کتاب دلنوشته های زهرا دختر احمد آقا
معرفی کتاب دلنوشته های زهرا دختر احمد آقا
کتاب دلنوشته های زهرا دختر احمد آقا اثری از زهرا غلامی راد است. این کتاب مجموعه دلنوشته و شعرهایی است که هرکدام گوشهای از روزهای کودکی و بخشی از حسرت روزهای جنگ را درون خود جا دادهاند.
زهرا غلامی راد در کتاب دلنوشته های زهرا دختر احمد آقا با زبان ساده از چیزهایی نوشته است که شاید بسیاری از ما در زندگی آن را تجربه کرده باشیم. روزهایی که با جنگ سپری شد. حسرتهایی که جنگ بر دلمان گذاشت و عزیزان و نزدیکانی که از ما دور کرد. روزهایی که آرزوهایی بلند پروازانه داشتیم و با دست خالی برای رسیدن به آرزوهایمان تلاش میکردیم. با مفهومی به نام قناعت آشنا بودیم و هرچیزی و هر لحظهای برایمان ارزشمند و عزیز بود.
متنهای این کتاب از دل برآمدهاند و بر دل تمام کسانی که تجربیاتی مشترک با نویسنده دارند، مینشینند.
کتاب دلنوشته های زهرا دختر احمد آقا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از خواندن شعرهای زیبا و دلنوشتههای ادبی لذت میبرید، خواندن کتاب دلنوشته های زهرا دختر احمد آقا را به شما پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دلنوشته های زهرا دختر احمد آقا
کودکیهایم پر بود از آدمهای ساده و بی آلایشی که بوی مهربانی میدادند بوی صداقت و ایمان بوی حیاطهای بزرگ و حوض های پر از ماهی گلی، بوی آش رشتههای نذری بوی کمپوت سیب و آلبالو، بوی کرسی و بخاری نفتی. آدمهایی با ذهنهای خالی از حداکثرها، آدمهایی آرمان گرا، که وجودشان بوی ناب انسانیت میداد.
آدمهایی که عجیب امن بودند و آدمهایی که تمام هویتشان، پلاکی شد که زینت گردنشان بود، و به اندازه آنهمه امن بودن؛ هیولای جنگ تلخ بود و نا امن، آنقدر تلخ که خط مقدم پر بود از پیکر بی جان مردانی که اگر نبودند، دنیایمان این همه امن نبود.
ارمغان جنگ برای زادگاهم قصرشیرین، و مردم مظلوم و غیرتمندش، الوند رود خونین بود و نخلهای سوخته، آوار بود و آوارهگی، زنجیر بود و اسارت.
دست جنگ به خوشیهای زندگیمان سیلی زد، و حاصل این سیلی برای من و خانوادهام ،سالهای دور از پدر بود،خانوادهای که تمام چشم امیدش به زنی بود به نام مادر.
مادری که تمام قد مادر بود، و چه مادرانه پنج دختر و تنها پسرش را زیر چتر مادرانهاش گرفت
شکاف عمیق بین ما و پدر، شکافی به سردی و سختی میلههایی بود،که بی رحمانه واژه اسارت را در تقدیر پدرم رقم زد و آزادیش را به زنجیر کشید، زنجیری از جنس دلتنگی، از جنس شکنجه و حسرت و از جنس تنهایی و دوری....
پشت میلهها فاصلهای بود به اندازه یک عمر.
فاصلهای به اندازه ی غروبهای دلگیر جمعه و اشکهای نیمه شب مادر.....
***
سالها گذشت و تصویر دختر بچه درون آینه با آن موهای طلایی و پسرانهاش جایش را به تصویر زنی داد با موهای بلند که بلندی موهایش را دوست دارد و به زن بودنش افتخار میکند، و هویتش را پشت موهای پسرانهاش پنهان نمیکند، زنی که تمام تابوهای غلط حاکم بر جامعهای مرد سالارانه دیروز را در هم شکسته و در مقابل تمام آن تعصبات تمام قد ایستاده.زنی که خوب میداند، جنسیت دیگر حرف اول را نمیزند، و این را حداقل به خودش ثابت کرده، و امروز آن زن ، در درست ترین جای زندگیش ایستاده، زنی از جنس خواستن و توانستن.
و چه زود بزرگ شدیم...
حجم
۵۱۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
حجم
۵۱۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
نظرات کاربران
با سلام کتابی جالب و خواندنی و یادآور خاطرات دهه شصت هر آنچه از دل برآید -------بر دل نشیند
قلم نویسنده ی کتاب خیلی قوی و متن کتاب بسیار عالی و با متن شیوا و روان و دلنشین،من که خیلی پسندیدم👏👏👏👏