دانلود و خرید کتاب کلبه‌ای در بهشت میترا سبحانی
تصویر جلد کتاب کلبه‌ای در بهشت

کتاب کلبه‌ای در بهشت

دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کلبه‌ای در بهشت

کلبه‌ای در بهشت نوشته میترا سبحانی رمانی عاشقانه و شگفت‌انگیز برای دوست‌داران ادبیات داستانی است.

درباره کتاب کلبه‌ای در بهشت

سعید همسرش سمیرا را در یک حادثه از دست داده و بسیار پریشان است. همسر او در رودخانه افتاده و غرق شده است. سعید بسیار افسرده شده و خود را مسئول مرگ همسرش می‌داند چرا که او سفر راب رای غافلگیر کردن سمیا ترتیب داده بود اما سمیرا که شب قبل خواب بدی دیده بود راضی به این سفر نبود. او فکر می کرد در این سفر اتفاق بدی خواهد افتاد. سمیرا خوابش را یادداشت کرده بود: 

«با دست سرد و بی رمق قلم را در دست گرفته‌ام تا آنچه را که دیده‌ام بنویسم، این اولین باریست که آنچه را که در خواب دیده‌ام در بیداری احساسش می‌کنم، سردی دستانم ... انگار ساعتها در آن رودخانه سرد وپر تلاطم اسیر بودم.... جنگل بی انتها و... سکوت. تاریکی ...تنهایی و ترس، ترسی که تمام وجودم را فرا گرفته بود وصدای قلبم که در گوشم طبل وحشت ومرگ می‌نواخت... با یاد آوری آن هنوز ضربان قلبم را در گلویم احساس می‌کنم. ... خدایا...خدایا... کمکم کن... فریادهای من به گوش هیچ کس نمی‌رسید، فراموش شده‌ای در قعر جنگل و صدای بی وقفه رودخانه‌ای که چون حیوان وحشی نعره می‌کشید .... گویا همه مرا فراموش کرده بودند، حتی خدا.»

خواندن کتاب کلبه‌ای در بهشت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 همه علاقه‌مندان به رمان‌های فارسی را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم.

 بخشی از کتاب کلبه‌ای در بهشت

ناگهان وجود کسی رادر پشت سرش احساس کرد، اوبا اطمینان اینکه کیوان پشت سرش ایستاده، درحالی‌که از کنار رودخانه بلند می‌شد گفت: معذرت می خوام متوجه گذشت زمان نبودم...... و به طرف کیوان برگشت. ناگهان ازدیدن او فریاد کوتاهی کشید و به طرف عقب رفت و کنترلش را از دست داد و درست در لحظه‌ای که در حال افتادن در رودخانه بود او دستش را گرفت به طرف خودش کشید ... پری برای لحظه‌ای زبانش بند آمد. درحالی‌که با وحشت به او خیره شده بود گفت: خدای من ... اون اینجا چیکار می کنه؟ ...نکنه ما را تعقیب کرده؟ سعید وحشت را به وضوح در نگاه پری دید، به آرامی دست‌های پری را رها کرد ودرحالی‌که از او عذر خواهی می‌کرد، یک قدم به عقب رفت و گفت: متأسفم، قصد ترسوندن شما را نداشتم .... منو ببخشید.

پری هنوزباورش نمی‌شد ... خیلی ترسیده بود نمی‌دانست چه باید بگوید .... مدتی طول کشید تا به خودش بیاد، با نگرانی به اطراف نگاهی انداخت ...، انگار از آمدن کیوان واهمه داشت .... نفس عمیقی کشید ... بعد از اینکه کمی آرامتر شد گفت: شما منو خیلی ترسوندید، چیزی نمونده بود که از ترس سکته کنم.

سعید گفت: واقعأ متأسفم، فکر نمی‌کردم تا این حد از من بترسید.

مسئله ترس از شما نیست.

قصد نداشتم اذیتتون کنم.

پری با عصبانیت گفت: واقعأ؟ ... پس چرا یواشکی و بی صدا بالای سر من ایستاده بودید؟

من خیلی هم آروم به شما نزدیک نشدم، در واقع این شما بودید که صدای پای من را نشنیدید ...شما خیلی تو خودتون بودید .... و با تبسمی که بر لب داشت ادامه داد: به نظر می یاد خلوتتون را به هم زدم؟

پری درحالی‌که از نگاهش معذب بود و از لبخندش عصبانی، گفت: مهم نیست...شما اینجا چیکار می‌کنید؟ نکنه ما رو تعقیب می‌کردید؟

نه ...اشتباه نکنید، من قبل از آمدن شما اینجا بودم.

پس منتظرمون بودید؟

نه ...، باور کنید که من از آمدنتون بی خبر بودم.


Nadi Otari
۱۴۰۱/۰۴/۲۷

نسخه چاپیشو خریدم و پشیمونم چون خیلی الکی کشش داده بود و چند تا داستان بی سروته با یه پایان بیخود به زور تمومش کردم

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۰۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۰۴ صفحه

حجم

۵۰۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۰۴ صفحه

قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
تومان