دانلود و خرید کتاب حکایت عاشقی کارن کینگزبری ترجمه مرضیه جویا
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب حکایت عاشقی اثر کارن کینگزبری

کتاب حکایت عاشقی

معرفی کتاب حکایت عاشقی

حکایت عاشقی همان طور که از اسمش پیدا است یک رمان عاشقانه نوشته کارن کینگزبری است. تنها یک ماه پس از انتشار، این کتاب راهش را میان نه تنها خوانندگان کتاب‌های کینگزبری بلکه میان خوانندگان رمان‌های عاشقانه باز کرد. کینگزبری در این اثر، عشق جسمانی را آسمانی می‌کند و با یاد خدا می‌آمیزد. 

خلاصه کتاب حکایت عاشقی

 داستان در خانواده باکستر اتفاق می‌افتد. پسر نوجوان خانواده  به اسم کولی به دنبال تحقیقی که در کلاس تاریخ به او محول شده یک راز خانوادگی را فاش می‌کند. رازی که زندگی کل خانواده را زیر و رو می‌کند. 

کینگزبری با نگارش این داستان اعتقادش به خطاپوشی و خطابخشی خداوند را به زیبایی ترسیم می‌کند و به همراه خواننده در مسیر ایمان و اعتقاد قدم به قدم گام برمی‌دارد. 

خواندن کتاب حکایت عاشقی رابه چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

تمام دوست‌داران رمان و داستن به‌خصوص علاقه‌مندان به رمان‌های عاشقانه ناب.

درباره کارن کینگزبری

کارن کینگزبری، خبرنگار سابق ورزشی روزنامه لوس‌آنجلس تایمز است که تا کنون ۳۰ داستان نوشته است. بیشتر آثار این نویسنده به موضوعات عاشقانه و یاد خدا می‌پردازند. 

 کتاب زمانی دیگر او در سال ۲۰۰۷ برنده جایزه کتاب نیویورک شده است. 

از این نویسنده دو جلد کتاب برای کودکان هم منتشر شده است.

جملاتی از کتاب حکایت عاشقی

کولی یک عکس کوچک چهارگوش از داخل پاکت بیرون کشید. «یه روزی من اینو از یه جایی پیدا کردم.» چرخاندش تا همه بتوانند عکس را ببینند. «من دقیقا می‌دونم می‌خوام روی چی تحقیق کنم.»

قلبِ جان هُری پایین ریخت. عکسِ همسر اولش بود، الیزابت، که روی صندلی قدیمیِ سفیدشان نشسته بود و آفتاب صبح در موهای قهوه‌ای زیبایش می‌درخشید. کولیِ کوچولوی دو ساله در آغوشش به خواب رفته بود.

جان احساس کرد که چشمان الین دارند او را تماشا می‌کنند، پس از چند لحظه الین ایستاد و به همگی‌شان لبخند زد. «دارم میرم کارامو توی آشپزخونه تموم کنم. کولی ... اشلی، شنبه شب می‌بینمتون.»

وقتی که از کنار جان رد می‌شد ضربه آرامی به شانه‌اش زد و رفت.

کولی متوجه شد که احساس ناخوشایندی به ناگاه تمام فضای اتاق را پر کرد. رو به مادرش کرد و بعد جان را نگاه کرد. «اتفاقی افتاده؟»

«نه نه اصلا.» حالا جان متوجه شد که چرا اشلی وقتی وارد خانه می‌شد در نگاهش تردید داشت. نگاهی با هم رد و بدل کردند و اشلی خیلی ریز شانه‌هایش را بالا انداخت. جان دوباره به سمت کولی برگشت. «من ... باید ... خوب، واقعیت اینه که، کولی، خیلی وقت بود که این عکسو ندیده بود.»

کولی به سرعت ادامه داد. «وقتی من کوچولو بودم، مامان‌بزرگ اینو بهم عیدی داده بود. پشت عکسه نوشته، کولی دوستت دارم، الان و تا همیشه.» دوباره به عکس نگاه کرد. «ببین چه آرامش فوق‌العاده‌ای داره. چشماش پر از آرامشه.» 

نظرات کاربران

akram
۱۳۹۹/۰۵/۳۰

تنها مشکلی که به نظرم آمد این بود در این عصر چنان باور دینی به خدا و الهامات الهی نیست ولی روی هم داستان عاشقی را خوب حکایت کرده بود ای کاش طاقچه کتاب های دیگر این نویسنده را هم

- بیشتر
بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱)
نمی‌توانم مجبورت کنم دوستم داشته باشی اگر خودت نخواهی
قاصِدَک! هان؛ چِه خَبَر آوَردی؟

حجم

۲۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۶ صفحه

حجم

۲۶۳٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۶ صفحه

قیمت:
۶,۰۰۰
تومان