دانلود و خرید کتاب قند تلخ مریم حاتمی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب قند تلخ

کتاب قند تلخ

نویسنده:مریم حاتمی
انتشارات:انتشارات پر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۱۹۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قند تلخ

«قند تلخ» رمانی اجتماعی-عاشقانه نوشته مریم حاتمی است که به مشکلات تجربه‌ها و پشیمانی‌های سه جوان به نام‌های ستاره، صدرا و شهرزاد می‌پردازد: «چند ماه از رابطه پر از قهر و آشتی‌های عاشقانهٔ ستاره و صدرا می‌گذشت. ستاره، ظرف این مدت توانسته بود با گرفتن به‌موقع حقوقش و رفت‌وآمد سر ساعتش جلوی هر شکی را از طرف پدر و مادرش بگیرد. شهرزاد هم سرش گرم زندگی خودش بود و گاهی اوقات بنا به خواسته صدرا و قولی که خودش داده بود به دیدن مهتاج خانم می‌رفت و با هزار جور حرف و دلیل و ترفند دنبال گرفتن رضایتش بود. با وجود اینکه او تنها کسی بود که دنبال راضی کردن مادر صدرا بود ولی ستاره صولت چشم دیدنش را نداشت. ستاره به اصرار صدرا تصمیم گرفت که کم‌کم خانواده‌اش را در جریان این رابطه قرار دهد. یک‌شب مثل همیشه رأس ساعت هشت به خانه برگشت، مادر مشغول پخت‌وپز بود. برای ستاره مطرح کردن جریان صدرا خیلی سخت بود و هر کاری کرد نتوانست سر صحبت را با مادرش باز کند به همین خاطر دست به دامن تهمینه شد و خواهش کرد فردا به آرایشگاه زنگ بزند و با مادرش صحبت کند. فصل تابستان هم به آخرش رسیده بود درست مثل طاقت صدرا! او هم مثل هر جوانی دوست داشت تکلیفش را با زندگی‌اش زودتر بداند. از این‌همه قایم باشک بازی خسته شده بود. از تلفن‌های یواشکی، قرارهای یواشکی، از نگاه‌های یواشکی...! مدام به ستاره می‌گفت: «روزشماری می‌کنم تا زودتر عقد کنیم و محرم بشیم، دلم می‌خواد زودتر گرمای دستت رو لمس کنم و نوازشش کنم. دلم می‌خواد بدون عذاب وجدان و حس گناه، سیر نگاهت کنم. دوست دارم سرم رو، روی پاهات بزارم و تو دست بکشی لای موهام و من برات حرف بزنم.» فردا شب، ستاره وقتی به خانه برگشت از رفتارهای مادرش متوجّه شد که با تهمینه صحبت کرده و بالاخره مادر به اتاق ستاره رفت و سر صحبت را باز کرد. مادر: جریان این خواستگار چیه؟ بیا بشین درست‌وحسابی حرف بزن! چرا تهمینه رو واسطه کردی؟ ستاره کمی سرخ و سفید شد و گفت: چی باید بگم همه‌چیز رو تهمینه گفته دیگه! مادر: اون فقط گفت ستاره خواستگار داره، روش نمی‌شه بهتون بگه. ستاره که از پیغام رساندن نصفه‌نیمهٔ تهمینه حسابی حرصی شده بود، کمی این پا و آن پا کرد و گفت: تو مجموعه خواستگار دارم.»
(Elham&Mohammad)
۱۳۹۹/۰۲/۱۴

خیلی کلیشه ای و تکراری بود اگه رمان خون حرفه ای هستید و رمان جذاب و داستان محور میخواید کلافه تون میکنه و آخرش کلا میشه کلید اسرار .شخصیت ها پودر میشن🤕🤕🤕

;𝗕𝖺𝗁𝗮𝗋𝖾𝗵
۱۴۰۰/۱۲/۰۱

برای من خیلی جذاب نبود اما این رمان واقعا میتونه برای جوان ها و متاهل ها مفید باشه منم برای همین 4ستاره دادم. چون نوجوان هستم شاید مناسب سنم نبود و نمیدونستم برای چه رده سنی مفیده اما در هر

- بیشتر
دلهام
۱۳۹۹/۰۹/۲۲

این اولین کتابی است که من از برنامه طاقچه مطالعه کردم ....کتاب جذاب وقشنگیه با متن روان وساده کسانی که اهل رمان هستن پیشنهاد میکنم حتما این کتاب ومطالعه کنند..

