جملات زیبای کتاب پشت و رو | طاقچه
تصویر جلد کتاب پشت و رو

بریده‌هایی از کتاب پشت و رو

امتیاز:
۴.۷از ۳۱ رأی
۴٫۷
(۳۱)
ترس با دیدن فضای ملالت‌آور اتاق گفت: «نه، نه، نه، نه!» اتاق به طرز مسخره‌ای کوچک بود و سقف شیبداری داشت که باعث می‌شد حتی کوچک‌تر به نظر برسد. همهٔ احساساتْ غمگین شدند. انزجار گفت: «کم‌کم داره به موش‌مُرده‌هه حسودیم می‌شه.» غم هم گفت: «ولی رایلی نمی‌تونه اینجا زندگی کنه!» شادی مثل همیشه سعی کرد همه را وادار کند که به نیمهٔ پُر لیوان نگاه کنند. او با هیجان گفت: «یه جا خوندم که یه اتاق خالی به معنای یه فرصت جدیده!
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶
عصبانیت با غضب گفت: «تبریک می‌گم سن‌فرنسیسکو! تو پیتزا رو نابود کردی! اول هاوایی این کارو کرد و حالا تو!»
کاربر ۲۸۷۵۶۳۶
شادی خیلی زود عاشق رایلی شد و تصمیم گرفت خودش را وقف او کند و هر کاری که از دستش برمی‌آید، برای خوشبختی او انجام دهد.
♡دختر‌کتاب‌خوان♡
«این دیگه چه کوفتیه؟» این فریاد آقای ترس بود؛ او داشت رایلی و مادرش را نگاه می‌کرد که پشت پیشخوان پیتزافروشی ایستاده بودند و به پیتزای پُر از بروکلی نگاه می‌کردند. عصبانیت با غضب گفت: «تبریک می‌گم سن‌فرنسیسکو! تو پیتزا رو نابود کردی! اول هاوایی این کارو کرد و حالا تو!» او این‌ها را با فریاد گفت و وقتی یاد تکه‌های آناناس افتاد که مردم هاوایی دوست داشتند روی پیتزا بگذارند، به خودش لرزید. حال رایلی و مادرش خیلی گرفته شده بود. همین‌طور که داشتند به سمت خانه قدم می‌زدند، مامان گفت: «این دیگه چه‌جور پیتزافروشیه که فقط یه مدل پیتزا داره؟» شادی آهی کشید و به دیوار خاطرات آن روز نگاه کرد. تعداد گوی‌های طلایی زیاد نبود.
Black

حجم

۷۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۷۵٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۵۴,۰۰۰
تومان