کتاب آن یک چیز

آن یک چیز نوشته گَری کِلِر و جِی پاپاسان است. نویسندگان در این کتاب از حقیقت شگفت‌انگیز ساده‌ای که در پس ِ نتایج فوق‌العاده قرار دارد حرف می‌زنند.

درباره کتاب آن یک چیز

گَری کِلِر در کتابِ آن یک چیز: حقیقت ساده‌ی شگفت‌انگیز در پسِ نتایج فوق‌العاده؛ آن یک چیزی که به فرد انگیزه می‌دهد را بررسی کرده و با انجامِ اقداماتِ هدفمند برای دستیابی به آن هدف، فرمول‌های ساده‌ای را توضیح می‌دهد. کتابِ آن یک چیز، یک کتاب راهگشا است که به افراد می‌آموزد چطور آن یک چیز را در زندگیِ خودشان پیدا کنند تا آن‌ها نیز به موفقیت‌های چشمگیرِ اینچنینی دست بیابند.

پس از این‌که آن یک چیز تشخیص داده شد، تمرکز کردن بر یک هدفِ واحد، تاثیرِ دومینوواری را خواهد داشت که در آن، موفقیتِ نهایی بسیار مهم‌تر از جایی است که فرد از آنجا شروع کرده است. در داستان‌ تمام موفقیت‌های بزرگ، می‌توان ردِ پای آن یک چیز را پیدا کرد. کلیدِ اصلی این است که مشخص شود "آن یک چیز" چیست و آن را با تمام وجود و با تمرکزی قاطع، دنبال کنید.

زمانی که ما آن یک چیزمان را پیدا کنیم، هدف‌مان را نیز پیدا خواهیم کرد، اما بدونِ اولویت نمی‌توانیم اقداماتِ لازم برای دستیابی به آن را انجام دهیم. پس از این‌که هدف و اولویت را شناسایی کردیم، سودآوریِ ما به اوجِ خود خواهد رسید و نتایجِ شگفت‌انگیزی را تجربه خواهیم کرد. سه راهکار برای تمرکز روی هدف: (۱) تخصیصِ زمان، (۲) اتخاذ یک طرز فکر ِمبتنی بر مهارت، و (۳) پذیرش مسئولیتِ پیامدها چه خوب و چه بد.

کلیدِ دستیابی به نتایجِ استثنائی این است که فکرتان را کاملا متمرکز کنید و تا حدِ امکان آن را معطوف به یک موضوعِ مشخص کنید. با درکی درست و آشکار از این‌که چه چیزی برای موفقیت لازم است، اولویت‌بندی و هدف منجر به سودآوری می‌شود.

اگر ما بتوانیم آن چیزِ مهم را در زندگی‌مان کشف کنیم و فکر و انرژی‌مان را برای دستیابی به آن هدفِ واحد معطوف کنیم، نتایجِ عالی و شگفت‌انگیزی را تجربه خواهیم کرد.

خواندن کتاب آن یک چیز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر به کتاب‌های موفقیت و خودیاری علاقه داریدخواندن کتاب آن یک چیز را به شما پیشنهاد می‌کنیم

 درباره نویسندگان کتاب آن یک چیز

گری کلر که از سوی مؤسسه ارنست‌اند یانگ به‌عنوان کارآفرین سال انتخاب شده و از سوی مجلهٔ اینک نیز به‌عنوان یکی از کارآفرینان برتر سال انتخاب شده است، از جمله اثربخش‌ترین رهبران صنعت مشاور املاک محسوب می‌شود. او همچنین با نوشتن سه کتاب پرفروش به بسیاری از صاحبان کسب‌وکار و کارآفرینان راه موفقیت را نشان داده است: مشاور املاک میلیونر، سرمایه‌گذار املاک میلیونر و تغییر: مشاورین برجستهٔ املاک چگونه دشواری‌ها را آسان می‌کنند. هر چه باشد، کتاب یک روش تدریس است که البته حضار کلاسش را پایانی نیست. گری به‌عنوان مربی کسب‌وکار و تمرین‌دهندهٔ کشوری، به افراد بی‌شماری کمک کرده است تا از راه مقید کردن تمرکزشان به چیزهای مهم‌تر و توجه خاص به یک چیزشان، به نتایج فوق‌العاده دست یابند.