بهار قربانی
۱۳۹۷/۱۲/۰۹

رمان جالبی نبود ،البته شاید بهتره بگم با سلیقه من جور در نمیاد ...مثل داستانای عشقی تو مجله هاست،...و منو خیلی یاده کتابایی مینداخت که وقتی 14،15سالم بود میخوندم...بنظرم بدرد گروه سنی نوجوان میخوره....و اینکه واقعا دلیل نویسنده رو نمیفهمم

- بیشتر
Amir.. m
۱۳۹۸/۰۸/۲۹

سلام ب نظرم شرم باد بر صدرا آخه آبروی هر چی مرد بود رو برد من که از مرد بودنم خجالت کشیدم واقعا جای تاسف داره..... کتاب بسیار خوبی بود واقعا لذت بردم و چشم منو نسبت به اطراف باز کرد

- بیشتر
Dayana
۱۳۹۹/۱۱/۱۲

بد نبود اما بد تموم شد بنظرم می تونست پایان بهتری داشته باشه اینکه یه ماجرا رو از زبان سه نفر تعریف کرد بنظرم اصلا ایده خوبی نبود. در ضمن از ماجراها سریع می گذشت و درهم بود یه خورده

- بیشتر
RaHa.mzn
۱۳۹۹/۰۳/۲۴

جذاب نبود . داستانش تکراری بود . درضمن اخر داستانم شخصیت اصلی رو خراب کرده بود

محمد
۱۳۹۸/۰۹/۰۵

به شدت اموزنده جذاب بود نشد بزارم زمین تو یک شب خوندم

🎇tINa🎇
۱۳۹۷/۱۰/۰۴

رمان خیلی قشنگی بود 💓

بینام
۱۳۹۸/۰۹/۰۱

نمی دونم من چرا اصلا نتونستم بخونمش از نوشتار محاوره در رمان خوشم نمی یاد. و اینکه متاسفاته خیلی مشکل نگارشی داره.نویسنده ظاهرا به تصمیم قاطع نرسیده که بالاخره رمان رو محاوره بنویسه یا کتابی.الا بختکی هی نوشته.موقع خوندن متوجه دست اندازهای

