کتاب کیک کرم
معرفی کتاب کیک کرم
کیک کرم رمانی نوجوانانه و جذاب نوشته جون کارلیون است که داستان یک دختر ماجراجو به اسم امیلی را روایت میکند.
درباره کتاب کیک کرم
امیلی یک دختر کنجکاو و پرشور است که برای تعطیلات تابستان به خانه خاله خالهاش بئا رفته است. او آنجا با الکس و مادرش جوی اشنا میشود. امیلی در جریان ماجرایی میفهمد که پدربزرگ الکس خانهای برای آنها به ارث گذاشته اما آرچی پسر خاله مادر الکس قصد دارد کاری کند که این خانه را از چنگ الکس و مادرش درآورد.
امیلی و الکس پس از فهمیدن این موضوع وارد ماجراهای جالبی میشوند تا وصیتنامه پدرزبرگ را پیدا کنند....
خواندن کتاب کیک کرم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
نوجوانانی که داستان های ماجراجویانه دوست دارند مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب کیک کرم
آن شب ساعت ده امیلی دلنگران الکس بود و به او میاندیشید. شجاعتش را تحسین میکرد؛ یا خیلی شجاع بود یا کاملاً عقلش را از دست داده بود که میخواست پس از تاریکی به آن باغ برگردد. فکر اینکه آرچی در سایههای باغی در نیمهشب کمین کرده بود تنش را به لرزه میانداخت.
به الکس توضیح داده بود که با وجود اینکه خیلی دلش میخواست، چرا نمیتوانست همراهش برود. مسئله ترسیدن نبود؛ انصاف نبود که با خالهبِئا این کار را بکند. در طول تعطیلات مسئول نگهداری امیلی بود و به خواهرزادهٔ بزرگش اعتماد داشت.
الکس این مسئله را درک میکرد. جوی شبیه اکثر آدمهای بزرگسال نبود؛ به ساعت خواب اهمیت زیادی نمیداد. الکس تصمیم گرفته بود به او بگوید که میخواهد شب را برای گشتن دنبال جغدها تا دیروقت بیرون بماند. بهانهٔ دروغین امیلی خیلی به درد خورده بود.
امیلی نشست و به معما فکر کرد. کیکهای کرم و چشمان طاووس... چهطور ممکن بود این چرندیات کمکشان کند تا جایی را که وصیتنامه پنهان است پیدا کنند؟
خالهبِئا بلند شد تا تلویزیون را خاموش کند و گفت «خب، هواشناسی اعلام کرد که هوا خوب است. اگر کمی هم باران ببارد باغ روبهراه میشود.»
سپس خمیازه کشید، کشوقوسی آمد و ادامه داد «آلیس خیلی لطف کرده که پنجشنبه ما را برای چای دعوت کرده.»
امیلی گفت «اوهوم.»
«مشتاقانه منتظرم دوباره جوی آویس را بعد از اینهمه سال ببینم. وقتی جوان بود خیلی دوستداشتنی بود. البته این را هم بگویم که کمی وحشی بود. تصور کن، الکس نوهٔ تام آویس باشد! امیلی، خیلی خجالتآور است که تام آنقدر زنده نماند تا ببیند الکس چه پسر خوبی است!»
«اوهوم.»
«امیلی! تو به یک کلمه از حرفهای من گوش نمیدهی.»
«معذرت میخواهم خالهبِئا. دوباره بگو.»
«آه، مهم نیست. امروز با الکس چهطور بود؟ واقعاً امیدوارم این تعطیلات حوصلهات سر نرود.»
«آه، نه، خالهبِئا، حوصلهام سر نمیرود. روز خیلی خوبی بود. من
حجم
۳٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۳٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه