بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دشت کیت | طاقچه
تصویر جلد کتاب دشت کیت

بریده‌هایی از کتاب دشت کیت

۳٫۵
(۱۲)
بعضی روزها بدتر بود، پدربزرگ با بدنی شل و چشمانی بی‌احساس، مدتی طولانی روی کاناپه یا پشت میز می‌نشست. روزی پس از اینکه از مدرسه به خانه آمدم، با مادر در اتاق نشیمن نشستیم و نگاهش کردیم: دو دقیقه، سه دقیقه، چهار دقیقه، اما او با چشمان مرده و بدون احساس، به جلو زل زده بود و انگار چیزی نمی‌دید، نه در درونش و نه در بیرونش. مادر زمزمه‌کنان گفت: «اوه، خدای من! پیرمرد بیچاره!» به او گفتم: «شاید چیزهایی را به یاد می‌آورد، مثل همیشه که به گذشته فکر می‌کند.» مادر آهسته گفت: «نه، پسرم. او در حال فراموشی است.»
Neda^^
«وقتی ما با قفس در معدن پایین می‌رفتیم، در واقع در زمان فرو می‌رفتیم. یک میلیون سال در یک دقیقه. معدنچی‌ها. مسافران زمان. اما کتاب تو خیلی مرتب است. پسرم! مطمئنم که تو با پاسخ‌های صحیح، پیشرفت زیادی خواهی داشت.»
Neda^^
تکه‌ای مستطیلی از زغال‌سنگ بود که مانند آن اسب کوچک، صیقل داده شده و خطوط عمیقی روی آن، نقش بسته بود. انگشتانم را رویش کشیدم. گفتم: «این پوست درخت است.» ـ درست است. پوست درخت است. خیلی از تکه‌های زغال‌سنگ را اگر با دقت بشکافی، خطوط پوست درخت را رویشان دارند. گفتم: «زغال‌سنگ‌ها قبلاً درخت بودند. میلیون‌ها سال پیش.»
Neda^^
می‌توانم حس کنم که تو مرا عصبانی خواهی کرد. تو آنها را دیده‌ای؟ آیا به‌راستی به آنها نگاه کرده‌ای و آنها را دیده‌ای؟ یک مشت بچه‌های ضعیف و نادان و ابله و ناامیدکننده. و آن پسرک بی‌رحم در مرکز آنها که مثل یک غارنشین، خم و راست می‌شود. پسر! همه‌ی اینها نمایشی مسخره و لودگی است.» ـ پس تو چه؟ او پایش را بر زمین کوبید و با خشم به من نگاه کرد و گفت: «اوه، پسرک خوش‌رفتار احمق و ساده‌لوح! اسم این کار، تجربه‌اندوزی است. یعنی فهمیدن اینکه در دنیای احمق‌ها چه می‌گذرد. یعنی تماشای رفتار احمقانه‌ی مردم و درک این نکته که مردم چگونه رفتار می‌کنند.»
Neda^^
اما کیت! چیزی بیشتر از ترس وجود داشت. ما به آنجا جذب می‌شدیم. ما سرنوشتمان را درک می‌کردیم. در فرو رفتن، در تاریکی‌هایی که از آن وحشت داشتیم، نوعی لذت عجیب وجود داشت. و بیشتر از همه، لذت بازگشت دسته‌جمعی به دنیای دوست‌داشتنی بود
Neda^^
نشانم داد که در نقاشی‌هایش، چگونه بچه‌ها خم شده و اخم کرده بودند، چگونه بدن‌هایشان به‌خاطر کوچکی راهروهای معدن، پیچ‌وتاب خورده بود. او گفت: «بچه‌های بدبخت. کیت! اجداد ما شبیه آنها بودند. زندگی کوتاه، پر از درد، و بعد مرگ.
Neda^^

حجم

۱۸۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۱۸۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۹۰,۰۰۰
۵۴,۰۰۰
۴۰%
تومان