- بیشتر
هیچ‌وقت چشمت دنبال گل وسط مرداب نباشه چون واسه چیدنش خودت باید تا کمر تو لجن فرو بری!
maryhadi
با احترام: «قند تلخ» را تقدیم می کنم
Dark
بعضی وقت‌ها که فکر می‌کنی بدبخت‌تر از تو پیدا نمی‌شه اتّفاقی تو زندگی می‌افته که با تمام وجود حس می‌کنی خوشبخت‌ترینی!
ⓝⓐⓡⓖⓔⓢ
شاید عاشقی همیشه رسیدن نباشه همین‌که از عشقت به خاطر خوشبختیش بتونی بگذری، همین‌که بدون نگرانی و با خیال راحت بتونی کنار بشینی و نظاره‌گر پیشرفتش باشی، اوج دوست‌داشتن واقعیه...!
honey
نه روانشناس بودن، نه مشاور بودن، نه زن زندگی بودن هیچ‌کدام برایش کارایی نداشت و به تنها چیزی که فکر می‌کرد، داشتن قلبی بود سنگی و روحی فولادی تا بتواند زیر آوار زندگی‌اش تاب بیاورد.
zainab-d
ای کاش فرصتی داشتم برای جبران. جبران روزهای بربادرفته‌ام. روزهایی که حضور تو را ندیده گرفتم و دلت را شکستم و تو با شکسته‌دلت، چه غوغایی به پا کردی در تقدیر و سرنوشتم. رنج و عذاب امروزم ثمرهٔ آه دیروزت است و آه دیروزت ثمرهٔ بی‌وجدانی‌ام.
rαнα•-•и
رنجیده و دل‌زده از تو، باز هوایت را می‌کنم.
honey
تناقض، دلم را به دلتنگی و بیزاری واداشته! خوب یا بد نمی‌دانم. فقط می‌دانم که رنجیده و دل‌زده از تو باز هوایت را کرده‌ام!
marzieh.dshb
نگران نباش! بعضی وقت‌ها که فکر می‌کنی بدبخت‌تر از تو پیدا نمی‌شه اتّفاقی تو زندگی می‌افته که با تمام وجود حس می‌کنی خوشبخت‌ترینی!
marzieh.dshb
راستی هیچ‌وقت زنت رو از حرف راستی که زده پشیمونش نکن! اینو بدون، واکنش اطرافیان همیشه تأثیر زیادی تو داشتن یا نداشتن صداقت آدم‌ها داره.
Z.SH
«روزشماری می‌کنم تا زودتر عقد کنیم و محرم بشیم، دلم می‌خواد زودتر گرمای دستت رو لمس کنم و نوازشش کنم. دلم می‌خواد بدون عذاب وجدان و حس گناه، سیر نگاهت کنم. دوست دارم سرم رو، روی پاهات بزارم و تو دست بکشی لای موهام و من برات حرف بزنم.»
سپیده
مش قربون هم مشغول آب دادن گل و گیاه داخل حیاط بود.
سپیده
صورت گندمی و بانمکی داشت، وقتی پایین‌رو نگاه می‌کرد مژه‌های داسی شکلش خوشه‌های نگاهم رو درو می‌کردند! از دست‌های ظریفش خیلی راحت می‌شد فهمید که زیادی تو ناز و نعمت بوده
سپیده
نه روانشناس بودن، نه مشاور بودن، نه زن زندگی بودن هیچ‌کدام برایش کارایی نداشت و به تنها چیزی که فکر می‌کرد، داشتن قلبی بود سنگی و روحی فولادی تا بتواند زیر آوار زندگی‌اش تاب بیاورد.
سایه ی ماه🌘🙂
به‌جایی رسیده بود که با دیدن یک جفت پرنده هم حسرت می‌خورد چون خودش را دیگر تنها می‌دید! ایّام «سیاه مستی» به سر آمده بود و او فارغ از هر مستی ای، می‌زده، کنج خرابه‌های دلش، خمار افتاده بود. سایه‌ای از جنس تنهایی را بر سر زندگی‌اش احساس می‌کرد و ترس از این واقعیت سخت آزارش می‌داد
r.k(Roma :)
ای کاش فرصتی داشتم برای جبران. جبران روزهای بربادرفته‌ام.
iman
همیشه از خدا خواستم جلوتر از تو بمیرم و لحظه‌ای بی‌تو بودن رو تجربه نکنم....
mhshidanvari
حاج‌آقا جاهد آرام در گوشش گفت: «آقا صدرا از من به تو نصیحت، اوّل اینکه هیچ‌وقت چشمت دنبال گل وسط مرداب نباشه چون واسه چیدنش خودت باید تا کمر تو لجن فرو بری! دوّم اینکه سراغ دختری برو که عزیز پدر و مادرش باشه و تو خونهٔ پدرش هیچ کمبود محبّتی نداشته باشه.
Z.SH
همه تلاشش را می‌کرد تا بر اعصابش مسلط باشد و کمتر فکر کند، امّا خیلی سخت بود. حالا سرمشق‌هایی که به مراجعینش می‌داد را باید خودش عملی می‌کرد
سپیده
شاید عاشقی همیشه رسیدن نباشه همین‌که از عشقت به خاطر خوشبختیش بتونی بگذری، همین‌که بدون نگرانی و با خیال راحت بتونی کنار بشینی و نظاره‌گر پیشرفتش باشی، اوج دوست‌داشتن واقعیه...!
nrgs

حجم

۱۳۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۱۳۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان