بریدههایی از کتاب میدگارد ۱
۴٫۳
(۵۱۴)
یه افسانه قدیمیهست که میگه آتش دارای شش فرزند بوده. ماه، خورشید، نسیم، خفقان، جان و کاظم. ازاین بین ماه و خورشید دلداده هم شدن و برای رسیدن به هم پرواز کردن و از آتش جدا شدناما زمین که خورشید رو میبینه به اون دل میبنده و به ماه حسودی میکنه و بین ماه و خورشید قرار میگیره. خورشید از عشق ماه شعله ور شد و هنوز هم در حال سوختنه. میگن هر وقت که کسوف یا خسوف میشه زمین جلوی ماه و خورشید قرار میگیره که بهم نرسن.
masih
هوس در برابر گذر زمان کمکم پیر می شه و میمیرهاما عشق هرگز!
Azar
هر ماری مار نیست.
rezaat98
هر غیرممکنی غیرممکن نیست.
rezaat98
با وجود پیشرفت رسانهها، پیدایش رادیو، تلویزیون، کامپیوتر و غیره... هیچ یک از آنها نتوانسته به جایگاه والای کتاب دست پیدا کند.
B-vafa
اما همیشه چیزی هست که عشق واقعی رو ثابت میکنه و اون زمانِ. هوس در برابر گذر زمان کمکم پیر می شه و میمیرهاما عشق هرگز! زمان عشق را در آغوش میگیرد و به آن بال و پر میدهد. آن را همچون خورشیدی سوزان در دریای محبتِ وجود به پرواز در میآورد
"Shfar"
یه افسانه قدیمیهست که میگه آتش دارای شش فرزند بوده. ماه، خورشید، نسیم، خفقان، جان و کاظم. ازاین بین ماه و خورشید دلداده هم شدن و برای رسیدن به هم پرواز کردن و از آتش جدا شدناما زمین که خورشید رو میبینه به اون دل میبنده و به ماه حسودی میکنه و بین ماه و خورشید قرار میگیره. خورشید از عشق ماه شعله ور شد و هنوز هم در حال سوختنه. میگن هر وقت که کسوف یا خسوف میشه زمین جلوی ماه و خورشید قرار میگیره که بهم نرسن. خیلیها معتقدن زمانی که خورشید و ماه برای اولین بار از غم دوری هم گریه کردناشکاشون به سمت هم پرواز کردن و روی زمین ریختند. ازاشکهای خورشید پریهای نیمه خالص به وجود اومدنامااشک های ماه در دریا ریختن و پریهای آبی رو به وجود آوردن!
صابر
ـ خب چیه راست میگم دیگه. یکی از دخترخالههام زن یه عفریت شده! تواین قحطی شوهر پسر خوب کم پیدا میشه.
rezaat98
بارها و بارها تصمیم گرفته بود دیگر چشمهایش را بروی همهی آنها ببندداما هر بار وقتی که درد تنهایی بر او مستولی میشد، اراده او را در برابر خواستهاش ضعیف می کرد.
feri
یکی از بعدازظهرهای سرد زمستانی، در حالی که برف همه جا را سفیدپوش کرده بود، درختان چنار در خواب سنگین زمستانی چهرهی بیاحساسی به خود گرفته بودند و شاخههای نامنظم یکدیگر را چنان در آغوش گرفته بودند که گویی جان پناهی برای شیطان ساختهاند.
برگ پاییزی
هنگامیکه آریا با آن لباسها جلوی دیگران ظاهر شد، اولین چیزی که توجهش را جلب کرد برق شادیای بود که در چشمان سارا موج میزد. آریا بدون اینکه خودش هم متوجه شود یک راست به طرف او رفت و گفت:
ـ مادر بزرگ!
ـ پسرم...
سارااشکهایش را با دست پاک کرد و بغضش را فرو داد و ادامه داد:
ـ تواین لباس چقدر شبیه پدرت شدی. اونم همیشه عاشق لباس سیاه بود. آریا دستهای سارا را گرفت و کنار او نشست و بدوناینکه حرفی بزند خودش را با نوازش دستهای پیر او مشغول کرد. چند دقیقه بعد سوده بلند شد و با لحن شادی گفت:
ـ هی دختر خانم بهتره فعلاً بس کنی.این نازا رو واسه قَطمیر بکن. الان می خوایم جشن بگیریم...
K24
هوس در برابر گذر زمان کمکم پیر می شه و میمیرهاما عشق هرگز! زمان عشق را در آغوش میگیرد و به آن بال و پر میدهد. آن را همچون خورشیدی سوزان در دریای محبتِ وجود به پرواز در میآورد.
야민
طرفداران و مشتاقان کتاب همواره لذت خواندن جملات و تصویرسازی ذهنی خودشان را با افکار هیچ کارگردان و رفتار هیچ بازیگری معاوضه نکرده و همواره همراه و همقدم با سیل عظیم کتاب خوانان جهان به دنبال موضوعات جدید و علایق خود هستند.
ایمان غفوریان محبی
من حق نداشتم بدونم محبت پدر و مادر یعنی چه. سلما، من حق نداشتم مزه دست پخت مادرمو بچشم. من حق نداشتم محبتشونو احساس کنم، من حتی حق نداشتم چهره اونا رو ببینم. حالا هم حق ندارم کنار پدربزرگ و دختر عموم زندگی کنم.
