دانلود و خرید کتاب با آهنگ عشق بخوان خدیجه تاج‌الدین
تصویر جلد کتاب با آهنگ عشق بخوان

کتاب با آهنگ عشق بخوان

انتشارات:انتشارات پر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۲۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب با آهنگ عشق بخوان

«با آهنگ عشق بخوان» نام اثری از خدیجه تاج‌الدین (-۱۳۵۶) است که نوشته‌های ادبی و عاشقانه این نویسنده را دربردارد: خطوط پیشانی‌ات را از نظر می‌گذرانم و سطرسطرش را در ذهن حلاجی می‌کنم با دیدن هر خط که گویای نامردی‌های روزگار بر تقدیر توست می‌شکنم و اشک ندامت را بر پهنه سرنوشت می‌پاشم و خود را به خاطر غفلت از روزهایی که بر تو گذشت و لحظاتی که بر تو تنگ آمد سرزنش می‌کنم پیشا نی‌ام را در پیشگاهت برخاک مهرورزی می‌سایم و عذر تقصیر می‌طلبم.
S
۱۳۹۶/۱۰/۰۳

خوب بود آفرین 👏

هنرمند هنردوست
۱۳۹۶/۱۰/۱۵

خیلی زیبا اینو میتونید از بریده هاش بفهمید 💖💖👏

sadeghi
۱۳۹۷/۰۳/۲۲

زیبا بود بسیار لذت بردم.

reihaneh1991
۱۳۹۶/۱۰/۲۱

زیبا و دلنشین

قاصدک!
۱۴۰۰/۰۶/۰۸

خیلی قشنگ بود

negin
۱۳۹۷/۰۱/۱۲

خوب بود اگه بیشتر بود عالی میشد.

Morteza
۱۳۹۶/۰۸/۱۸

کتاب خوبی بود .

Moon
۱۴۰۰/۰۳/۱۶

کتاب شعر کوتاه و خوبی بود

elnaaz
۱۳۹۹/۱۰/۲۰

حال دل خوب می کنه

!N@z
۱۳۹۸/۰۹/۰۵

کلا خانومی که نویسنده ی این کتاب هستن قلم به نسبت خوبی دارن

هر چه ناگفته را با نگاهم گفتم
DONYA
هر چه دل بود دادم هر چه از بذر احساس داشتم پاشیدم هر چه گذشت بود کردم هر چه ناگفته را با نگاهم گفتم هر چه پارو بود به کار گرفتم تازه دریافتم چرا همه بی‌نتیجه است او نه دلی دارد، نه مزرعه‌ای برای بذرهایم نه لغت‌نامه‌ای از مفهوم گذشت نه حتی رودی برای قایق‌رانی او تنها سدی‌ست از جنس صخره که جلوی هر چه زندگی و حرکت را می‌گیرد او بی‌احساس‌ترین خاطره زندگیست که هیچ تلاطمی تکانش نمی‌دهد او نهایت خشکیدگی یک درخت تنومند است که حتی سایه‌ای ندارد تا لحظه‌ای از تابش سوزناک خورشید زیر آن پناه بگیرم چه تجربه تلخی‌ست این عشق یک طرفه بی‌بازگشت.
𝘼𝙂𝘿`𝘚𝘶𝘨𝘢
مقصد انتهای زندگی نیست، راه زندگی‌ست.
DONYA
شادمانی باران را برای فرودآمدن به زمین می‌بینم متعجب از این هیاهو به آسمان چشم می‌دوزم و با خود می‌گویم رها کردن رسم زمینی‌هاست و نانوشته‌ای در قانون آسمانی‌ها
یاش
با آهنگ عشق بخوان زندگی بیدار است که نسیم می‌وزد خورشید می‌تابد گیاه می‌روید و من عاشق می‌مانم زندگی بیدار است که قاصدک‌ها می‌رقصند و جیرجیرک‌ها لالایی می‌خوانند و شاهپرک‌ها گوش می‌سپارند زندگی بیدار است که زمین جایی برای برخاستن دارد وآسمان جایی برای پرکشیدن زندگی بیدار است مگر آن‌که تو در خواب باشی.
S
رویای به حقیقت ناپیوسته‌ام را شعر هیجان‌انگیز بر لبان کودکان خیابانی.
یاش
مدت‌هاست که با اشک چشم وضو می‌گیرم
یاش
زندگی بیدار است که نسیم می‌وزد خورشید می‌تابد گیاه می‌روید و من عاشق می‌مانم زندگی بیدار است که قاصدک‌ها می‌رقصند و جیرجیرک‌ها لالایی می‌خوانند و شاهپرک‌ها گوش می‌سپارند زندگی بیدار است که زمین جایی برای برخاستن دارد وآسمان جایی برای پرکشیدن زندگی بیدار است مگر آن‌که تو در خواب باشی.
💜
با هر ترانه‌ای اشک ریختم
یاش
گوش‌هایم دلتنگ داستان عشق آقاجان و ننه جان است دلم قهقهه مستانه پدر می‌خواهد و بوسه پراز مهر مادر را دلم زمین پوشیده از رحمت آسمان می‌خواهد و ردپای خدا را می‌طلبد.
یاش
من سرنوشت را در ذهن ساختم و در قلبم حک کردم
DONYA
من به خنده چشمانت زیر گره ابروانت به خنده‌های گرم پنهانت دل دادم به لبخندت که زیر کلام تلخت زیباترین لبخند به نظر می‌رسید به مهربانی گمشده در قلبت که دیر زمانی از آمدنش گذشته من به هر چه تلخی که از سوی توست دهانم را شیرین کردم.
💜
من به هر چه تلخی که از سوی توست دهانم را شیرین کردم.
هنرمند هنردوست
من از نسل شب‌های یلدا و خاطرات کهنم دلم شاهدانه روییده در باغ گلستان می‌خواهد و سرم کلاه گشاد فال حافظ را که راز ناگفته معشوق را برملا کند کلاهی به بلندای طول قامتم که چشمانم را بر هرچه ناکامی‌ببندد و قلبم را به فردایی نیامده خوش کند گوش‌هایم دلتنگ داستان عشق آقاجان و ننه جان است دلم قهقهه مستانه پدر می‌خواهد و بوسه پراز مهر مادر را دلم زمین پوشیده از رحمت آسمان می‌خواهد و ردپای خدا را می‌طلبد.
S
از پدرم آموختم در دل پاییز، بهاری شوم در کویر چون باران ببارم در حوضچه نهنگ صید کنم در کنار کاکتوس‌ها غنچه بدهم در شنزار سبز شوم و در دریا قطره‌ای خالص بمانم از پدرم آموختم لبخند در اوج اندوه باور در حین ناباوری و امید در عرصه ناامیدی از پدرم آموختم در دنیای بی‌عشقی، عشق را تجربه کنم.
💜
روی شیشه تنهایی به خواب می‌روم.
یاش
موج بر سرساحل می‌کوبد و چه غمناک که من همان ساحلم.
یاش
مدت‌هاست دلم آسمان را در زمین می‌یابد آن‌جا که دستی گرفته می‌شود و ناامیدی امیدوار می‌گردد و اشکی از روی شادمانی بر گونه می‌غلتد
یاش
روزهای سبز دور از ذهن روزگار گذشته را به یاد داری که از دستشان به ستوه آمدم اشک ریختم و به درگاهت پناه آوردم غصه‌های ناگفته‌ام را می‌دانستی، مرا در آغوش فشردی و در گوشم زمزمه کردی که به زودی رودخانه در کشتزار تو روان خواهد شد سبزی از آن تو می‌شود و روزهای پژمردگی‌ات به خاطره می‌پیوندد
S
چه میوه نامرغوبی‌ست این آزار
یاش

حجم

۲۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۲۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان