دانلود و خرید کتاب آقا و خانم ریواز کاترین لووی ترجمه احمد آل احمد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب آقا و خانم ریواز اثر کاترین لووی

کتاب آقا و خانم ریواز

معرفی کتاب آقا و خانم ریواز

کتاب آقا و خانم ریواز، نوشته‌ی کاترین لووی، یک رمان انتقادی است. داستانی که از وضعیت پریشان‌ و گم‌گشته‌ی نسل امروزی می‌گوید؛ نسلی که ارزش‌هایشان را گم کرده‌اند و قدرت هضم ارزش‌های امروزی را هم ندارند. 

داستان جذاب آقا و خانم ریواز را که نگاهی به خوشی‌های ساده‌ی زندگی می‌اندازد، با ترجمه‌ی احمد آل احمد بخوانید.

درباره‌ی کتاب آقا و خانم ریواز

آقا و خانم ریواز یک رمان با داستانی بامزه است که در عین حال بی‌رحمانه نقد خود را به جامعه قرن بیست‌و‌یکم و موضوعات سیاسی و فلسفی مطرح می کند. داستان کتاب آقا و خانم ریواز از این قرار است: زن و شوهری سالمند با نام ریواز با تصمیمشان زندگی دختری جوان را در مسیری تازه قرار می‌دهند. آنها از پذیرش بلیط هدیه سفر با یک کشتی مجلل سرباز می‌زنند و به جایش وقتشان را به تماشای فیلمی سینمایی می‌دهند این رفتار باعث می‌شود تا دختر جوان که روای رمان است، نگاهی تازه به خوشی‌های ساده زندگی بیاندازد. همان چیزی که مدت‌ها از آن محروم بوده است: پیدا کردن چیزی که بتوان آن را ارزشمند نامید. 

کتاب آقا و خانم ریواز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از خواندن رمان‌ها و داستان‌ها انتقادی لذت می‌برید، کتاب آقا و خانم ریواز می‌تواند توجه شما را به خود جلب کند.

درباره‌ی کاترین لووی

کاترین لووی در سویس به دنیا آمد. او فارغ‌التحصیل روابط بین‌الملل است. کاترین لووی مدتی را به کار روزنامه‌نگاری پرداخت و پس از آن سعی کرد وارد عرصه نویسندگی شود. اولین تلاش او موفق نبود. همین موضوع او را به تحصیل در رشته جرم‌شناسی سوق داد. او دوباره به کار روزنامه‌نگاری بازگشت. در همین ایام بود که یکی از نوشته‌های قدیمی‌اش را با نام «مرد ممنوع» منتشر کرد. مرد ممنوع به شدت مورد استقبال منتقدان قرار گرفت. پس از آن بود که کاترین لووی برای همیشه از تحصیل در رشته پزشکی که تازه به سراغ آن رفته بود دست کشید و به عنوان نویسنده به فعالیت مشغول شد.

بخشی از کتاب آقا و خانم ریواز

خدایی که هرگز به دعاهای من گوش نمی‌کند، و بیشتر اوقات مرا مسخره می‌کند، آن بعد از ظهر در ایستگاه صدای مرا شنید. آقا و خانم ریواز که تا آن زمان توجهی به آنها نداشتم، تا این که نامشان خوانده شد، در واقع مرا نشان کرده بودند، در حالی که آلکسیس برگ که کارت دهان پر کن تور مسافرتی را بر سینه داشت که برای آن کار می‌کردیم، به وضوح یک سر و گردن از همه ما بالاتر و همزمان مسئول آن شرایط بود. با قد بلند و کراوات قرمز به دور گردن، مشغول توزیع کارت‌های شناسایی و مدارک بود و چنان لبخندی به این آدم‌های سالمند می‌زد که گویی با گروهی پری دریایی زیبا روبرو شده بود که همین حالا سر از آب بیرون آورده بودند.

تصور می‌کنم آقا و خانم ریواز به این دلیل تصمیم گرفتند به جای آلکسیس با من حرف بزنند که آرزویی که با دیدن نزدیک شدن آنها کرده بودم در هوا محو نشده بود، بلکه مستقیم به سمت ایشان رفته بود، چیزی شبیه به علامت نادیدنی سبز شدن چراغ قرمز.

آقای ریواز که به کنار من رسید، با صدای بسیار روشنی گفت دوشیزه، من و همسرم به اینجا آمده‌ایم تا سلامی به شما بکنیم و خداحافظی کنیم.

مرد پیر سپس خواسته بود دست مرا بگیرد، اما من دست خودم را پس کشیده بودم، نمی‌دانم چرا، اما عاقبت دستم را به سوی او گرفتم، تقریباً با احترام. چرا که به یاد آورده بودم یک قرارداد برای کاری موقت امضا کرده بودم. در چشمان آبی بی‌روح او هیچ نشانی از تمنا وجود نداشت، بر عکس، به نظر می‌آمد بسیار با اعتماد به نفس بود و عجله داشت اقدامی اجباری را به انجام برساند و مدارک آن را تحویل دهد و آنگاه با این زنی که دستش را گرفته بود به زندگی کسالت‌باری بازگردد که بی‌شک خودش هم علاقه‌ای به توصیف آن نداشت.


نظرات کاربران

محبوبه غلامی
۱۳۹۹/۱۰/۳۰

کتاب ترجمه سختی داره . و ویراستاری بدی

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۵)
گفته بودم کسانی که مانند او از نداشتن پول کافی می‌نالیدند، تنها باید خود را شماتت می‌کردند. چرا که تحمل و ظرفیت پایداری نداشتند تا بدون لحظه‌ای تأمل تنها در اندیشه پول باشند.
محبوبه غلامی
به باور من دلیل اصلی تنها همین بود، و شاعرترین آدم‌ها در میان ما همیشه می‌توانستند از این امر به خود ببالند. به تأکید گفته بودم که من در پی فضیلتی اصیل‌تر بودم، و همه امور دیگر را تنها زخم‌هایی سطحی می‌دانستم، از جمله گستاخی را که به ادا و اصول مطرود دوران ما تبدیل شده
محبوبه غلامی
تأکید کرده بود هیولاها دیگر در تاریکی جنگل پنهان نمی‌شوند، حالا با چهره‌ای پنهان در کنار ما گام برمی‌دارند
محبوبه غلامی
همه می‌دانند که نخستین پادزهر هر بیماری، همانا زیبایی و هماهنگی است، در حالی که من برای یک بار دیگر شاهد بودم که چطور در مکانی که ادعای تسکین و درمان داشت، با لجاجت سعی شده بود هر گونه نشانی از زیبایی و هماهنگی را حذف کنند.
محبوبه غلامی
راهروهای پیچ در پیچ بیمارستان‌ها را عامدانه به این شکل طراحی می‌کردند تا بیماران، حتی خوشبین‌ترین آنها و ساده‌انگارترین آنها بی‌درنگ بفهمند که علاوه بر سردرگمی در بیماری خود، در این راهروهای در هم و بر هم، با تابلوهای راهنمای ضد و نقیض، درهای ورود ممنوع، آسانسورهای غیرمجاز، دیوارهای تخته چندلا، رنگ‌های تیره و تار و بوهای شیمیایی نیز گمگشته بودند. هر آدم طبیعی و سالمی در چنین مکانی، بدون نگرانی برای خود یا برای نزدیکانش بی‌درنگ برمی‌گشت، در حالی که بسیاری آدم‌های دیگر، از ترس گمگشتگی با سماجت در این راهروها سرگردان بودند.
محبوبه غلامی

حجم

۲۹۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۴۰ صفحه

حجم

۲۹۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۴۰ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
تومان