کتاب بازیکن مخفی

کتاب بازیکن مخفی، از نویسنده‌ای ناشناس و با ترجمه‌ی وحید نمازی، درباره‌ی دنیای فوتبالیست‌ها صحبت می‌کند؛ دنیایی که در تلویزیون نمی‌بینیم، در زندگی‌نامه‌ها نمی‌خوانیم و خلاصه تمام چیزهایی که از آن‌ها بی‌خبریم. 

درباره‌ی کتاب بازیکن مخفی

درباره‌ی فوتبال چه می‌دانیم؟ فوتبال شاید یکی از محبوب‌ترین ورزش‌ها در سراسر دنیا باشد. زمانی که مسابقات بزرگ فوتبال برگزار می‌شوند، مردم بسیاری در سراسر جهان به تماشا می‌نشینند. بازیکنان فوتبال، دقیقا همان‌هایی که هزاران کشته و مرده در تمام دنیا دارند، در مسابقات می‌درخشند و به ازای هر پایی که به توپ می‌زنند، پول بسیاری به جیبشان سرازیر می‌شود. سفرهای گران قیمت، اقامت در هتل‌های لوکس، برخورداری از بهترین امکانات. این‌ها چیزهایی است که درباره‌ی  فوتبالیست‌ها می‌دانیم، شاید هم چیزی است که دیده‌ایم. اما آیا حقیقت زندگی یک بازیکن حرفه‌ای فوتبال همین است؟ 

کتاب بازیکن مخفی از نویسنده‌ای ناشناس که در چهار لیگ فوتبال انگلیس بازی کرده است و بارها لباس تیم ملی را به تن کرده است، از آن وجه زندگی فوتبالیست‌ها می‌گوید که در تلویزیون نمی‌بینیم. کتاب بازیکن مخفی، تصویری واقعی است از فوتبال و دنیایی که از آن خبر نداریم. 

کتاب بازیکن مخفی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

کتاب بازیکن مخفی کتابی برای علاقه‌مندان به فوتبال است. اگر از دوست‌داران فوتبال هستید و دوست دارید درباره‌ی دنیای واقعی زندگی فوتبالیست‌های حرفه‌ای بدانید، کتاب بازیکن مخفی را بخوانید. 

بخشی از کتاب بازیکن مخفی

ماه مارس که از راه می‌رسد، همهٔ بازیکنان به یاد تعطیلات آخر فصل می‌افتند و می‌خواهند بدانند که بلیت‌های برگشت‌شان را برای چه زمانی بگیرند تا به‌موقع سر تمرینات پیش‌فصل آینده حاضر شوند. پارسال در وضعی مشابه، بچه‌ها این سؤال را از کاپیتان پرسیدند. او از برنامه‌های فصل بعد خبر نداشت اما موضوع را پی‌گیری کرد و در حین تمرین سؤال همه را از سرمربی پرسید.

مربی گفت «تعطیلات؟ شما باید روی این هشت‌تا بازی باقی‌مونده تمرکز کنید.»

یکی از بچه‌ها جواب داد «این رو خودمونم می‌دونیم. بچه‌ها می‌خوان برنامه رو بدونند تا بلیت بگیرند و سروقت برگردند.»

مربی آن روز جواب‌مان را نداد. شاید خودش هم چیزی نمی‌دانست اما چند هفتهٔ بعد و در نزدیکی پایان فصل به کاپیتان خبر داد که باید روز ششم ژوئیه به تمرین‌ها برگردیم. کاپیتان هم سریع خبر را به همه رساند تا خوشحالی در اردوی‌مان موج بزند. از همه شادتر مدافعی بود که حالا می‌توانست برای خبرچینی از کارهای همتیمی‌هایش به وگاس برود. پسرک همان جا بلیتش را رزرو کرد.

یک هفتهٔ بعد و در پایان آخرین جلسهٔ تمرین فصل مربی با اعلام این‌که باید روز دوم ژوئیه سر تمرین حاضر باشیم، بمبی را بین ما منفجر کرد. مدافعی که حرفش را زدم، آشکارا ناراحت بود ولی به همین راحتی نمی‌خواست بی‌خیال تعطیلاتش شود. به سراغ مربی رفت و گفت که همسرش از قبل سفری را برای تجدید پیوند زناشویی و تحکیم روابط‌شان تنظیم کرده و قول داد تا روز ششم ژوئیه از سفر برگردد.