دانلود و خرید کتاب روایت‌های راویان؛ سه روایت از زندگی پیامبر صلح و دوستی حضرت محمد (ص) محمد مسعود کیایی
تصویر جلد کتاب روایت‌های راویان؛ سه روایت از زندگی پیامبر صلح و دوستی حضرت محمد (ص)

کتاب روایت‌های راویان؛ سه روایت از زندگی پیامبر صلح و دوستی حضرت محمد (ص)

انتشارات:نشر روزگار
امتیاز:
۳.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب روایت‌های راویان؛ سه روایت از زندگی پیامبر صلح و دوستی حضرت محمد (ص)

«روایت‌های راویان» حول سه واقعه‌ی مهم تاریخ اسلام است که در سه مکان دارُالنَّدوه، حدَیبیَّه و مکه رخ داده است. محور اصلی این سه قصه‌ی مرتبط با هم، بیان احتراز پیامبر (ص) از خشونت، کشتار و چپاول است. در این سه قصه، به عکس آن چه امروزه دشمنان می‌خواهند چهره‌ی پیامبر (ص) را جنگ‌طلب و خون‌ریز نشان دهند، واقعیات چهره‌ی صلح جویانه و محبانه‌ی وی نموده می‌شوند. نکته‌ی دیگر این که طرز روایت در این قصه‌ها، تابع وضع راوی است. بدیهی‌ست آن که دشمن پیامبر (ص) است نام وی را با (ص) همراه نکند. ساختار زبانی در این قصه‌ها، مناسب با تاریخی بودن آن‌هاست، بنابراین سبک نگارش، امروزین نیست بلکه یادآور روش نگارش در سده‌های نخستین سخنوری پارسی است. و نیز رخدادها، جز در یک مورد- قسمت ملاقات ابوسفیان‌بن‌حرب با عباس‌بن‌عبدالمطلب در هنگام خروج عباس از مکه- همگی برگرفته از آیات قرآن کریم، احادیث معتبر و روایت‌های مستند و قابل دفاع است.
نظری برای کتاب ثبت نشده است
در آرامش و سکون همان مرد تا به هفت آسمان فراز شد اسمش محمّد (ص) رسمش امین. -"به خدا که تو مجنون نیستی." تویی مصطفای آخرین.
سپیده
- "این منم علی‌بن‌ابیطالب! می‌بینید که او این‌جا نیست." - "بگو کجاست؟" علی در پاسخ، آن‌ها را به سخره گرفت: "مگر شما او را به من سپرده بودید که از من طلبش می‌کنید.
چڪاوڪ
رنجی وصف‌ناشدنی بر ابلیس مستولی شده بود. آن‌چه هرگز تصورش را نمی‌کرد رخ داده بود. وی به سر حدّ جنون رسیده بود و بلند بلند با خود حرف می‌زد: "چه کس با من همدردی می‌کند؟ همدلان من چه کسانند؟ چه بسیار یاوران دارم؛ همان‌ها را که در وسوسه می‌افکنم؛ همان ایشان را که به دسایس در می‌اندازم؛ لیک، دردا، که هیچ‌یک با من همدردی نمی‌کنند. هیچکس، حتّی همان‌ها که راه مرا می‌پویند تأییدم نمی‌کنند. دشنامم می‌دهند و هر بدی را به من منسوب می‌دارند. در حالیکه راهم را، مرامم را تکریم می‌کنند، خود را از من بری می‌دانند. دریغا که از من تبری می‌جویند. درد این‌جاست. درد بی‌درمان این است. چه عذابی بالاتر از این که من از همه‌ی دل‌ها رانده شده‌ام. و نه فقط از عرش الهی بلکه از تمامی قلوب و از میانه‌ی همه‌ی نفوس تارانده شده‌ام. من کی‌ام؟ رانده شده‌ای تا ابد تنها و مطرود! در حالیکه خیل بسیاری در راهی که می نمایم سیر می کنند در افواه خود مرا انکار می‌کنند. فسوسا! فسوسا!"
چڪاوڪ
"... و اینک چنان از منظر الهی خوار گردیده‌ام که حتی به آسمان چهارم نیز راه نمی‌برم و استراق سمع ندارم و با شهاب‌سنگ‌ها کوبیده و تارانده می‌شوم و این عذاب و مصیبت بر من با میلاد این مرد کامل شده است. و اگر نتوانم مردمی چنین مخالف و معاند را راهبری کنم دیری نخواهد پایید که از عربستان نیز رانده خواهم شد."
چڪاوڪ
شیطان‌ها هم‌سوی‌اند چون تا بوده و بوده باطل جبهه‌ای متحد دارد.
چڪاوڪ
هراسان و شتابان مردی از کوچکترین کوه فرود آمد. با آوایی در دل و ندایی در سر: -"بخوان! به نام پروردگارت" بخوان! نام کوه، نور. پیام مرد، نورانی.
چڪاوڪ
با خود گفت: "پیش‌ترها، به روزگارانی مدید، بر دل این مردان سلطه یافته بودم و اکنون وقوف یافته‌ام همگی شان میل دارند راه رسالت آن مرد را سدّ کنند و کم‌تر به نابودی خود وی چشم دارند، در حالیکه من مطمئنم طریق جلوگیری از نشر رسالت وی جز با نابودی‌اش میسور نمی‌افتد." لذا اندیشه‌اش را بی‌محابا بر زبان آورد که: "ای بزرگان قبایل! ای دانایان مجرب! شما هر یک بزرگترین مردِ قوم خویشید." همگی خاموش شده به پیر نجدی چشم دوختند. زیرا که بر نقطه ضعفشان که تکبرشان بود انگشت نهاده بود. ابلیس دانست به مقصود می‌توان نزدیک شد اگر همچنان این پیران قبایل، این سرکردگان، بزرگ و قوی باشند و خطری نیز تهدیدشان نکند.
چڪاوڪ

حجم

۷۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

حجم

۷۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۱۲ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان