کتاب شهرک شوم
معرفی کتاب شهرک شوم
کتاب شهرک شوم نوشته لمونی اسنیکت است که با ترجمه فرزانه کریمی منتشر شده است. این کتاب جلد هفتم از ماجراهای ناگوار است. این کتاب با فضای فانتزی و جذاب است که مخاطب را با خودش همراه میکند.
درباره کتاب شهرک شوم
این کتاب داستان سه کودک به نام وایولت، کلاوس و سانی بودلر است. آنها پدر و مادرشان را از دست دادهاند و حالا یک مرد شرور به دنبال آنها است تا آنها را از بین ببرد و ارثیهشان را تصاحب کند در این بین بچهها به امید پیدا کردن دوستانشان به شهرک وی اف دی میروند. اهالی شهرک علاقه خاصی به کلاغ ها و همینطور قوانین خیلی عجیب دارند. ولی در همین شهرک پر از قانون های عجیب و غریب مردی کشته میشود و بودلرها دوباره میبینند که در این جنایت نیز کنت اولاف دست دارد.
خواندن کتاب شهرک شوم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام نوجوانان علاقهمند به دنیای فانتزی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب شهرک شوم
خانم مارو حرف او را تأیید کرد و گفت: «بله. من با اینکه یتیمها کارهایمان را انجام بدهند موافقم، ولی نمیخواهم آنها خانهام را به هم بریزند.»
چند نفر دیگر از اهالی با صدای بلند گفتند: «آفرین! آفرین!» در اینجا منظور آنها از تکرار این کلمه چنین چیزی بود: «من هم نمیخواهم که وایولت، کلاوس و سانی با من زندگی کنند!»
یکی از اعضای شورا که خیلیخیلی پیر به نظر میآمد هر دو دستش را در هوا بالا برد و گفت: «خواهش میکنم! هیچ دلیلی وجود ندارد که این همه جار و جنجال راه بیندازید. بچهها با تعمیرکار ما، هِکتور زندگی میکنند. او به بچهها غذا میدهد، لباس میدهد و مراقب است که همهٔ کارها را انجام بدهند، و در ضمن همهٔ قوانین وی. اِف. دی. را یادشان میدهد تا دیگر هیچ کار وحشتناکی، مثل حرف زدن روی سکو، از آنها سر نزند.»
مردی که شلوار پیچازی پوشیده بود زیرلبی گفت: «خدا را شکر!»
یکی دیگر از پیرزنهای شورا گفت: «حالا، بودلرها!» او از سکو خیلی دور بود و مجبور بود حسابی گردن بکشد تا بتواند بچهها را ببیند. به همین دلیل، قیافهاش طوری شده بود که انگار هر لحظه ممکن بود سرش پایین بیفتد. «قبل از آنکه هِکتور شما را به خانه ببرد، مطمئنم در مورد وضع خودتان نگرانیهایی دارید که میخواهید دربارهشان حرف بزنید. این خیلی بد است که در این لحظه اجازهٔ حرف زدن ندارید، چون اگر چنین قانونی نبود، الان میتوانستید سؤالهایتان را بپرسید. ولی آقای پو در مورد این بابا، کنت اولاف، اطلاعاتی برایمان فرستاده.»
خانم مارو به عنوان روزنامه اشاره کرد و برای اصلاح حرف پیرزن گفت: «عُمَر.»
پیرزن گفت: «ساکت! حالا، بودلرها! من مطمئنم که شما خیلی نگران این یارو اولاف هستید، ولی این شهرک به عنوان سرپرستتان، از شما محافظت میکند. به همین دلیل است که ما تازگی یک قانون جدید، قانون ۱۹۸۳۳، را وضع کردهایم. این قانون به صراحت میگوید که در محدودهٔ این شهرک، حضور هیچ جنایتکاری مجاز نیست.»
اهالی شهر فریاد زدند: «آفرین! احسنت!» و اعضای شورای ریشسفیدان به نشانهٔ تشکر سر تکان دادند و کلاههای کلاغمانندشان را پایین و بالا بردند.
یکی از ریشسفیدها برای ختم جلسه گفت: «حالا، اگر سؤال دیگری ندارید، از هِکتور میخواهم که بچهها را از روی سکو پایین بیاورد و آنها را به خانهٔ خودش ببرد.»
حجم
۹۴۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۹۴۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
نظرات کاربران
چرا کتاب ششمش راندارید این مجموعه ۱۳ جلدی است
کتاب خوبی ولی نویسنده بیش از حد توضیح داده و مغز آدم را خورد میکنه ولی در کل کتاب بدکی نیست و در ضمن چرا کتاب هفت به بعد را ندارید؟
خیلی کتاب خوبه من توصیه میکنم اما لطفا لطف کنید جلد های بعدی رو هم بزارید
بهترین کتابی بود که تا حالا خونده بودم حتما توصیه می کنم لطفاً جلد ۹ این کتاب هم وارد تاقچه کنید .
فوق العاده ست من چندبار خوندمش بازم دلم میخواد بخونمش
سلام بچه ها من فعلا نخودندم به نظرتون کتاباش خوبه موندم بخرم یا نه اخه جلدش عکس جالبی داره و مثل اینکه جالبه ؟بخرم ؟؟
اینکتاب همه چیش عالیه جز پایان نمیخوام اسپویلش کنم ولی بهتون بگم من ۱۳ جلدو خوندم و دچار افسردگی شدم واقعا اصلا خوب تموم نمیشه:/
سلام. تا حالا چهار جلدش را خوانده ام. نوع نوشته را دوست دارم. از نظرم داستان بسیار قوی و جذاب است اما در پس ظاهرش پیامهای خوبی در خلال اتفاقات و پایان آنها منتقل نمیکند. جو ناامیدی قدرتمندی در پس
بد است رومان بدی است از راه های igrienبگیرین صوتیش را