کتاب پایان
۵٫۰
(۱)
خواندن نظراتمعرفی کتاب پایان
«پایان» نوشته علیرضا رضوی یک رمان تخیلی درباره ساکنان سیارهای دیگر خارج از کهکشان ما به نام تاس است. مردمان این سیاره (زالارها) بسیار پیشرفتهتر از انسان مدرن امروزی هستند، آنها میتوانند در زمان سفر کنند، روی هوا بخوابند، در باغچهشان درختان و گلهای سرو ته داشته باشند، از آسمانشان باران آبنبات یا الماس ببارد، غذاهایشان هیچوقت خراب نشود و خیلی کارهای عجیب دیگر.
خانواده ویلپت شولیگسی در سیاره تاس زندگی میکنند. این خانواده از یک پدر و مادر و یک پسر ده ساله به اسم «کارپت» تشکیل شده است. آنها یک خانواده نرمال تاسی هستند و مثل همه تاسیها زندگی میکنند اما کارپت که شخصیتی ماجراجو دارد از زندگی مثل پدرو مادرش خسته است . او دلش میخواهد به سفرهای گوناگون و سیارههای دیگر سفر کند و زندگی کردن واقعی را بیاموزد:
«کارپت هرگز در عمرش چنین صحنهای ندیده بود. اطراف پر بود از روباتها و حیوانات شاد. چند تا زالار تقریباً نوجوان هم با تیلرینگهایشان در حال پرواز بودند و همدیگر را دنبال میکردند. مثل این بود که کارپت وارد بهشت شده است. برای اولینبار لبخندی واقعی بر چهرهٔ کارپت پدیدار شد. در حالی که به سمت جلو پیش میرفت و دیگر پدرش را کاملاً از یاد برده بود، کلاهش را برداشت تا ویلدان هم از منظره لذت ببرد. باران دیگر قطع شده بود.
- ویل... آه ویل... نمیتونم چیزی رو که میبینم باور کنم!
- چه تمدن پیشرفتهای! میخوام با تکتکشون آشنا بشم. اوه نه... کار، پدرت داره به سمت ما میاد.
آقای ویلپت که هرگز اینقدر عصبانی نشده بود، بدون گفتن یک کلمه کارپت را با دستهای درازش گرفت و به طرف خانه هل داد. کارپت میتوانست برای فرار از دستش تلاش کند، ولی از بس از منظرهای که دید حیرتزده شده بود؛ در آن لحظه فکرش را فقط به اینکه چرا چندین سال این چیزها را ندیده بود مشغول کرده بود. بعد از اینکه به خانه رفتند، یخهای کارپت آب شد و شروع به حرف زدن کرد. ابتدا با آرامش به بحث با پدرش پرداخت. سپس بعد از شنیدن جوابهای پدرش، دوباره عصبانی شد.
- چرا این همه وقت نگذاشتی من اینا رو ببینم؟
- تو حق نداری از خونه بیرون بری. اینو چند بار باید بهت بگم ها؟ مگه نمیدونی که من خوبی تو رو میخوام؟
- پس بزار کمی شاد باشم و کارای جدید انجام بدم. از این حرفای تکراری تو دیگه خسته شدم.
- پس اینطور... از دست من خسته شدی؟ باشه. اون همه هدیه که برات آوردم چی؟ اون همه بازی که باهم کردیم چی؟
- چرا نمیفهمی؟ من هدیههاتو نمیخوام، میخوام زندگی کنم. میخوام برای خودم زندگی کنم.
آقای ویلپت باز میخواست از دست سوالهای کارپت در برود، ولی ویلدان به موقع موضوع را به یاد کارپت انداخت و کارپت دست پدرش را گرفت و ایندفعه به او اجازهٔ فرار نداد. این کار آقای ویلپت را عصبیتر کرد. آقای ویلپت در طول عمرش هرگز این همه پشت سر هم با دهانش حرف نزده بود و روی پاهایش نایستاده بود»
در وضعیت کوانتوم
بهزاد خواجات
سه سال زندگیهانا فالادا
بر ضریح آسمانحسین فتحی
نقشه راه منابع انسانی راهبردیرالف کریستن سن
پستچی جان من اند آرام برسانآیدا حدادی
روش های کیفی در مطالعات نظامیهلنا کاریراس
اعتیاد مثبتویلیام گلاسر
شب شکارچیدیویس گراب
نانومهندسی در علم و تکنولوژی؛ مقدمه ای بر دنیای نانوطراحیعبدالحسین فریدون
مراقبه فوریجان هادسون
نوای شاعرانهنعیمه نادری
قلم مو کوچولوبیورن ررویک
مدیریت استعدادیوسف محمدی مقدم
صعود به K2 با چرخ دستیامید شیخ باقری
من زینبی امگروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
برنامه ریزی فضایی و توسعه شهریپیر کارلو پالرمو
گام به گام با امام (جلد دهم)یعقوب ضاهر
رقص با فیلهاجاریم ساواتسکی
زرافه گردن درازسمیه سیدیان
ارزش شناخت خود
دیو میچل
سوء مدیریت در بانک ها و موسسات مالیداود مهدیان
مدیریت شهرت شرکتتری هانینگتون
چرا کسی قبلا اینارو بهم نگفت؟جولی اسمیت
مشتری مداری و موفقیت در فروشمحمد فاریابی
چرا کسی قبلا اینا رو بهم نگفت؟جولی اسمیت
تسلط بر احساساتتیبو موریس
۱۲ قانون زندگیجردن پترسون
تسلط بر احساساتتیبو موریس
هنر درخواست کردنلورا فردریکز
نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریدهای برای کتاب ثبت نشده است
حجم
۳۸۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۵۰۴ صفحه
حجم
۳۸۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۵۰۴ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان