دانلود و خرید کتاب ستاره‌های خیالی مهدیه خردمند
تصویر جلد کتاب ستاره‌های خیالی

کتاب ستاره‌های خیالی

امتیاز:
۳.۲از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ستاره‌های خیالی

«ستاره‌های خیالی» داستان بلندی نوشته مهدیه خردمند است. ستاره دختری است که رمانی بر اساس داستانی واقعی نوشته‌است و حالا به دنبال انتشاراتی برای چاپ داستانش است اما کسی حاضر به انجام این کار نیست تا این که در حادثه‌ای کیف او که از قضا رمانش هم در آن است دزدیده می‌شود:

«سینا پوزخندی زد و گفت: تو خودت کلی دویدی تونستی این انتشاراتی رو پیدا کنی و رمانتو براشون بیاری. تازه معلوم نبود خوششون میومد تا چاپش کنن یا نه. اون وقت توقع داری این دزدا که به نون شبشون محتاجن زندگیشونو ول کنن بیفتن دنبال چاپ شدن رمان تو. اونم به اسم خودشون؟ تصورشو بکن نویسنده‌ای که قبلاً دزد بود یا نه. دزدی که نویسنده از آب درآمد. واسه خودش داستانیه جون تو.

من که از تصورات خودم و حرف‌های سینا به خنده افتاده بودم گفتم: جدی گفتی که بهم کمک می‌کنی؟

ـ در چه مورد؟

ـ همین که دوباره درستش کنیم دیگه.

ـ حالا اون موقع یه چیزی گفتم گریه نکنی. تا چی پیش بیاد.

ـ لوس نشو سینا. گریه می‌کنما.

ـ خیلی خب بابا. تسلیم. خواهشاً فقط گریه نکن که... بی‌خیال بابا. برو سوار شو بریم.»

same_peacefuldude
۱۳۹۹/۰۱/۱۵

چیزی که یکم اذیتم کرد متن شعر ها بود که در کتاب اومده بود. حالا هم از این جهت که حق کپی رایت اون شعر رعایت نشده بود و هم اینکه فکر می کنم اگه به جای آوردن خود شعر

- بیشتر
فاطمه شیرین آبادی
۱۳۹۹/۰۱/۲۱

اوایل خوبه ولی بعد/:

ـ وقتی تو کنکور قبول شدم از خوشحالی دستمو کوبیدم به دیوار. دستم شکست.
-Dny.͜.
گفت: ببینم دور و ور خونه‌تون پارک ندارین؟ با تعجب گفتم: چرا داریم. چه طور مگه؟ عصایش را بلند کرد و در حالی که آن را در موهای سرم فرو می‌برد و موهایم را بالا و پایین می‌کرد گفت: پس این چَمَنا چیه این بالا کاشتی؟ یه چند تا تاب و سرسره‌ام می‌ساختی رو سرت بچه‌ها میومدن روش بازی می‌کردن.
-Dny.͜.
ـ اِ... مامان. ـ مامان و زهر مار.
-Dny.͜.
چند نفری می‌رن صحرا... هر کدوم واسه خنک کردن خودش یه وسیله می‌بره. اولی آب می‌بره، دومی باد بزن، سومی می‌بینن در ماشین آورده... بهش می‌گن: چرا در ماشین آوردی؟ می‌گه: وقتی گرمم شد شیشه رو می‌کشم پایین.
-Dny.͜.
ای ستاره، ای ستارهٔ غریب! ما اگر ز خاطر خدا نرفته‌ایم پس چرا به داد ما نمی‌رسد؟ ما صدای گریه‌مان به آسمان رسید، از خدا چرا صدا نمی‌رسد؟
-Dny.͜.
فکرشو بکن. دختره میگه هدفتون از فوتبالیست شدن چی بوده؟ اون وقت تو می‌گی: دیدن شما. بعد میگه آیا ازدواج کردید؟ تو می‌گی: نه خیر ولی قصدشو دارم. با من ازدواج می‌کنی؟ بعد دختره با ضبط صوتش می‌کوبه تو سرت. ضایع می‌شی می‌ری پی کارت.
-Dny.͜.
سعید بعد از این که کمی ادای بازیگران و مجریان و فوتبالیست‌ها را درآورد، گفت: بچه‌ها یه مزاحم تلفنی دارم، یه هفته‌س که شب و روز زنگ می‌زنه میگه بیا قرار بذاریم. شما راه حلی ندارید که اینو بپرونم؟ سینا گفت: ببینم ام ام اس داری؟ ـ آره. چطور؟ ـ خب حلّه دیگه. عکستو واسش بفرست خودش دمشو می‌ذاره رو کولش می‌ره.
-Dny.͜.
فراموش می‌کنم. اما خاطرات فریاد می‌زنند که هستند.
-Dny.͜.
گفتم: سینا... ـ بله. ـ امید یا فرزاد؟
-Dny.͜.
می‌دونی من خیلی موافق حرف زدن نیستم. بیشتر دوست دارم عمل کنم. فکر می‌کنم ارزش آدما به کارائیه که انجام می‌دن نه حرفایی که می‌زنن.
-Dny.͜.
یه پادشاهی دخترش مریض بوده و فقط یکی از پزشک‌ها تونسته یه دارو براش تجویز کنه. داروی اون دختر لباس خوشبخت‌ترین آدم روی زمین بوده. سربازای شاه همهٔ کشور رو دنبال یه آدم خوشبخت می‌گردن اما هیچ کس احساس خوشبختی نمی‌کرده. هر کس یه مشکلی داشته. یه روز وقتی همه ناامید شده بودن، یکی از سربازای شاه موقع رد شدن از کنار یه خونه صدای یه نفرو می‌شنوه که می‌گفته: خدایا شکرت. من خوشبخت‌ترین آدم روی زمینم. سرباز خوشحال از این که تونسته یه آدم خوشبخت پیدا کنه در خونه رو می‌زنه تا لباس مرد رو بگیره. اما مردی که درو باز می‌کنه لباسی به تن نداشته.
-Dny.͜.
خدایا قرار بود بین آدما عشق باشه، نه هوس. قرار بود دوست داشتن باشه، نه دروغ. قرار بود وفاداری باشه، نه بی‌وفایی، قرار بود جوانمردی باشه نه نامردی. قرار بود دنیا پر از خوبی باشه، نه بدی.»
Friba

حجم

۲۶۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

حجم

۲۶۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان