کتاب من قاتل زنجیره ای نیستم
معرفی کتاب من قاتل زنجیره ای نیستم
کتاب من قاتل زنجیرهای نیستم رمانی در ژانر وحشت، اثر دن ولز، نویسنده آمریکایی خالق داستانهای ژانر وحشت و علمی-تخیلی است که در سال ۲۰۱۶ فیلمی به کارگردانی بیلی اوبرین بر اساس آن ساخته شد.
درباره کتاب من قاتل زنجیرهای نیستم
جان پسری ۱۵ ساله است که در یک خانواده که مراسم کفن و دفن برگزار میکنند متولد شده و مادر و خالهاش در محل آماده کردن مدرگان برای دفن کار میکنند. به تازگی خانم پیری به اسم اندرسون که تنها زندگی میکرده در محله آنها مرده است و این تنها مرگ طبیعی در محله آنها در شش ماه اخیر است چون یک قاتل زنجیرهای مدتی است در محله آنها جنایت میکند و همین دو سه روز گذشته جسد آخرین قربانی او را پشت یک خشکشویی با دل و روده بیرون ریخته پیدا کردهاند.
این اثر حیرتانگیز و سرشار از ترس و هیجان برای توصیفات باورپذیری که از جامعهستیزی یک نوجوان دارد و به خاطر دنیای اسرارآمیزی که با توصیفاتش از شیوههای قتل و تدفین برای خواننده میسازد از سوی منتقدان تحسین شدهاست.
خواندن کتاب من قاتل زنجیرهای نیستم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب من قاتل زنجیرهای نیستم
اون شب جسد جب جولی رو تحویل نگرفتیم، یا حتی کمی بعد از اون. هفتهٔ بعد رو با انتظار نفسگیری گذروندم: هر روز عصر از مدرسه تا خونه میدویدم که ببینم رسیده یا نه. مثل کریسمس بود. پزشکیقانونی جسد رو خیلی بیشتر از حد معمول نگه داشته بود که کالبدشکافی کاملی انجام بده. روزنامهٔ کلیتون دیلی هر روز دربارهٔ این مرگ مقالهای مینوشت، بالاخره سهشنبه تأیید کرد که پلیس حدس میزنه یه قتل باشه. نتیجهگیری اولیه این بود که جب رو یه حیوون وحشی کشته؛ ولی ظاهراً سرنخهای زیادی بود که به چیز ظریفتری اشاره میکرد. البته که اصل اون سرنخها رو منتشر نکردن. این هیجانانگیزترین اتفاقی بود که توی کل زندگیم توی کلیتون کانتی اتفاق افتاده بود.
سهشنبه مقالههای تاریخمون رو بهمون برگردوندن. من نمرهٔ کامل گرفتم. کنار برگهم نوشته بود: "انتخاب جالبتوجهی بود." بچهای که باهاش میپریدم، مکسول، دو نمره بهخاطر کمبودن مقاله و دو نمره بهخاطر غلط املایی کم گرفته بود. نصف صفحه دربارهٔ آلبرت انیشتین نوشته بود و هر دفعه اسم انیشتین رو یهجوری نوشته بود.
کنار یکی از میزهای یه گوشه از کافهتریای مدرسه نشستیم. مکس گفت: "اینجوری هم نیست که چیز زیادی دربارهٔ انیشتین بشه گفت. e=mc۲ رو کشف کرد و بمب اتم رو، همین دیگه. اصلاً شانس آوردم به نصف صفحه رسید."
واقعیتش از مکس خوشم نمیاومد و این یکی از طبیعیترین حالتهای اجتماعی من بود؛ چون هیچکس واقعاً از مکس خوشش نمیاومد. قدش کوتاه بود و یهجورهایی چاق، با عینک و اسپری آسم و یه کمد پر از لباسهای دستدوم. بهعلاوه، رفتار گستاخانه و بیپروایی داشت و دربارهٔ موضوعاتی که واقعاً چیز زیادی دربارهشون نمیدونست، زیادی بلند و بااطمینان حرف میزد. بهعبارت دیگه، ادای قلدرها رو درمیآورد؛ ولی بدون هیچ قدرت و جذبهای که بتونه بهش تکیه کنه. هیچکدوم اینها از نظر من مشکلی نداشت؛ چون اون یه خصوصیت اخلاقی داشت که من توی مدرسه از همه بیشتر دوست داشتم. اون دوست داشت حرف بزنه و خیلی براش اهمیت نداشت که من بهش توجه میکنم یا نه. این بخشی از نقشهم بود که نامرئی باقی بمونم: هرکدوم از ما بهتنهایی فقط یه بچهٔ عجیب بودیم؛ یکیمون با خودش حرف میزد و یکی دیگه با هیچکس حرف نمیزد. با هم دو تا بچهٔ عجیب بودیم که ظاهر یه مکالمه رو حفظ میکردیم. چیز زیادی نبود؛ ولی باعث میشد عادیتر بهنظر برسیم. دو تا اشتباه بودیم که ترکیبمون درست بود.
دبیرستان کلیتون قدیمی بود و داشت میریخت، مثل همهٔ چیزهای دیگهٔ شهر. بچهها از همهجای کانتی با اتوبوس میاومدن. حدس میزدم حداقل یکسوم دانشآموزها از مزرعهها و حومهٔ شهر میاومدن. چند نفر از بچهها بودن که نمیشناختمشون. بعضی خونوادهها برای بچههاشون تا دبیرستان معلم سرخونه میگرفتن؛ ولی بیشتر بچههای اینجا همونهایی بودن که از مهدکودک باهاشون بزرگ شده بودم. هیچ آدم جدیدی به کلیتون نمیاومد؛ فقط توی مسیر ازش رد میشدن و همونطور که میرفتن، بهش نگاهی میانداختن. شهر کنار بزرگراه بود و مثل یه حیوون مرده و فاسدشده.
حجم
۲۲۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۲۲۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
نظرات کاربران
حقیقتا بیشترین احساسی که در طول خوندن کتاب داشتم ، انزجار و کمی هم ترس بود ! صحنه پردازی های دقیق کتاب به همین موضوع کمک می کرد . ( اگه خیلی دلتون میخواد بدونید با بدن مرده ها چیکار
من که خسته شدم کتاب بگیرم، بعد بفهمم که چندگانه هستش ولی بقیه اش یا ترجمه نمیکنن یا خیلی دیرتر ترجمه میشه؛ دوستان این کتاب 3گانه هست.
شخصیت پردازی خیلی دوست داشتم اما مشکل کتاب این بود که بی مقدمه یهو فانتزی شد ولی در کل کتاب جذابی بود
خوب بود ولی ترجیح میدادم داستان جنایی باشه نه تخیلی از وقتی تخیلی بودنش مشخص شد،فقط خوندم که تموم شه..جذابیتی نداشت برام
جان پسر عجیب و غریبیه. اولا به این دلیل که با مادر و خالهش توی مردهشورخونه کار میکنه و دوما به این خاطر که عطشی عجیب و غیرطبیعی به جنایت و قاتلهای زنجیرهای حس میکنه. جان هرهفته به دیدن یه روانشناس
من ک دوسش داشتم، ی کتاب چندش و تخیلی ی نفس خوندمش، ی جورایی عاشقش شدم ممکنه یکم تخیلی و تینیجری باشه ولی باحال بود 😃
داستان هیچ چیز خاصی نداشت که بشه در موردش حرف زد. جز اینکه جوری نوشته شده بود که از یه جایی به بعد یه نفس میخوندیش. سرگرم کننده بود و پرهیجان.
حال و هوای خاص خودشو داشت.
باحال بود دوستش داشتمممم اخراش خیلی برام پرکشش و هیجانی بود اطلاعاتمم راجب قتل و قاتلای زنجیره ای یه نمه برد بالا😁
اگر مثل من به خوندن کتاب های تخیلی علاقه ندارید نخونید.