دانلود و خرید کتاب پیاده آمده بودم محمدکاظم کاظمی
تصویر جلد کتاب پیاده آمده بودم

کتاب پیاده آمده بودم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۱۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پیاده آمده بودم

«پیاده آمده بودم...» مجموعه اشعار شاعر معاصر افغانستانی، محمدکاظم کاظمی با موضوعات آیینی، مذهبی و مقاومت است. او در این اثر، درد و رنج ملت مظلوم افغانستان را می‌سراید. اندوه غربت، آوارگی، تبعید و خشمی مقدس در بند بند این اشعار خودنمایی می‌کند: همیشه سبزترین سمت باغ از ما بود و نصف بیشتر چلچراغ از ما بود سوار رام‌ترین سرنوشت ما بودیم مقیم طاقچه‌های بهشت ما بودیم میان ما و خدا یک نماز فاصله بود ـ و هرچه پیش رسیدیم، باز فاصله بود ـ پرنده آمدن عید را خبر می‌داد فرارسیدن خورشید را خبر می‌داد کسی به زاغچه‌ها بد نگفت در ده ما کسی به چلچله مرتد نگفت در ده ما چه شد که طی شدن عید را نفهمیدیم
محمد
۱۳۹۹/۰۴/۱۸

شعرهای باشکوه، استوار و برانگیزاننده خدا خیر دهد به این شاعر افغان

مهدی نادریان
۱۳۹۸/۰۴/۱۲

باید دست شاعر را بوسید و در شعر، شاگردیش را کرد. به طرز شگفت انگیزی اشعار این کتاب تأثیرگذارند.

گیله مرد
۱۳۹۹/۰۸/۰۷

بسیار زیبا و تاثیر گذار و سرشار از دغدغه

fatemeh
۱۳۹۹/۰۵/۱۷

شعرهاش غمگین و عمیق اند و طبیعتاً به خاطر شرایط کشورش سرشار از مقاومت ، غم و امید به روزهای آزادی ست. خیلی از شعر های لذت بردم، عالی بود.

بوک تاب
۱۴۰۲/۰۴/۲۴

چقدر روان و زیبا گفته... همه را نخواندم ولی آنهایی را که خواندم خیلیییی دوستداشتنی بود.

Hossein Ghorbany
۱۳۹۹/۰۸/۲۵

این کتاب دردهای تمام زندگیم بود،زنده باشی استاد.

به ملت مسلمان ایران غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد و سفره‌ای که تهی بود، بسته خواهد شد و در حوالی شب‌های عید، همسایه صدای گریه نخواهی شنید، همسایه همان غریبه که قلک نداشت خواهد رفت
منمشتعلعشقعلیمچکنم
کجا می‌روی؟ ای مسافر! درنگی ببر با خودت پارهٔ دیگرت را
Autumn
ما ز تبعیدیان بهشتیم پشت پا خوردهٔ سرنوشتیم
Autumn
دل مبندید که صد فتنه در این پنهان است این همان قصهٔ اسلام ابوسفیان است مثل بیمار که صد بار تب و نوبه کند دم‌به‌دم توبه کند، بشکند و توبه کند کفر کفر است، اگر مسجد اگر قرآن است خصم خصم است، اگر بوذر اگر سلمان است پای این طایفه جز در پی شیطان فلج است قبله کج نیست، نمازی که نخواندند کج است
محمد
زهر باد آن آب کز دست شما نوشد کس
f_altaha
صحبت از دشنه‌های شبگرد است صحبت از امتداد یک درد است فصل، فصل کشندهٔ زخم است خنده گر هست، خندهٔ زخم است هرچه بر باد می‌شود، برگی است هرچه بر شانه می‌رود، مرگی است
مهدی نادریان
لحظه‌ای دست از سرم بردار آه ای اشک! راحتم بگذار...
افرا
هر درختی در آن خاک، دار است هرچه سنگ است، لوح مزار است
|ݐ.الف
از سرم دست برنمی‌داری آه ای غم! چه مردم‌آزاری
افرا
عنان مبند، که باید عنان‌گسسته رویم
افرا
خسته بر جاده‌هایی خیالی می‌روم با عصایی خیالی می‌روم با عصایی خیالی در پی ردّپایی خیالی سجده فرسودهٔ بی‌تمیزی می‌پرستم خدایی خیالی اعتذار، اعتذاری دروغین ربنا، ربنایی خیالی ما و بار گناهی حقیقی ما و دست دعایی خیالی باز هم انحصار قوافی باز هم تنگنایی خیالی
f_altaha
یا ایهاالخلوص! دو دستم به دامنت کاری بکن، که رابطه‌ام با خدا کم است
f_altaha
سرفرازی نه متاعی است که ارزان برسد سحر آن نیست که با بانگ خروسان برسد سحر آن است که بیدار شود اقیانوس سحر آن است که خورشید بگوید، نه خروس
محمد
خسته منشین که حدیبیه حنینی دارد عاقبت صلح حسن جنگ حسینی دارد
محمد
سپاه خصم، ندانم شمارشان چند است سر شمار ندارم، که دست من بند است پس از مقابله وقتی که گاه رفتن بود ز تیغ خویش بپرسم که چند گردن بود
محمد
بهشت اگر به شفاعت رسد، نخواهم رفت به زور گریه و طاعت رسد، نخواهم رفت بدون کشته شدن، سرنوشت بیهوده است شهید اگر نتوان شد، بهشت بیهوده است شکست عبدود است آنچه طاعت است مرا و کندن درِ خیبر شفاعت است مرا
گیله مرد
خسته منشین که حدیبیه حنینی دارد عاقبت صلح حسن جنگ حسینی دارد دشنه بردار که بر فرق کسان باید کوفت و قفس بر سر صاحب‌قفسان باید کوفت
گیله مرد
این سر سلامت است، ولی کاشکی نبود من با سری که بر سر گردن، مخالفم...
f_altaha
الغرض بیشتر از مائده مهمان دیدیم رمه آن‌قدر ندیدیم که چوپان دیدیم شادمان چه نمازند؟ وضو باطل بود آب این جوی، همان از ده بالا گل بود
محمد
آه از آن پیکار کز هیبت دشمن ما را طبل و سرنا و رجز بود و هماورد نبود
محمد

حجم

۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

حجم

۴۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۸۸ صفحه

قیمت:
۲۶,۰۰۰
۱۳,۰۰۰
۵۰%
تومان