
کتاب میل به شگفتی
معرفی کتاب میل به شگفتی
کتاب میل به شگفتی؛ چگونه یک دانشمند ساخته میشود؟ زندگینامه خودنوشت ریچارد داوکینز، رفتارشناس و زیستشناس بریتانیایی است. این کتاب را اعظم خرام به فارسی ترجمه کرده است.
درباره کتاب میل به شگفتی
کتاب میل به شگفتی؛ چگونه یک دانشمند ساخته میشود؟ اولین جلد از خاطرات و زندگینامه خود نوشت ریچارد داوکینز است. داوکینز زیستشناس فرگشتی مشهور و عضو انجمن سلطنتی علوم و انجمن سلطنتی ادبیات بریتانیا است. او در کتاب ژن خودخواه از دوران کودکی خود نوشته است و این کتاب، ادامه زندگی او را دربرمیگیرد.
کتاب میل به شگفتی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران زندگینامه را به خواندن کتاب میل به شگفتی دعوت میکنیم.
درباره ریچارد داوکینز
کلینتون ریچارد داوکینز ۲۶ مارس ۱۹۴۱ در نایروبی، کنیا متولد شد. او رفتارشناس و زیستشناس فرگشتی اهل بریتانیا است. وی همچنین استاد صاحب کرسی دانشگاه آکسفورد در «درک عمومی علم» از ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۸ و عضو انجمن سلطنتی علوم و انجمن سلطنتی ادبیات بریتانیا است. ریچارد داوکینز یکی از خداناباوران مشهوری است که در زمینه نقد دین مشهو است. از میان آثار داوکینز میتوان به کتابهای علمی برای عموم مردم اشاره کرد. او همچنین در کتابهای ژن خوب و میل به شگفتی، زندگینامه خود را نوشته است.
بخشی از کتاب میل به شگفتی
«کلینت، از آشنایی با شما خوشحال شدم.»
این جمله دوستانه مسئول کنترل پاسپورتها نشان میداد که نمیداند اسم کامل انگلیسیها گاهی وقتها با اسم فامیلیشان شروع میشود و بهدنبالش اسمی را که والدینشان برایشان انتخاب کردهاند میآورند. اسم من هم همیشه ریچارد بوده است. همانطور که اسم پدرم جان است. نام کلینتون که در اول اسممان میآید چیزی است که تقریباً من هم مثل والدینم آن را فراموش کرده بودم. کلینتون برای من زائدّ ناخوشایندی است که اگر نبود خوشحالتر میشدم. گرچه این اسم باعث میشود اول اسمم مثل چارلز رابرت داروین با حرف C شروع شود. اما صد افسوس که هیچکس پیشبینی نمیکرد که وزارت امنیت ایالات متحد به بررسی کفشها و حتی خمیردندانها قانع نمیشود و تصویب کرده که هر کس وارد آمریکا میشود باید دقیقاً با اولین اسمی که در پاسپورتش ثبت شده نامیده شود. بنابراین من هم مجبور شدم از هویتی که یک عمر با آن سر کرده بودم صرفنظر کنم و ریچارد را کنار بگذارم و به خودم خاطرنشان کنم که نامم کلینتون. ر.داوکینز است، و با همین نام بلیت رزرو کنم و یا فرمهای مهمی را پر کنم. فرمهایی که در آنها مسافران باید صریحاً اعلام کنند که بعد از ورود به خاک آمریکا قصد ندارند با دست خالی نظام آمریکا را سرنگون کنند!
(گویندّ انگلیسی، گیلبرت هاردینگ درپاسخ به این حرکت گفت، طوری رفتار میکنند که انگار این تنها هدف هر سفری به آمریکاست. چون این روزها با چنین رفتارهای سبکی هر کسی را مشکلدار میبینند).
در هر حال کلینتون ریچارد داوکینز، اسمی است که در شناسنامه و پاسپورت من ثبت شده. نام پدرم هم کلینتون جان داوکینز است. دست بر قضا، گویا پدرم تنها کسی نبود که با نام (C. Dawkins) در روزنامّ تایمز بهعنوان پدر پسری که در مارس ۱۹۴۱ در بیمارستان خصوصی اسکوتن، شهر نایروبی بهدنیا آمد ثبت شده بود. کشیشی با نام کاتبرد داوکینز هم که مبلّغ مذهبی کلیسای انگلیس بود و هیچ نسبتی با ما نداشت در همان روز صاحب پسری شده بود. این تشابه اسمی باعث شد مادرم سِیلی از پیامهای تبریک اسقفها و کشیشهایی که در انگلستان بودند را دریافت کند. گرچه مادرم اصلاً آنها را نمیشناخت اما در هر حال آنها دعای خیر و برکت الهی را نثار پسر تازه بهدنیا آمدهاش میکردند.
ما نمیدانیم آیا دعاهای خیری که درواقع برای پسر کاتبرد فرستاده میشد ولی نصیب من میشد تأثیری در پیشرفت من داشتند یا خیر. اما درنهایت پسر کاتبرد مثل پدرش مبلّغ مذهبی شد و من هم مثل پدرم زیستشناس از آب درآمدم. تا امروز هم مادرم به شوخی میگوید ممکن است من در بیمارستان عوض شده باشم. اما خوشحالم که میتوانم بگویم شباهت ظاهری من به پدرم مرا مطمئن میکند که پریان مرا عوض نکردهاند و کلیسا هرگز در تقدیر من نبوده است.
وقتی پدر پدر پدر بزرگم، هنری داوکینز (۱۸۵۲-۱۷۶۵) با آگوستا، دختر ژنرال سر هنری کلینتون (۱۷۹۵-۱۷۳۸) که فرماندّ کل نیروهای بریتانیا از سال ۱۷۷۸ تا ۱۷۸۲ و تا حدودی مسئول شکست جنگ استقلال آمریکا بود، ازدواج کرد، نام کلینتون به اول اسم فامیل ما اضافه شد. شرایط و اتفاقات این ازدواج و مصادرّ اسم این ژنرال توسط داوکینزها کمی گستاخانه بهنظر میرسد. چند خط زیر برگرفته از تاریخچّ خیابان پورتلند است یعنی همانجایی که ژنرال کلینتون زندگی میکرد:
«در سال ۱۷۸۸ دختر ژنرال با معشوقش، آقای داوکینز در کالسکهای از این خیابان گریخت. آقای داوکینز نیم دو جین، کالسکه را در گوشه و کنار خیابان مستقر کرده بود و به آنها دستور داده بود که تا جایی که امکان دارد کالسکهها را بهسرعت و در جهتهای مختلف برانند ...»
ای کاش میتوانستم مدعی شوم چنین تاریخچّ پرشوری که بهعنوان نشانهای خانوادگی ما حک شدهاند الهامبخش نویسندگانی چون استیون لیکاک بوده است آنجا که دربارّ شخصیت اول داستانش یعنی لرد رونالد میگوید: «خودش را روی اسبش پرتاب کرد و با حالتی دیوانهوار در همّ جهتها میتاخت.»
حالا حتی اگر حرفی از غرایز و احساسات تند وپرشور او بهمیان نیاوریم، دوست دارم تصور کنم کاردانی و تدبیر هنری داوکینز را به ارث بردهام. گرچه چنین چیزی بعید است چون فقط یک سیودوم ژنهای من به او رفته است و یک شصتوچهارم ژنهایم هم به ژنرال کلینتون برمیگردد و تا بهحال هرگز سر سوزنی تمایل نداشتهام در ارتش و نظام خدمت کنم.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه