دانلود رایگان کتاب میدگارد ۱ احمدرضا صالحی‌سیف‌آبادی
تصویر جلد کتاب میدگارد ۱

کتاب میدگارد ۱

معرفی کتاب میدگارد ۱

میدگارد ۱ (دره طلسم شده) نوشته احمدرضا صالحی است.

موضوع رمان حول محور زندگی پرماجرای پسری خوش سیما و بلند قامت، اما غیره عادی می گردد که بزودی درمیابد یکی از والدین او غیره آدمیزاد بوده و این موضوع زندگی او را وارد جنگی ناخواسته با موجودات اهریمنی و ماورائی می کند.

و در این میان یک دختر از طایفه جن که به دلیلی نامعلوم دشمنی عمیقی با این پسر دارد و پیوسته در صددکشتن وی است.

از متن کتاب:

خودش هم نمی‌دانست ماجرا از چه قرار است اما در دل گفت: "بسیار خب هرچی که هست هنوز زنده ام و این خوبه" سپس درد را بی‌خیال شد و سنگ را محکم در دست فشرد و نیروی تازه‌ای از آن در سرتاسر وجودش دوید. کش و قوسی در کمرش داد و علی رغم درد شدیدی که احساس می‌کرد از جا برخاست و اطراف را نگریست. سوده همچنان آرام و بی‌حرکت سر جای خودش قرار داشت اما محیط مَغاک حسابی بهم ریخته شده بود و تمام محیط اطراف با خون سرخی رنگ شده و عطر خوشبویی در فضا متصاعد شده بود و به خاطر باز ماندن درب مَغاک سرمای سوزناکی محیط را در بر گرفته بود، بنابراین اولین کاری که کرد این بود که به سمت درب مَغاک رفت تا تخته سنگ را در جای خودش بگذارد، اما ناگهان با صحنه عجیبی مواجه شد... در همین حین صافظ روی شانه‌اش نشست و با هیجانی توأم با ترس گفت: "قربان باید چیزی به شما بگویم...!"

در بخش دیگری از این رمان تخیلی آمده است:

«در یک راهروی مجلل و باریک و طولانی، موجود کمر خمیده‌ای با یک شنل سیاه رنگ پاره پوره، خس‌خس‌کنان در حال پیمودن مسیر بود. کف راهرو با سنگ‌های صاف و صیقلیِ گران‌قیمتی فرش شده و دیوارها تماماً آینه‌کاری بود.

همه جا سکوت محض برقرار بود. تنها صدایی که به گوش می‌رسید صدای پاهای پیرزن مانند همان موجود بود که با کفش‌های سنگی در حال پیمودن طول راهرو بود. پس از چند دقیقه یک درب سنگی که به اتاق نسبتاً تمیزی ختم می‌شد گشوده شد و پیرزن داخل آن شد. داخل اتاق تماماً مانند راهرو آینه کاری شده بود. و کفِ آن روی سطح سنگی صیقل داده شدۀ کف اتاق، چند موجود که کاملاً شبیه پیرزن بودند به حالت نیمه جان افتاده بودند. پیرزن جلو رفت و در همان حال که آنها روی زمین افتاده بودند در دست هر یک از آنها یک خنجر گذاشت و در آخر ایستاد و گفت:

"به نام قاصد هفت وادی به زندگی بازگردید و به ارباب بزرگ خدمت کنید." ...»

ahmad mohmmadi
۱۳۹۹/۰۷/۱۲

........

StarShadow
۱۴۰۱/۰۱/۲۲

با نظرهایی که خوندم و تعریف هایی که ازش شنیده بودم انتظار زیادی ازش داشتم و فکر میکردم با وجود نویسنده ی ایرانی اونم در ژانر فانتزی با یه کتاب سطح بالا روبه رو هستم اما با اینکه داستان و

- بیشتر
mr.mt
۱۳۹۷/۱۰/۲۳

ای کاش جلد های دیگه هم رایگان بود.!

armin
۱۳۹۹/۰۹/۱۱

کتاب بسیار جذابی هستش برای خواندن توصیه میکنم که حتما بخونید

sehñaž
۱۳۹۹/۰۹/۱۸

کتاب عالی هست بیشتر وقتم را با خوندن این کتاب می گذرونم تابحال کتابی اینقد جذاب خوش نخونده بودم حرف نداره واقعا عالی

Mohammad
۱۳۹۷/۱۲/۲۷

اسم کتاب کپیه ، مدرسه کپی از هاگوارتزه ، موجودات تو داستان ذهن رو به سمت ارباب حلقه ها می برن و نویسنده هم نتونسته فضاسازی خوبی کنه ،البته اول داستان خوب شروع می شه ولی در نهایت انسجامش رو

- بیشتر
Captain
۱۳۹۹/۰۸/۰۴

کتاب مشکلات داره نمیگم بی نقصه ولی اگر دنبال خوندن رمان تخیلی ایرانی هستی جزو لیستت باید بزاریش

Nilpar
۱۳۹۹/۰۶/۱۷

من بعد از خوندن چند صفحه از کتاب کلی سوال برام پیش اومد و اینکه اصلا نتونستم تجسم کنم که اتفاق ها در ایران رخ داده! بیشتر حال و هوای اروپای قرن 18 و 19 داشت!و اینکه نویسنده منظورش از

- بیشتر
parto3920
۱۳۹۷/۰۸/۰۵

با وجود بعضی ایده های جالبی که نویسنده داشته متاسفانه نتونسته انسجام خوبی برای کتاب به وجود بیاره طوری که کتاب به شکل یک تقلید ضعیف از داستان های فانتزی خارجی مثل هری پاتر و... به نظر میرسه . انتخاب

- بیشتر
ارغوان
۱۳۹۹/۱۰/۲۸

خب محتوای کتاب یکم شبیه به هری پاتر هست ( البته فقط از این نظر که هر دو جادویی هستن ) ولی متأسفانه اصلا جذابیت نمونه کتاب های دیگه در این زمینه رو نداره و امیدوارم نویسنده های عزیز کشورمون

