بریدههایی از کتاب با آهنگ عشق بخوان
۴٫۰
(۲۷)
هر چه دل بود دادم
هر چه از بذر احساس داشتم پاشیدم
هر چه گذشت بود کردم
هر چه ناگفته را با نگاهم گفتم
هر چه پارو بود به کار گرفتم
تازه دریافتم چرا همه بینتیجه است
او نه دلی دارد، نه مزرعهای برای بذرهایم
نه لغتنامهای از مفهوم گذشت
نه حتی رودی برای قایقرانی
او تنها سدیست از جنس صخره که جلوی هر چه زندگی و حرکت را میگیرد
او بیاحساسترین خاطره زندگیست که هیچ تلاطمی تکانش نمیدهد
او نهایت خشکیدگی یک درخت تنومند است که حتی سایهای ندارد تا لحظهای از تابش سوزناک خورشید زیر آن پناه بگیرم
چه تجربه تلخیست این عشق یک طرفه بیبازگشت.
𝘼𝙂𝘿`𝘚𝘶𝘨𝘢
هر چه ناگفته را با نگاهم گفتم
DONYA
مقصد انتهای زندگی نیست، راه زندگیست.
DONYA
با آهنگ عشق بخوان
زندگی بیدار است که نسیم میوزد
خورشید میتابد
گیاه میروید و من عاشق میمانم
زندگی بیدار است که قاصدکها میرقصند
و جیرجیرکها لالایی میخوانند
و شاهپرکها گوش میسپارند
زندگی بیدار است که زمین جایی برای برخاستن دارد
وآسمان جایی برای پرکشیدن
زندگی بیدار است مگر آنکه تو در خواب باشی.
S
شادمانی باران را برای فرودآمدن به زمین میبینم متعجب از این هیاهو به آسمان چشم میدوزم و با خود میگویم رها کردن رسم زمینیهاست و نانوشتهای در قانون آسمانیها
یاش
رویای به حقیقت ناپیوستهام را شعر هیجانانگیز بر لبان کودکان خیابانی.
یاش
مدتهاست که با اشک چشم وضو میگیرم
یاش
گوشهایم دلتنگ داستان عشق آقاجان و ننه جان است
دلم قهقهه مستانه پدر میخواهد
و بوسه پراز مهر مادر را
دلم زمین پوشیده از رحمت آسمان میخواهد
و ردپای خدا را میطلبد.
یاش
زندگی بیدار است که نسیم میوزد
خورشید میتابد
گیاه میروید و من عاشق میمانم
زندگی بیدار است که قاصدکها میرقصند
و جیرجیرکها لالایی میخوانند
و شاهپرکها گوش میسپارند
زندگی بیدار است که زمین جایی برای برخاستن دارد
وآسمان جایی برای پرکشیدن
زندگی بیدار است مگر آنکه تو در خواب باشی.
💜
با هر ترانهای اشک ریختم
یاش
من از نسل شبهای یلدا و خاطرات کهنم
دلم شاهدانه روییده در باغ گلستان میخواهد
و سرم کلاه گشاد فال حافظ را که راز ناگفته معشوق را برملا کند
کلاهی به بلندای طول قامتم که چشمانم را بر هرچه ناکامیببندد
و قلبم را به فردایی نیامده خوش کند
گوشهایم دلتنگ داستان عشق آقاجان و ننه جان است
دلم قهقهه مستانه پدر میخواهد
و بوسه پراز مهر مادر را
دلم زمین پوشیده از رحمت آسمان میخواهد
و ردپای خدا را میطلبد.
S
من به هر چه تلخی که از سوی توست دهانم را شیرین کردم.
هنرمند هنردوست
مدتهاست دلم آسمان را در زمین مییابد آنجا که دستی گرفته میشود و ناامیدی امیدوار میگردد و اشکی از روی شادمانی بر گونه میغلتد
یاش
از پدرم آموختم در دل پاییز، بهاری شوم
در کویر چون باران ببارم
در حوضچه نهنگ صید کنم
در کنار کاکتوسها غنچه بدهم
در شنزار سبز شوم
و در دریا قطرهای خالص بمانم
از پدرم آموختم لبخند در اوج اندوه
باور در حین ناباوری
و امید در عرصه ناامیدی
از پدرم آموختم در دنیای بیعشقی، عشق را تجربه کنم.
💜
من سرنوشت را در ذهن ساختم و در قلبم حک کردم
DONYA
روزهای سبز دور از ذهن
روزگار گذشته را به یاد داری که از دستشان به ستوه آمدم
اشک ریختم و به درگاهت پناه آوردم
غصههای ناگفتهام را میدانستی، مرا در آغوش فشردی و در گوشم زمزمه کردی که به زودی رودخانه در کشتزار تو روان خواهد شد
سبزی از آن تو میشود و روزهای پژمردگیات به خاطره میپیوندد
S
موج بر سرساحل میکوبد
و چه غمناک که من همان ساحلم.
یاش
روی شیشه تنهایی به خواب میروم.
یاش
چه تجربه تلخیست این عشق یک طرفه بیبازگشت.
هنرمند هنردوست
دوستت دارم به اندازه احساسی که نمیتوانم وصف کنم
به اندازه لحظاتی که نمیتوانم توصیف کنم
به اندازه کلماتی که نمیتوانم بر زبان بیاورم
دوستت دارم
Asal
سوار بر اسب تندرو زمان،
یاش
و قلب به خاک نشستهام
یاش
چه میوه نامرغوبیست این آزار
یاش
دلم قهقهه مستانه پدر میخواهد
و بوسه پراز مهر مادر را
دلم زمین پوشیده از رحمت آسمان میخواهد
و ردپای خدا را میطلبد.
هنرمند هنردوست
به روح سرگردانم که تن خاکی را در آغوش مرگ رها کرده بود چشم دوختم
خط پایان زندگی
یاش
دلم برای آوای صدایت که هر صدایی را در خود هضم میکند وگوشهایم را بر شنیدن هر کلامی جز کلام عشق میبندد، تنگ است
هدی✌
هنوز فرصت داری زندگی کن اما متفاوت از دیروز
هنرمند هنردوست
چه آرزوی محالی دارد این باد زودگذر هوسباز که فکر میکند درب اتاقکی که روزی بر نگاه برهگونه تو باز شده بر نگاه گرگگونه او نیز گشوده میشود.
هنرمند هنردوست
هوای نبودنت نفسم را بند آورده و حلقومم را بسته است
هنرمند هنردوست
کاش میدانستی دلدادگیام را
کاش میدانستی.
هنرمند هنردوست
حجم
۲۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
حجم
۲۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان