دانلود و خرید کتاب کماندویی با وانت قرمز رضا صالح فخاری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب کماندویی با وانت قرمز

کتاب کماندویی با وانت قرمز

معرفی کتاب کماندویی با وانت قرمز

کماندویی با وانت قرمز؛ خاطراتی از زندگی شهید رمضان نوبخت، از شهدای بازرا و اصناف رشت به قلم رضا صالح‌فخاری و رضا عبداللهی‌صابر است.

شهید رمضان نوبخت در سال ۱۳۱۱ در رشت متولد شد. وی تا قبل از ازدواج شاگرد رانندهٔ ماشین سنگین بود. در سال ۱۳۳۷ در ۲۶ سالگی با دخترعمهٔ خود خانم منصوره نیک‌خو کردمحله ازدواج کرد. وی پس از ازدواج توانست به‌صورت مستقل به‌عنوان راننده کامیون مشغول به کار شود و معاش خانوادهٔ پدری و خانوادهٔ دونفرهٔ خود را تأمین نماید. رمضان در دوران خفقان رژیم ستم‌شاهی با حضور در میان انقلابیون به تکثیر و توزیع اعلامیه و کتاب پرداخته و در جهت افزایش بصیرت عامهٔ مردم نقش بسزایی ایفا نمود. همزمان با این فعالیت‌ها وی به سرکشی و رسیدگی به امور خانواده‌های کم و بی‌بضاعت هم می‌پرداخت و در این جبهه هم نقش خویش را ایفا می‌نمود. 

با اوج‌گیری جریان انقلاب و ورود امام به ایران، شهید نوبخت جهت دیدار ایشان راهی تهران و پس از اقامت امام در قم به این شهر رفته و چندین مرتبه با ایشان ملاقات داشتند. رمضان که از اعضای هیئت‌امنای مسجد محل سکونت خود بود با اعلان تشکیل بسیج با فرزندانش جز اولین افرادی بودند که به عضویت این سازمان مردم‌نهاد درآمدند.

 شهید نوبخت با یک وانت قرمز در شهر مدام به گشت زنی می‌پرداخت و هرگونه تحرک منافقین را که خود شناسایی می‌کرد به سپاه اطلاع می‌داد. رمضان و وانت قرمزش برای منافقین تبدیل به کابوس شبانه شده بود. وی که برای مقابله با این افراد به ورزش‌های رزمی و بدن‌سازی می‌پرداخت با یک زنجیر در دست، یک‌تنه به آن‌ها هجوم می‌برد و پس از زمین‌گیری این افراد آن‌ها را به نهادهای انقلابی مثل کمیته و سپاه تحویل می‌داد.

رشادت‌های رمضان در شکستن محاصره و نجات سپاهیان در بندر انزلی از دست گروه‌های چپ و مقابله با این جریان فکری در سیاهکل هرگز از اذهان فراموش نخواهد شد.

با شروع جنگ تحمیلی، فعالیت‌هایش در قالب بسیج بیشتر شد و در ستاد پشتیبانی جهت تأمین اقلام موردنیاز جبهه به فعالیت پرداخت. رمضان و فرزندانش در مناطق جنگی نیز حاضر می‌شدند که ارمغان حضورشان در جبهه شهادت فرزند کوچکش کریم در منطقهٔ عملیاتی سومار در سال ۵۹ و جانبازی پسر دیگرش شد. پس از شهادت فرزندش انگیزهٔ خدمت به امام و انقلاب در وجودش بیشتر شد و آرزوی شهادت را در سر می‌پروراند.

تا این‌که در سال ۱۳۶۰ در محل کار خود در گاراژ مورد اصابت گلولهٔ منافقین قرار گرفت و پس از عمری خدمت صادقانه به امام و انقلاب به فیض شهادت نائل آمد.

خواندن کتاب کماندویی با وانت قرمز را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم؟

 علاقه‌مندان به ادبیات پایداری و دفاع مقدس و سرگذشت‌نامه شهدا از خواندن این اثر لذت خواهند برد. 

جملاتی از کتاب کماندویی با وانت قرمز

حاج رمضان در بسیج مشغول فعالیت بود. یک عده از جوان‌ها دورش جمع شده بودند تا برای گشت زدن در شهر و روستاهای اطراف برنامه‌ریزی کنند. یکی از برادران سپاهی از راه رسید و از حاج رمضان خواست که چنددقیقه‌ای باهم خصوصی صحبت کنند. حاج رمضان قبول کرد. رفتند کناری ایستادند. برادر سپاهی داشت مقدمه می‌چید تا خبری را به حاج رمضان بدهد. حاج رمضان خودش وارد بود. بی‌مقدمه گفت: «راحت باش برادر، من آماده‌ام. کدوم یکی از بچه‌هام شهید شده؟ رحیم یا کریم؟»

نگاه پاسدار در چشم‌های حاج رمضان ثابت ماند. چند لحظه مکث کرد و ادامه داد: «کریم شهید شده.»

حاج رمضان چند لحظه به فکر فرورفت. بعد رو به آسمان کرد و دست‌هایش را به علامت شکر بالا برد. گفت: «الحمدالله.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۸۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۱۸۲٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۳,۵۰۰
تومان