرنگ انرژی بود و یکی از احساسات رایلی‌کوچولو به حساب می‌آمد. او از داخل مقر فرماندهی، که مرکز کنترل جهانِ ذهنیِ رایلی بود، همه‌چیز را از دریچهٔ چشم‌های رایلی می‌دید.

شادی پشت میز فرمان ایستاد؛ وسیله‌ای که احساساتْ از آن برای کنترل واکنش‌های رایلی استفاده می‌کردند. او با شگفتی به پدر و مادر رایلی که برای اولین‌بار به دختر زیبایشان نگاه می‌کردند، خیره شد. مامان با مهربانی گفت: «سلام رایلی.»

بابا حیرت‌زده گفت: «نگاش کن… وای که چه دختر قشنگی!»

ناگهان یک گوی طلایی درخشان، در مسیری سُر خورد و سمت راست میز فرمان قرار گرفت. شادی گوی عجیب‌وغریب را برداشت و آن را با دقت توی دستش نگه داشت. داخل گوی، تصویر پدر و مادر رایلی را دید که لبخند می‌زدند. تصویرِ بابا از توی گوی طلایی گفت: «وای که چه دختر قشنگی!» این اولین خاطرهٔ خوب رایلی بود که توی ذهنش شکل گرفت. شادی گوی را دوباره توی مسیرش گذاشت و قِل‌خوردن آن را نگاه کرد. گوی به سمت قفسهٔ خاطره‌ها در عقبِ مقر فرماندهی رفت.

شادی خیلی زود عاشق رایلی شد و تصمیم گرفت خودش را وقف او کند و هر کاری که از دستش برمی‌آید، برای خوشبختی او انجام دهد. فکر می‌کرد تا ابد فقط خودش و رایلی خواهند بود، اما سی و سه ثانیه بعد از تولد رایلی، شخص دیگری در کنار میز فرماندهی ظاهر شد و شروع به کار کرد. یک‌دفعه رایلی زد زیر گریه.

تازه‌واردِ آبی‌رنگ، با ناراحتی گفت: «من غم هستم.»

شادی درحالی‌که با ملایمت خانمِ غم را از میز فرماندهی کنار می‌زد، گفت: «خودم درستش می‌کنم.» بعد، چندتا دکمه را فشار داد و گریهٔ رایلی قطع شد.

چند ساعت که گذشت، سروکلهٔ احساسات بیشتری توی مقر فرماندهی پیدا شد تا هر بار رایلی به آن‌ها نیاز داشت، کنترل اوضاع را به دست بگیرند. با هر احساس‌ِ جدید، گوی‌های خاطره در رنگ‌های مختلفی تشکیل می‌شدند و به طرف قفسه‌ها سُر می‌خوردند. هر رنگ، متعلق به احساسی بود که رایلی در لحظهٔ شکل‌گیریِ خاطره، تجربه کرده بود.

شغلِ ترس این بود که مراقب رایلی باشد. هر بار رایلی به چیزی نزدیک می‌شد که به نظر آقای ترس خطرناک بود، چیزهایی مثل سیم برق، اِسکِیت و سگ‌ها، او را راهنمایی می‌کرد. «مواظب باش!» تکیه‌کلام او بود. همهٔ خاطرات رایلی که مربوط به ترس بودند، توی گوی‌های بنفش‌رنگ ذخیره می‌شدند، هم‌رنگِ خودِ آقای ترس.

خانمِ انزجار سبزرنگ بود. او چشم‌های تیزی داشت و هر چیزی که می‌شد به آن «اَه اَه» گفت را سریع پیدا می‌کرد. هر وقت رایلی با چیزهای چندش‌آوری مثل کلم بروکلی، نقاشی‌های زشت و آدم‌های کثیف روبه‌رو می‌شد، مسئولیت کنترل به عهدهٔ او بود. خاطره‌های چندش‌آور رایلی توی گوی‌های سبزرنگ جمع می‌شدند.

هر وقت اتفاق ناعادلانه‌ای برای رایلی می‌افتاد، آقای عصبانیت ــــ که قرمز، قدک

نظرات کاربران

گمنام
۱۳۹۹/۰۹/۱۴

کارتونشو دیدم خیلی جذاب بود تا چند وقت فکر میکردم تو مغزم همچین اتفاقایی می افته😁😁

𝒌𝒆𝒓𝒎 𝒌𝒆𝒕𝒂𝒃📚🕊️
۱۳۹۹/۱۲/۲۵

بی نظیر بود😽😍💛

booklove
۱۳۹۹/۱۰/۰۶

فیلمش واقعا شاهکار بود و نمونه اش خوندم دقیقا مثل فیلمش بود بنظرم خیلی جالبه ⭐😍🤩

m_army_7
۱۴۰۰/۰۱/۰۴

منم فیلمش رو دیدم اما کتابش رو نخوندم مطمئنم مث کارتونش خوبه ولی یک نکته هست ک اسم کتابش با کارتون فرق میکنه اسم اصلیش درون بیرونه

🧡🍊𝑷𝒐𝒓𝒕𝒆𝒈𝒉𝒂𝒍
۱۴۰۱/۰۲/۲۲

عالییییی😄🤌🏻 انیمیشن رو هم دیدم در کل هر دو عالی پیشنهاد میکنم🥺♥️

(mohammad amin)
۱۴۰۰/۱۱/۱۲

هیچ میدونستید توی مرکز کنترل جهان ذهنمون چه اتفاقی داره میافته؟ همه ی حس هامون با همدیگه در تلاشن تا ما یکی یکی اونارو درک کنیم و بفهمیم که غم به چه دردمون میخوره اونم وقتی که میتونیم شاد باشیم و

- بیشتر
R
۱۳۹۹/۱۲/۰۶

خیلی خوب بود ولی انیمیشنش بهتره🙂

1motahare
۱۳۹۹/۱۰/۱۹

خیلی خوبه 🎀😍 من انیمیشنش رو دیدم 😊 البته کتابش هم خوندم 💕 اما اسمش درون بیرون هست نه پشت و رو

کتاب یار مهربان
۱۳۹۹/۰۹/۳۰

من فیلمش رو دیدم نمونه کتابش رو هم خوندم واقعا عالی و تخیلی و زیبا بود 😍😍

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۸/۲۴

"شادی" و "غم" دو تا موجود بامزه هستن که توی ذهن دختر کوچولویی به اسم "رایلی" زندگی می کنن. البته اونا تنها نیستن، بقیه احساسات هم با اونا رفیقن: عصبانیت، ترس و انزجار! همه ی این موجودات بامزه در تلاشن تا

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۶)
اوضاع گاهی اوقات پُشت‌ورو و گاهی هم سَروتَه می‌شد، اما در نهایت همه‌چیز به خوبی می‌گذشت.
Emily
ترس با دیدن فضای ملالت‌آور اتاق گفت: «نه، نه، نه، نه!» اتاق به طرز مسخره‌ای کوچک بود و سقف شیبداری داشت که باعث می‌شد حتی کوچک‌تر به نظر برسد. همهٔ احساساتْ غمگین شدند. انزجار گفت: «کم‌کم داره به موش‌مُرده‌هه حسودیم می‌شه.» غم هم گفت: «ولی رایلی نمی‌تونه اینجا زندگی کنه!» شادی مثل همیشه سعی کرد همه را وادار کند که به نیمهٔ پُر لیوان نگاه کنند. او با هیجان گفت: «یه جا خوندم که یه اتاق خالی به معنای یه فرصت جدیده!
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶
«این دیگه چه کوفتیه؟» این فریاد آقای ترس بود؛ او داشت رایلی و مادرش را نگاه می‌کرد که پشت پیشخوان پیتزافروشی ایستاده بودند و به پیتزای پُر از بروکلی نگاه می‌کردند. عصبانیت با غضب گفت: «تبریک می‌گم سن‌فرنسیسکو! تو پیتزا رو نابود کردی! اول هاوایی این کارو کرد و حالا تو!» او این‌ها را با فریاد گفت و وقتی یاد تکه‌های آناناس افتاد که مردم هاوایی دوست داشتند روی پیتزا بگذارند، به خودش لرزید. حال رایلی و مادرش خیلی گرفته شده بود. همین‌طور که داشتند به سمت خانه قدم می‌زدند، مامان گفت: «این دیگه چه‌جور پیتزافروشیه که فقط یه مدل پیتزا داره؟» شادی آهی کشید و به دیوار خاطرات آن روز نگاه کرد. تعداد گوی‌های طلایی زیاد نبود.
Black
عصبانیت با غضب گفت: «تبریک می‌گم سن‌فرنسیسکو! تو پیتزا رو نابود کردی! اول هاوایی این کارو کرد و حالا تو!»
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶
شادی خیلی زود عاشق رایلی شد و تصمیم گرفت خودش را وقف او کند و هر کاری که از دستش برمی‌آید، برای خوشبختی او انجام دهد.
♡دختر‌کتاب‌خوان♡
شادی خیلی زود عاشق رایلی شد و تصمیم گرفت خودش را وقف او کند و هر کاری که از دستش برمی‌آید، برای خوشبختی او انجام دهد.
♡دختر‌کتاب‌خوان♡

حجم

۷۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۷۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
تومان