دانلود و خرید کتاب دشت کیت دیوید آلموند ترجمه محمد قصاع

معرفی کتاب دشت کیت

«دشت کیت» داستان بلندی نوشته دیوید آلموند (-۱۹۵۱) است. نخستین رمان دیوید آلموند به نام «اسکلیگ»، یکی از زیباترین رمان‌های کودک است که در سال‌های اخیر منتشر شده‌است. این کتاب، نشان کارنگی را برد و در سال ۱۹۹۸، برنده‌ی کتاب سال ویتبرد شد. رمان «دشت کیت» نیز به همان شهرت دست یافت و هر دو جایزه‌ی نشان نقره‌ای اسمارتی و جایزه‌ی میچل ل. پرینتز را برد. در ضمن برای نشان کارنگی توصیه شد و تا فینال جایزه‌ی گاردین نیز، صعود کرد. رمان «چشم‌بهشتی» نیز، تا مرحله‌ی نهایی نشان کارنگی و ویتبرد، صعود کرد. جدیدترین آثارش عبارتند از: قلب پنهانی، دختر وحشی، پسر وحشی. بخشی از داستان: من در اتاقم بودم و تکالیفم را می‌نوشتم، مطلبی کسالت‌آور درباره‌ی اختلاف ساعت انگلستان با بقیه‌ی کشورها. شبی سرد بود و باران بر دشت می‌بارید. سرم را پیوسته از روی میزم بلند می‌کردم و به بیرون نگاه می‌کردم. به این نتیجه رسیدم که اگر با سرعت خیلی زیاد حرکت کنید، می‌توانید به مقصد دلخواهتان، پیش از زمان شروع سفر، برسید. این را ننوشتم، بلکه چیزی را که آنها می‌خواستند نوشتم: اینکه اگر در استونی‌گیت، ساعت فلان و بهمان باشد، آن وقت، ساعت در نیویورک چنین و چنان خواهد بود. حوصله‌ام سر رفته بود. بعد پدربزرگ در اتاقم را زد و آن را مقابل من، روی میزم گذاشت. تکه‌ای مستطیلی از زغال‌سنگ بود که مانند آن اسب کوچک، صیقل داده شده و خطوط عمیقی روی آن، نقش بسته بود. انگشتانم را رویش کشیدم. گفتم: «این پوست درخت است» ـ درست است. پوست درخت است. خیلی از تکه‌های زغال‌سنگ را اگر با دقت بشکافی، خطوط پوست درخت را رویشان دارند.
افسانه
۱۳۹۸/۰۶/۰۸

کتاب خیلی خاصی بود. تصویرسازی و رویاپردازی در مورد معادن تاریک و سیاه و آنچه بر سر کارگران و کودکان معدن آمده بود عالی بود. من تا آخر خواندم اما بعید می دانم برای همه کس کشش داشته باشد. بیشتر

- بیشتر
Ameliya
۱۴۰۰/۰۲/۲۵

وقتی تمومش کردم هیچی ازش نفهمیده بودم

مانا
۱۳۹۹/۰۲/۱۴

خدای من معرکه بود! دوست دارم کتاب چاپی اش را بخوانم. ۲ روز و نصفی روی تختم نشستم و کتاب را یکسره خواندم. خیلی عالی بود. نحوه داستان پردازی. وحشت و ترسی که بر داستان حاکم است. اگر ۱۵ ساله بودم حتما می

- بیشتر
باشگاه کانگورو
۱۴۰۳/۰۱/۲۷

این رمان از بهترین کارهای دیوید آلموند نیست اما با این حال داستانی خواندنی دارد. البته به شرطی که مترجم خرابش نمی کرد. به نظر می‌رسد مترجم اصلا بلد نیست که «داستان» ترجمه کنه. این رو از ترجمه ماشینی و

- بیشتر
شهرزاد قصه‌گو
۱۴۰۲/۰۱/۲۲

کیت واتسون، سیزده ساله. کتاب در مورد کیت پسری سیزده ساله‌ست که با خانواده‌اش به استونی گیت میاد و با بازی‌ای به اسم بازی مرگ آشنا میشه، بازی که شاید نشه بهش بازی گفت! این کتاب برای من کتاب خاصی بود. خیلی

- بیشتر
loli
۱۴۰۳/۰۲/۰۹

کتاب از نظر مضمونی کمی برای مخاطب نوجوان پانزده، شانزده،هفده ساله سنگین است و امکان ارتباط برقرار نکردن وجود دارد.اما مضمون های فسلفی خوبی را آلموند برای بزرگتر ها در این کتاب به کار گرفته است. ترجمهٔ کتاب متأسفانه در دیالوگ

- بیشتر
roza
۱۴۰۱/۰۸/۲۱

داستان قشنگی داره ولی ترجمش خیلی لفظ قلم و کتابیه، مثلا اگه مکالماتش به زبان محاوره ای و خودمونی بود خیلی زیباتر میشد.

بعضی روزها بدتر بود، پدربزرگ با بدنی شل و چشمانی بی‌احساس، مدتی طولانی روی کاناپه یا پشت میز می‌نشست. روزی پس از اینکه از مدرسه به خانه آمدم، با مادر در اتاق نشیمن نشستیم و نگاهش کردیم: دو دقیقه، سه دقیقه، چهار دقیقه، اما او با چشمان مرده و بدون احساس، به جلو زل زده بود و انگار چیزی نمی‌دید، نه در درونش و نه در بیرونش. مادر زمزمه‌کنان گفت: «اوه، خدای من! پیرمرد بیچاره!» به او گفتم: «شاید چیزهایی را به یاد می‌آورد، مثل همیشه که به گذشته فکر می‌کند.» مادر آهسته گفت: «نه، پسرم. او در حال فراموشی است.»
Neda^^
«وقتی ما با قفس در معدن پایین می‌رفتیم، در واقع در زمان فرو می‌رفتیم. یک میلیون سال در یک دقیقه. معدنچی‌ها. مسافران زمان. اما کتاب تو خیلی مرتب است. پسرم! مطمئنم که تو با پاسخ‌های صحیح، پیشرفت زیادی خواهی داشت.»
Neda^^
تکه‌ای مستطیلی از زغال‌سنگ بود که مانند آن اسب کوچک، صیقل داده شده و خطوط عمیقی روی آن، نقش بسته بود. انگشتانم را رویش کشیدم. گفتم: «این پوست درخت است.» ـ درست است. پوست درخت است. خیلی از تکه‌های زغال‌سنگ را اگر با دقت بشکافی، خطوط پوست درخت را رویشان دارند. گفتم: «زغال‌سنگ‌ها قبلاً درخت بودند. میلیون‌ها سال پیش.»
Neda^^
می‌توانم حس کنم که تو مرا عصبانی خواهی کرد. تو آنها را دیده‌ای؟ آیا به‌راستی به آنها نگاه کرده‌ای و آنها را دیده‌ای؟ یک مشت بچه‌های ضعیف و نادان و ابله و ناامیدکننده. و آن پسرک بی‌رحم در مرکز آنها که مثل یک غارنشین، خم و راست می‌شود. پسر! همه‌ی اینها نمایشی مسخره و لودگی است.» ـ پس تو چه؟ او پایش را بر زمین کوبید و با خشم به من نگاه کرد و گفت: «اوه، پسرک خوش‌رفتار احمق و ساده‌لوح! اسم این کار، تجربه‌اندوزی است. یعنی فهمیدن اینکه در دنیای احمق‌ها چه می‌گذرد. یعنی تماشای رفتار احمقانه‌ی مردم و درک این نکته که مردم چگونه رفتار می‌کنند.»
Neda^^
اما کیت! چیزی بیشتر از ترس وجود داشت. ما به آنجا جذب می‌شدیم. ما سرنوشتمان را درک می‌کردیم. در فرو رفتن، در تاریکی‌هایی که از آن وحشت داشتیم، نوعی لذت عجیب وجود داشت. و بیشتر از همه، لذت بازگشت دسته‌جمعی به دنیای دوست‌داشتنی بود
Neda^^
نشانم داد که در نقاشی‌هایش، چگونه بچه‌ها خم شده و اخم کرده بودند، چگونه بدن‌هایشان به‌خاطر کوچکی راهروهای معدن، پیچ‌وتاب خورده بود. او گفت: «بچه‌های بدبخت. کیت! اجداد ما شبیه آنها بودند. زندگی کوتاه، پر از درد، و بعد مرگ.
Neda^^

حجم

۱۸۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۱۸۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
۵۴,۰۰۰
۴۰%
تومان