کتاب پشت و رو
معرفی کتاب پشت و رو
کتاب پشت و رو نوشته سوزان فرانسیس و ترجمه نیلوفر امنزاده است. کتاب پشت و رو را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
درباره کتاب پشت و رو
در ذهن و وجود ما احساسات گوناگون با هم زندگی میکنند، شادی، غم، عصبانیت، ترس، تنفر و...
رایلی دختر کوچولویی است که در اثر یک اتفاق، احساسات شادی و غم خود را گم کرده است. به نظر شما او میتواند بدون این دو حس زندگی کند؟ زندگی او بدون شادی و غم چطور خواهد بود؟
کتاب پشت و رو که انیمیشن آن هم توسط بیت داکتر در استودیوهای پیکسار ساخته و توسط کمپانی دیزنی در سال ۲۰۱۵ عرضه شد، به خوبی کودک را با احساساتش و نحوه بروز آنها آشنا میکند و حتی خواندن آن برای پدر و مادرها هم بسیار جذاب است.
خواندن کتاب پشت و رو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه کتابخوانها، چه کودکان و چه بزرگسالان از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب پشت و رو
روزی که رایلی به دنیا آمد، شادی ناگهان خودش را توی یک جای عجیب و زیبا دید: توی ذهن رایلی. شادی، مجموعهٔ درخشانی از ذرات زردرنگ انرژی بود و یکی از احساسات رایلیکوچولو به حساب میآمد. او از داخل مقر فرماندهی، که مرکز کنترل جهانِ ذهنیِ رایلی بود، همهچیز را از دریچهٔ چشمهای رایلی میدید.
شادی پشت میز فرمان ایستاد؛ وسیلهای که احساساتْ از آن برای کنترل واکنشهای رایلی استفاده میکردند. او با شگفتی به پدر و مادر رایلی که برای اولینبار به دختر زیبایشان نگاه میکردند، خیره شد. مامان با مهربانی گفت: «سلام رایلی.»
بابا حیرتزده گفت: «نگاش کن… وای که چه دختر قشنگی!»
ناگهان یک گوی طلایی درخشان، در مسیری سُر خورد و سمت راست میز فرمان قرار گرفت. شادی گوی عجیبوغریب را برداشت و آن را با دقت توی دستش نگه داشت. داخل گوی، تصویر پدر و مادر رایلی را دید که لبخند میزدند. تصویرِ بابا از توی گوی طلایی گفت: «وای که چه دختر قشنگی!» این اولین خاطرهٔ خوب رایلی بود که توی ذهنش شکل گرفت. شادی گوی را دوباره توی مسیرش گذاشت و قِلخوردن آن را نگاه کرد. گوی به سمت قفسهٔ خاطرهها در عقبِ مقر فرماندهی رفت.
شادی خیلی زود عاشق رایلی شد و تصمیم گرفت خودش را وقف او کند و هر کاری که از دستش برمیآید، برای خوشبختی او انجام دهد. فکر میکرد تا ابد فقط خودش و رایلی خواهند بود، اما سی و سه ثانیه بعد از تولد رایلی، شخص دیگری در کنار میز فرماندهی ظاهر شد و شروع به کار کرد. یکدفعه رایلی زد زیر گریه.
تازهواردِ آبیرنگ، با ناراحتی گفت: «من غم هستم.»
شادی درحالیکه با ملایمت خانمِ غم را از میز فرماندهی کنار میزد، گفت: «خودم درستش میکنم.» بعد، چندتا دکمه را فشار داد و گریهٔ رایلی قطع شد.
چند ساعت که گذشت، سروکلهٔ احساسات بیشتری توی مقر فرماندهی پیدا شد تا هر بار رایلی به آنها نیاز داشت، کنترل اوضاع را به دست بگیرند. با هر احساسِ جدید، گویهای خاطره در رنگهای مختلفی تشکیل میشدند و به طرف قفسهها سُر میخوردند. هر رنگ، متعلق به احساسی بود که رایلی در لحظهٔ شکلگیریِ خاطره، تجربه کرده بود.
شغلِ ترس این بود که مراقب رایلی باشد. هر بار رایلی به چیزی نزدیک میشد که به نظر آقای ترس خطرناک بود، چیزهایی مثل سیم برق، اِسکِیت و سگها، او را راهنمایی میکرد. «مواظب باش!» تکیهکلام او بود. همهٔ خاطرات رایلی که مربوط به ترس بودند، توی گویهای بنفشرنگ ذخیره میشدند، همرنگِ خودِ آقای ترس.
خانمِ انزجار سبزرنگ بود. او چشمهای تیزی داشت و هر چیزی که میشد به آن «اَه اَه» گفت را سریع پیدا میکرد. هر وقت رایلی با چیزهای چندشآوری مثل کلم بروکلی، نقاشیهای زشت و آدمهای کثیف روبهرو میشد، مسئولیت کنترل به عهدهٔ او بود. خاطرههای چندشآور رایلی توی گویهای سبزرنگ جمع میشدند.
هر وقت اتفاق ناعادلانهای برای رایلی میافتاد، آقای عصبانیت ــــ که قرمز، قدک
حجم
۷۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۷۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
نظرات کاربران
کارتونشو دیدم خیلی جذاب بود تا چند وقت فکر میکردم تو مغزم همچین اتفاقایی می افته😁😁
بی نظیر بود😽😍💛
فیلمش واقعا شاهکار بود و نمونه اش خوندم دقیقا مثل فیلمش بود بنظرم خیلی جالبه ⭐😍🤩
عالییییی😄🤌🏻 انیمیشن رو هم دیدم در کل هر دو عالی پیشنهاد میکنم🥺♥️
منم فیلمش رو دیدم اما کتابش رو نخوندم مطمئنم مث کارتونش خوبه ولی یک نکته هست ک اسم کتابش با کارتون فرق میکنه اسم اصلیش درون بیرونه
هیچ میدونستید توی مرکز کنترل جهان ذهنمون چه اتفاقی داره میافته؟ همه ی حس هامون با همدیگه در تلاشن تا ما یکی یکی اونارو درک کنیم و بفهمیم که غم به چه دردمون میخوره اونم وقتی که میتونیم شاد باشیم و
خیلی خوب بود ولی انیمیشنش بهتره🙂
خیلی خوبه 🎀😍 من انیمیشنش رو دیدم 😊 البته کتابش هم خوندم 💕 اما اسمش درون بیرون هست نه پشت و رو
من فیلمش رو دیدم نمونه کتابش رو هم خوندم واقعا عالی و تخیلی و زیبا بود 😍😍
"شادی" و "غم" دو تا موجود بامزه هستن که توی ذهن دختر کوچولویی به اسم "رایلی" زندگی می کنن. البته اونا تنها نیستن، بقیه احساسات هم با اونا رفیقن: عصبانیت، ترس و انزجار! همه ی این موجودات بامزه در تلاشن تا