دانلود و خرید کتاب شیخ‌المعاونین ما کجاست؟ حسین روحانی صدر
تصویر جلد کتاب شیخ‌المعاونین ما کجاست؟

کتاب شیخ‌المعاونین ما کجاست؟

معرفی کتاب شیخ‌المعاونین ما کجاست؟

کتاب شیخ المعاونین ما کجاست؟ نوشته حسین روحانی صدر است. این کتاب خاطرات محمد عرب است. محمد عرب در سال ۱۳۱۴ ش متولد شده است و از اوضاع و احوال منطقهٔ رستم‌آباد شمیران، پیش و پس از تولد خویش، حوادث و رویدادها خاطراتی نقل می‌کند.

درباره کتاب شیخ‌المعاونین ما کجاست؟

در ۲۱بهمن ۱۳۶۳، اعضای سفارت و برخی از سفرا و رؤسای نمایندگی‌های خارجی در تهران، برای عرض تبریک سالروز پیروزی جمهوری اسلامی ایران خدمت آیت‌الله خامنه‌ای رسیدند. در این مراسم سفیر رومانی معروف به شیخ‌السفرا متنی جهت عرض تبریک ایراد کرد. آیت‌الله خامنه‌ای پس از استماع تبریک سفیر رومانی، به آقای دکتر ولایتی و معاونین فرمودند که آقای عرب هم شیخ‌المعاونین ما در وزارت خارجه هستند و از آن تاریخ به بعد این نام برای محمد عرب ثبت شد. این کتاب روایت‌هایی از زندگی این مرد بزرگوار است.

خواندن کتاب شیخ‌المعاونین ما کجاست؟ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به امور سیاسی ایران و پژوهشگران این حوزه پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب شیخ‌المعاونین ما کجاست؟

پدرم از فشارهای مذهبی آن دوره و از مشکلاتی که برای علما و روحانیون توسط عمّال رضاشاهی در ممنوعیت پوشیدن لباس روحانی ایجاد گردید، بسیار حکایت می‌کرد؛ از جمله حاج شیخ محمد شاهمیرانی معروف به «صدرالمداحین»، که برادرم هم در کلاس‌های آموزشی او شرکت کرده بود، علما و روحانیون و هرکس که این لباس را پوشیده عبا و عمامه‌اش را از سر و تنش درمی‌آوردند. ایشان سال‌ها در خانه مانده و زیرزمین خانه را برای روضه اختصاص داده بود و شب‌های جمعه جمعی از دوستان آنجا رفته و پشت درهای بسته روضه می‌خواندند و ایشان شعرهایی هم در مورد ائمه می‌سرودند و بعضی از یادگارهای حاج شیخ محمد نزد برادرم هست.

در زمان کشف حجاب، پاسبان بی‌رحمی به نام رجبعلی‌خان روسری و چادر هرکدام از خانم‌های قدیمی رستم‌آباد را که با چادر از خانه بیرون می‌آمد، پاره می‌کرد. به همین دلیل خانم‌های رستم‌آباد ماه‌ها از خانه بیرون نمی‌رفتند. آنها که در آن زمان در خانه حمام نداشتند حتی نمی‌توانستند به حمام بروند، در نتیجه آب را در دیگ ریخته و با هیزم آن را جوشانده و گوشهٔ آشپزخانه حمام می‌کردند.

این پاسبان بعدها به بیماری سختی دچار شد. همه می‌گفتند جواب آن همه ظلم و بی‌رحمی و بی‌عفتی را پس داد.۲۷

حدود پنج یا شش سال داشتم که زن تازه‌عروسی با قصد رفتن از منزل خودش به منزل یکی از اقوام، مرا صدا زد و گفت: ببین در کوچه پاسبان هست یا نه که من گفتم سر کوچه کنار قهوه‌خانه رجبعلی خان با فلانی صحبت می‌کند. زن جوان چادربه‌سر بیرون آمد و تا وسط مسیرش هم رفت که ناگهان رجبعلی خان پاسبان متوجه شد که زنی با چادر در کوچه است. به طرف زن دوید و چادرش را محکم کشید که چادر از سر زن افتاد و زن سریع به منزل فامیلش، درست روبه‌روی منزل میرزا علی‌اصغر رفت. پاسبان چادر را با چاقویی که در دستش بود تکه‌تکه کرد و از شدت عصبانیت یک تکهٔ آن را به سمت درب منزلی که زن به آن پناه برده بود، پرت نمود و رفت.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۵۶۴ صفحه

حجم

۲٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۵۶۴ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
تومان