دانلود و خرید کتاب مینا مینا اسحاقی
تصویر جلد کتاب مینا

کتاب مینا

نویسنده:مینا اسحاقی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مینا

کتاب مینا، نوشته مینا اسحاقی، داستان دختری است که در اثر ورشکستگی شرکت پدرش و بیماری او دچار شوک عجیبی می‌شود. این کتاب داستان دختر جوانی است که در آستانه‌ی زندگی در مسیری عجیب قرار گرفته است. مسیری سخت و باور نکردنی که باید از پس آن بربیاید.

کتاب مینا زبانی روان و جذاب دارد که از ابتدای داستان خواننده مشتاق را با خودش همراه می‌کند.

خواندن کتاب مینا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی ایران پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب مینا

سرمو انداختم پایین و گفتم: کدوم شرکت؟! باغبانی نامرد همه پولا رو از حساب اصلی شرکت خارج کرده، به خاطر همین بابام الان تو این حال و روزه. همون عمو حسین که این همه بابا بهش اعتماد داشت.

+ واقعاً؟

- آره عمو! همه چی خراب شده. دیگه یه جورایی هیچی نداریم؛ صبح بابا رفت شرکت. منشی زنگ زد گفت آقای فخری با آمبولانس منتقل‌شون کردن بیمارستان. منم صبح رفتم شرکت و جناب سروان برام گفتند.

+ باشه عمو جان، نگران نباش من پشتتم؛ هر وقت کم آوردی پیش غریبه نرو؛ بابات بر گردن من حق داره. اون باغبانی‌ام همین روزا دستگیر می‌شه.

تشکر کردم و صدای تِق تِق به در زدن، حواسمون رو سمت در برد؛ و خانم پرستار داخل اومدن و گفتند مریض داخل اتاق 245، حالشون خوب نیست؛ سریع خودتونو برسونید.

عمو با یه معذرت خواهی کوتاه اتاق رو ترک کرد و منم پشت سرشون بیرون آمدم و رفتم سمت صندلی‌های رو به روی اتاق پدرم که جایگاه مادرم، برای انتظار کشیدنش شده بود و خیره به درب نگاه می‌کرد. آقا مهدی هم کنارش بود با هم صحبت می‌کردند؛ نزدیک شدم. – سلام مامان جونم، حالت خوبه، فدات بشم!

+ سلام دخترم، بهترم، حال بابات چطوره؟ دکتر چی گفت؟

- هیچی نگران نباش. بابا چند روزی باید اینجا تحت مراقبت باشه؛ بعد مرخص می‌شه؛ چیزی نیست، چون بهش شوک وارد شده دست و پاش بی‌حس شده که کم‌کم خوب می‌شه؛ دکترم گفت جای نگرانی نیست.

+ خب اگر چیزی نیست که خدا رو شکر چقدر نذر کردم چیزی نباشه؛ مهدی پسرم، خیلی زحمت کشید؛ همش می‌گفت چیزی نیست؛ اما خب باورم نمی‌شد تو که الان گفتی خیالم راحت شد، عمو شهرامتم باهام حرف زد.

- آره عزیزم، همشو عمو گفت تو دیگه باید بری خونه استراحت کنی، خسته شدی؛ ناهار چیزی بخوری وگرنه مریض می‌شی خدایی نکرده. منم یکم کار دارم انجام بدم میام دنبالت، اگر خواستی دوباره میارمت اینجا. آقا مهدی هم برن به کارشون برسند.

سریع خودشو وسط انداخت و گفت نه من کاری ندارم شما برید خونه من اینجام. خبری شد بهتون اطلاع می‌دم. بالاخره بعد از کلی کشمکش قرار شد مادرو ببرم خونه. آقا مهدی هم بمونه بیمارستان.

بعد از رسوندن مامان به خونه برام سخت بود که تمام این اتفاق‌ها رو که توی یک روز جمع شده بود دوره کنم؛ راهم را گم کردم، باید چیکار می‌کردم از پسش بر نمی‌آمدم طلبکارها، بدهی‌ها، بیمارستان، شرکت و...

من نگران چه مشکل کوچیکی تو زندگی گذشته‌ام بودم و امروز با دنیایی از مشکلات مواجه شدم. رسیدم کلانتری. رفتم داخل هر قدم که برمی‌داشتم حتی یک لحظه هم نمی‌تونستم تصور کنم؛ روزی برای این کار بخوام وارد کلانتری بشم.

matin@bb@$
۱۳۹۹/۱۱/۲۰

سطحی و خیلی معمولی بود

nfa
۱۳۹۹/۱۰/۰۳

ارامش زیباس

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۰۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۱۹,۵۰۰
تومان