و اما گری معتقد است و کسانی هم که او را از نزدیک می‌شناسند تأیید می‌کنند بزرگ‌ترین دستاورد او در زندگی عبارت از زندگی خانوادگی‌اش با همسرش ماری و پسرشان جان است.

جی پاپاسان سرویراستار و معاون انتشارات شرکت املاک کلر ویلیامز و رئیس انتشارات رلک است. از نظر کاری، یک چیز او نوشتن است. وقتی به مدرسهٔ راهنمایی می‌رفت کوشید اولین کتابش را دربارهٔ یک دستگاه تایپ برقی بنویسد و دلباختهٔ این کار شد. دست کم یکی از معلمان گفت نوشتهٔ او امیدوارکننده است و یکی از مقالاتش را به دیگر معلم‌ها هم داد.

وقتی جی به دانشگاه می‌رفت برای اینکه خرجش را درآورد در یک کتاب‌فروشی کار می‌کرد. او مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشدش را در زمینهٔ نویسندگی گرفته است. پس از دانش‌آموختگی، شغلی در صنعت نشر پیدا کرد. وقتی در نیویورک در هارپرکالینز کار می‌کرد در کتب پرفروشی مثل بدن برای زندگی نوشتهٔ بیل فیلیپس و هدف را انتخاب کن۶۶ نوشتهٔ میا هام مشارکت داشت. اخیراً و طی ده سالی که با گری همکاری داشته است، به طور مشترک چندین کتاب پرفروش و موفق را نوشته است، از جمله سری کتاب‌های مشاور املاک میلیونر.

جی عاشق ارائه کردن افکارش در کتب خود است. وی مرتب سخنرانی و جلسات آموزشی برگزار می‌کند. او یکی از اعضای دانشگاه کلر ویلیامز است.

 بخشی از کتاب آن یک چیز

سال‌ها زندگی‌ام را بر پایهٔ دروغ‌هایی بنا کردم که پیرامون موفقیت رایج بودند و این موضوع زندگی‌ام را تحت شعاع قرار داد.

زمانی که حرفه‌ام را آغاز کردم فکر می‌کردم اهمیت همه چیز با هم برابر است، بنابراین برای اینکه به همهٔ امور بپردازم هم‌زمان کارهای زیادی را شروع کردم. در نهایت خسته و کلافه شدم و گمان کردم که شاید نظم یا ارادهٔ لازم برای کسب موفقیت در من نیست. زندگی‌ام پیوسته از تعادل خارج می‌شد، بنابراین کم‌کم به این نتیجه رسیدم که زندگی بزرگ و موفق داشتن چیز خوبی نیست. وقتی می‌کوشید طوری زندگی کنید که امکان‌پذیر نیست، روحیه‌تان افت می‌کند.

روحیهٔ من افت کرده بود.

در تلاشی برای به سرانجام رساندن همهٔ کارها، شروع به سخت‌تر کار کردن کردم. شاید بگویید راهم را به سمت موفقیت کوتاه می‌کردم. واقعاً هم داشتم همین کار را می‌کردم. فکر می‌کردم لابد زندگی همین است، دندان بر هم ساییدن، مشت گره کردن و عضلات سراسر بدن را منقبض کردن؛ زندگی لابد تحت فشار بودن است. بدن خمیده رو به جلو، نفس حبس شده، تن سفت و بدون آسودگی. فکر می‌کردم تمرکز داشتن و جدی بودن لابد این‌طوری است و این دروغی بود که راستش فکر می‌کردم و می‌خواستم مطابق با آن زندگی کنم. این رویکرد جواب داد، ولی همچنین باعث شد که کارم به بیمارستان بکشد.

همچنین فکر می‌کردم که آدم باید مثل یک آدم موفق حرف بزند، راه برود و حتی لباس بپوشد. این از جمله عقاید شخصی‌ام نبود، فقط می‌خواستم هر راهی را امتحان کنم بلکه موفق شوم، بنابراین این حرف را که «باید طوری رفتار کنین که می‌خواین اون‌طوری بشین» جدی گرفتم. این رویکرد هم بد نبود، اما پس از مدتی که فقط «نقش» آدم موفق را بازی کردم، خسته شدم.