سلما خانواده، در تمام زندگی من تنها یک آرزو بوده! میفهمی؟
امیر صفی
اما همیشه چیزی هست که عشق واقعی رو ثابت میکنه و اون زمانِ. هوس در برابر گذر زمان کمکم پیر می شه و میمیرهاما عشق هرگز! زمان عشق را در آغوش میگیرد و به آن بال و پر میدهد. آن را همچون خورشیدی سوزان در دریای محبتِ وجود به پرواز در میآورد
"Shfar"
آن سوی سالن فریاد کشید:
:(Nahid):
گذشت... و چیزی هم که گذشت هرگز برنمیگرده.
so
عشق نه خیانته و نه جرم! بیاعتنایی به احساسات خیانته، هوس خیانته.
عاطفه
دلیل موفقیت الانت شکستهای قبلی توست. هر شکست میتونه حاوی یک تجربه مفید برات باشه، پس هیچ وقت از شکست ناامید نشو. نیرویِ درونی الآنت در مقابل چیزی که در آینده به دست میاری خیلی ناچیزه. پس سعی کن از الان اونو تحت کنترل در بیاری.
so
"تنها راه نجات مرگه...
so
ـاینجوری نمیشه. تو فقط سعی میکنی واین کافی نیست. تو باید باور کنی که میتونی، چون واقعاً میتونی!
محمد،؛،
ـ راستش همیشه فکر می کردم شماها جِن باشین. آخه همه می گن پری ها همه مؤنثن!
قَطمیر خنده تمسخر آمیزی کرد و گفت:
ـ آه... عجب طرز فکر ابلهانهای دارن بعضی ازاین انسانها.
نه..اینجوری نیست. خداوند موجودات زیادی خلق کرده که آدمیزادها از وجود خیلی از اونها حتی آگاه نیستنداما چیزی که بین تمام مخلوقات خداوند مشترکهاینه که همه اونها به صورت جفت آفریده شدن واین در مورد تمام نژادهای پری هم صادقه همونطور که درباره انواع نژادهای اجنه صادقه.
rezaat98
میدونی عشق و هوس شروعِ نزدیکی دارن، نباید فریب خورد، وقتی که هوس لباس عشق رو تنش می کنه و ظاهر میشه شناختنش کار سادهای نیستاما همیشه چیزی هست که عشق واقعی رو ثابت میکنه و اون زمانِ. هوس در برابر گذر زمان کمکم پیر می شه و میمیرهاما عشق هرگز! زمان عشق را در آغوش میگیرد و به آن بال و پر میدهد. آن را همچون خورشیدی سوزان در دریای محبتِ وجود به پرواز در میآورد.
rezaat98
محبت و عشق حقیقی در دل به وجود میاد. چیزی که بین تمام موجودات مشترکه. وقتی به کسی علاقه داشته باشیم که بهش خیانت نکردیم.این خیانت نیست! خیانتاینه که ما نسبت به علاقه کسی بیاعتنایی کنیم. عشق نه خیانته و نه جرم! بیاعتنایی به احساسات خیانته، هوس خیانته.
امیر
وقتی که هوس لباس عشق رو تنش می کنه و ظاهر میشه شناختنش کار سادهای نیستاما همیشه چیزی هست که عشق واقعی رو ثابت میکنه و اون زمانِ. هوس در برابر گذر زمان کمکم پیر می شه و میمیرهاما عشق هرگز
امیر
عفریتی که مقابل صورت جنازهی موکا بود فوراً متوجه آریا شد و شمشیرش را به قصد فرق آریا بالا برد.
ـ نه... آریا!
صدای فریاد تینا در فضای مه آلود کوهستان پیچید. او برای چندمین بار از ترس ندیدن صحنهای که مقابل دیدگانش در حال اتفاق افتادن بود، دستانش را جلوی صورت و دیدگانش گذاشت.
صدای فریادهای آریا در میان نعرههای عفریتها فضا را پر کرد.اما طولی نکشید که برای بار دیگر سکوت بر همه جا سایه گسترد.
بهاره 86
ـ تو حق نداشتی... چطور تونستی آریا...؟ تو به من خیانت کردی... تو به خودت خیانت کردی، به پروفسور،. به مردمت. حتی به خانواده ات... تو به همه ما خیانت کردی، ما به تو نیاز داشتیم... من تمام عمرمو صرف تو کردم ولی تو خیانت کردی.
آریا تمام توانی را که برایش مانده بود در بازویش جمع کرد و هق هق کنان دست لرزانش را بالا آورد و به طرف ریش ژولیده واشک آلود فترس دراز کرداما فترس دست او را با قهر پس زد و گفت: "تو خائنی آریا" و بلافاصله خنجر را از سینه او بیرون کشید و در یک چشم بر هم زدن در سینه خودش فرو کرد.
درد تمام وجودش را پر کرد و برای لحظهای تمام وجودش پر از آتش شد.
fatameh.z
باید خودتاین زندگی رو بسازی واین تنها، با سعی و تلاش فراوون بدست میاد نه با نا امیدی و غصه خوردن!
so
هوس در برابر گذر زمان کمکم پیر می شه و میمیرهاما عشق هرگز!
محمد،؛،
هم دیدنشون دردسره هم ندیدنشون.
کاربر ۶۷۷۳۳۳۹
حجم
۳۱۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
حجم
۳۱۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۴۰۸ صفحه
قیمت:
رایگان