کتاب قطعهای از آسمان؛ هویزه
معرفی کتاب قطعهای از آسمان؛ هویزه
قطعهای از آسمان، مجموعه کتابهایی است که با هدف معرفی مناطق جنگزده کشور، به رشته تحریر درآمدهاند. درواقع هرکدام از این کتابها را باید شناسنامه مختصر و مفیدی از یک منطقه دانست.
درباره مجموعه قطعهای از آسمان
نویسنده در هر کدام از کتابها، ابتدا تاریخچهای از پیشینه منطقه روایت میکند و در ادامه به شرح اتفاقات دفاع مقدس در منطقه میپردازد. ذکر خاطرات تاریخسازان مناطق جنگی با زبانی ساده از ویژگیهای مهم این مجموعه کتابها است. امید است مجموعه قطعهای از آسمان راهنمای مشتاقان زیارت این مناطق باشد و بتواند لحظات نابی را برای خوانندگان فراهم کند..
خواندن مجموعه قطعهای از آسمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعه کتابهای قطعهای از آسمان را به علاقهمندان به تاریخ دفاع مقدس و کسانی که قصد بازدید از مناطق جنگی را دارند پیشنهاد میکنیم. علاوه بر این خواندن مجموعه قطعهای از آسمان به افرادی که دوست دارند از این مناطق بازدید کنند اما شرایط برای آنان فراهم نمیشود، بسیار سودمند است چون توصیفات کتابها نسبتا کامل است و می تواند خواننده را به فضای دلخواهش نزدیک کند.
جملاتی از کتاب قطعهای از آسمان؛ هویزه
دلم بدجوری فکر خانوادهام بود. زنم که تازه وضع حمل کرده بود و مادر و خواهرانم که در خانه بودند. اخبار هولناکی از رفتار سربازان عراقی با مردم روستاهای اشغالشده به گوش میرسید. مانده بودم چهکار کنم. پدرم هم خیلی نگران دخترانش بود. آمد سراغم و گفت: «چهکار میکنی؟»
گفتم: «قید مرا بزن. همین جا میمانم و اگر دشمن خواست وارد هویزه شود، با او میجنگم.»
حامد جرفی خودش را به آب و آتش میزد. هم بخشدار بود و هم فرمانده سپاه و هم همهکارهٔ هویزه. آنی آرام و قرار نداشت و در کنار رسیدگی به کارهای روزمرهٔ مردم، نیروها را برای دفاع از شهر بسیج میکرد و هستههای مقاومت شهری را سازمان میداد. حامد هم بعد از من ازدواج کرده بود. خواهر قاسم نیسی را به زنی گرفته بود.
اوایل مهرماه بود که خبر رسید دشمن در حال پیشروی به سوی هویزه است. کمی قبل از آن که این خبر برسد، چند گلوله توپ به اطراف هویزه افتاد که صدای انفجار آن وحشت و هراس زیادی میان مردم ایجاد کرد... اوضاع کاملاً به هم ریخته بود و کسی آرام و قرار نداشت. مدارس هویزه و خانههای مردم پر از مهاجرین جنگی سوسنگرد شده بود و هر لحظه از طرف سوسنگرد، هجوم مردم بینوا بود که به طرف هویزه میآمد.
صبح روز هفتم مهرماه، متوجه شدم نیمهشب دیشب عراقیها وارد شهر شدهاند و هویزه را به اشغال خود در آوردهاند. ماجرای اشغال را قاسم چنانی به من اطلاع داد. صبح زود و قبل از اینکه از خانه بیرون بروم، به خانهٔ ما آمد. دیدم کلافه و سرگردان است. پرسیدم: «خبری شده؟»
ـ عراقیها دیشب وارد شهر شدهاند و هویزه را گرفتهاند.
وقتی این خبر را شنیدم، ناخودآگاه تیری در کمرم احساس کردم. خبر غافلگیرکنندهای بود. با خودم گفتم چقدر ما اشتباه کردهایم و شهر را به امان خدا رها کرده و تا صبح در خانههایمان خوابیدهایم.
همان دوست به من گفت: «عراقیها سراغ تو را هم گرفتهاند و فکر کنم اگر گیرشان بیفتی، درجا تیربارانت کنند. باید هر طور شده، مخفیانه از شهر خارج شوی تا به چنگ دشمن نیفتی.»
از قاسم پرسیدم: «مطمئنی عراقیها دنبال من میگردند؟»
ـ بله، خودم در خیابا
حجم
۱۴۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۱۴۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
نظرات کاربران
هویزه با شهید حسین علم الهدا معنا پیدا میکند