- بیشتر
یه افسانه قدیمی‌هست که می‌گه آتش دارای شش فرزند بوده. ماه‌، خورشید‌، نسیم‌، خفقان، جان و کاظم. از‌این بین ماه و خورشید دلداده هم شدن و برای رسیدن به هم پرواز کردن و از آتش جدا شدن‌اما زمین که خورشید رو می‌بینه به اون دل می‌بنده و به ماه حسودی می‌کنه و بین ماه و خورشید قرار می‌گیره. خورشید از عشق ماه شعله ور شد و هنوز هم در حال سوختنه. می‌گن هر وقت که کسوف یا خسوف میشه زمین جلوی ماه و خورشید قرار می‌گیره که بهم نرسن.
masih
هوس در برابر گذر زمان کم‌کم پیر می شه و می‌میره‌اما عشق هرگز!
Azar
هر ماری مار نیست.
rezaat98
هر غیرممکنی غیرممکن نیست.
rezaat98
با وجود پیشرفت رسانه‌ها، پیدایش رادیو، تلویزیون، کامپیوتر و غیره... هیچ یک از آنها نتوانسته به جایگاه والای کتاب دست پیدا کند.
B-vafa
اما همیشه چیزی هست که عشق واقعی رو ثابت می‌کنه و اون زمانِ. هوس در برابر گذر زمان کم‌کم پیر می شه و می‌میره‌اما عشق هرگز! زمان عشق را در آغوش می‌گیرد و به آن بال و پر می‌دهد. آن را همچون خورشیدی سوزان در دریای محبتِ وجود به پرواز در می‌آورد
"Shfar"
یه افسانه قدیمی‌هست که می‌گه آتش دارای شش فرزند بوده. ماه‌، خورشید‌، نسیم‌، خفقان، جان و کاظم. از‌این بین ماه و خورشید دلداده هم شدن و برای رسیدن به هم پرواز کردن و از آتش جدا شدن‌اما زمین که خورشید رو می‌بینه به اون دل می‌بنده و به ماه حسودی می‌کنه و بین ماه و خورشید قرار می‌گیره. خورشید از عشق ماه شعله ور شد و هنوز هم در حال سوختنه. می‌گن هر وقت که کسوف یا خسوف میشه زمین جلوی ماه و خورشید قرار می‌گیره که بهم نرسن. خیلی‌‌ها معتقدن زمانی که خورشید و ماه برای اولین بار از غم دوری هم گریه کردن‌اشکاشون به سمت هم پرواز کردن و روی زمین ریختند. از‌اشک‌های خورشید پری‌های نیمه خالص به وجود اومدن‌اما‌اشک های ماه در دریا ریختن و پری‌های آبی رو به وجود آوردن!
صابر
بارها و بارها تصمیم گرفته بود دیگر چشم‌هایش را بروی همه‌ی آنها ببندد‌اما هر بار وقتی که درد تنهایی بر او مستولی می‌شد، اراده او را در برابر خواسته‌اش ضعیف می کرد.‌
feri
ـ خب چیه راست می‌گم دیگه. یکی از دخترخاله‌هام زن یه عفریت شده! تو‌این قحطی شوهر پسر خوب کم پیدا میشه.
rezaat98
یکی از بعدازظهرهای سرد زمستانی، در حالی که برف همه جا را سفیدپوش کرده بود‌، درختان چنار در خواب سنگین زمستانی چهره‌ی بی‌احساسی به خود گرفته بودند و شاخه‌های نامنظم یکدیگر را چنان در آغوش گرفته بودند که گویی جان پناهی برای شیطان ساخته‌اند.
برگ پاییزی
هنگامی‌که آریا با آن لباس‌‌ها جلوی دیگران ظاهر شد، اولین چیزی که توجهش را جلب کرد برق شادی‌ای بود که در چشمان سارا موج می‌زد. آریا بدون ‌این‌که خودش هم متوجه شود یک راست به طرف او رفت و گفت‌: ـ مادر بزرگ! ـ پسرم... سارا‌اشک‌هایش را با دست پاک کرد و بغضش را فرو داد و ادامه داد: ـ تو‌این لباس چقدر شبیه پدرت شدی. اونم همیشه عاشق لباس سیاه بود. آریا دست‌های سارا را گرفت و کنار او نشست و بدون‌اینکه حرفی بزند خودش را با نوازش دست‌های پیر او مشغول کرد. چند دقیقه بعد سوده بلند شد و با لحن شادی گفت: ـ هی دختر خانم بهتره فعلاً بس کنی.‌این نازا رو واسه قَطمیر بکن. الان می خوایم جشن بگیریم...
K24
هوس در برابر گذر زمان کم‌کم پیر می شه و می‌میره‌اما عشق هرگز! زمان عشق را در آغوش می‌گیرد و به آن بال و پر می‌دهد. آن را همچون خورشیدی سوزان در دریای محبتِ وجود به پرواز در می‌آورد.
야민
گذشت... و چیزی هم که گذشت هرگز برنمی‌گرده.
so
آن سوی سالن فریاد کشید:
:(Nahid):
اما همیشه چیزی هست که عشق واقعی رو ثابت می‌کنه و اون زمانِ. هوس در برابر گذر زمان کم‌کم پیر می شه و می‌میره‌اما عشق هرگز! زمان عشق را در آغوش می‌گیرد و به آن بال و پر می‌دهد. آن را همچون خورشیدی سوزان در دریای محبتِ وجود به پرواز در می‌آورد
"Shfar"
من حق نداشتم بدونم محبت پدر و مادر یعنی چه. سلما، من حق نداشتم مزه دست پخت مادرمو بچشم. من حق نداشتم محبتشونو احساس کنم، من حتی حق نداشتم چهره اونا رو ببینم. حالا هم حق ندارم کنار پدربزرگ و دختر عموم زندگی کنم. سلما خانواده، در تمام زندگی من تنها یک آرزو بوده! می‌فهمی؟
امیر صفی
طرفداران و مشتاقان کتاب همواره لذت خواندن جملات و تصویرسازی ذهنی خودشان را با افکار هیچ کارگردان و رفتار هیچ بازیگری معاوضه نکرده و همواره همراه و همقدم با سیل عظیم کتاب خوانان جهان به دنبال موضوعات جدید و علایق خود هستند.
ایمان غفوریان محبی
ـ‌اینجوری نمی‌شه. تو فقط سعی می‌کنی و‌این کافی نیست. تو باید باور کنی که می‌تونی، چون واقعاً می‌تونی!
محمد،؛،
"تنها راه نجات مرگه...
so
دلیل موفقیت الانت شکست‌‌های قبلی توست. هر شکست می‌تونه حاوی یک تجربه مفید برات باشه، پس هیچ وقت از شکست ناامید نشو. نیرویِ درونی الآنت در مقابل چیزی که در آینده به دست میاری خیلی ناچیزه. پس سعی کن از الان اونو تحت کنترل در بیاری.
so

حجم

۳۱۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

حجم

۳۱۰٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۴۰۸ صفحه

قیمت:
رایگان