
کتاب هر آنچه هرگز نداشتیم
معرفی کتاب هر آنچه هرگز نداشتیم
کتاب هر آنچه هرگز نداشتیم نوشتهی رندی ریبی و با ترجمهی مهدیه محرر، روایتی چندنسلی از خانوادهای فیلیپینی-آمریکایی را پیش روی مخاطب میگذارد. این اثر که نشر ابوعطا آن را منتشر کرده است، با نگاهی موشکافانه به مهاجرت، هویت، خانواده و چالشهای اجتماعی و فردی میپردازد. داستان در بستر زمانی و مکانی متنوعی حرکت میکند و از باغهای مهآلود کالیفرنیا در دهههای گذشته تا آشپزخانههای امروزی فیلادلفیا را دربرمیگیرد. نویسنده با بهرهگیری از چندین زاویه دید و روایتهای درهمتنیده، تجربههای تلخ و شیرین مهاجران فیلیپینی و نسلهای بعدی آنها را به تصویر میکشد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب هر آنچه هرگز نداشتیم
کتاب هر آنچه هرگز نداشتیم با قلم رندی ریبی، داستانی چندلایه و خانوادگی را روایت میکند که در محوریت آن، سه نسل از خانوادهی مگابول قرار دارند. این کتاب با ساختاری روایی و فصلبندیهایی که میان گذشته و حال در رفتوآمد است، زندگی اعضای این خانواده را از مهاجرت اولیه از فیلیپین به آمریکا تا چالشهای نسلهای بعدی در جامعهی معاصر آمریکا دنبال میکند. روایتها از زاویه دید شخصیتهایی چون فرانسیسکو، امیل، کریس و انزو شکل میگیرد و هرکدام بخشی از تجربهی مهاجرت، تلاش برای بقا، هویتیابی و روابط خانوادگی را بازگو میکنند. نویسنده با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، دغدغههای اجتماعی، تبعیض نژادی، فشارهای اقتصادی و کشمکشهای درونی شخصیتها، تصویری ملموس و چندوجهی از زندگی مهاجران فیلیپینی در آمریکا ارائه داده است. این کتاب نهتنها به تاریخچهی مهاجرت و کارگری میپردازد، بلکه به موضوعات معاصر مانند اضطراب نوجوانان، روابط والدین و فرزندان و بحرانهای هویتی نیز توجه نشان داده است.
خلاصه داستان هر آنچه هرگز نداشتیم
کتاب هر آنچه هرگز نداشتیم با روایتهایی از سه نسل خانوادهی مگابول، تصویری از مهاجرت، تلاش برای بقا و جستوجوی هویت را ترسیم میکند. فرانسیسکو، نوجوانی فیلیپینی، در دههی ۱۹۲۰ با امید به آیندهای بهتر راهی آمریکا میشود، اما با واقعیتهای تلخ کارگری، تبعیض و فقر روبهرو میشود. او و دوستانش در باغهای کالیفرنیا کار میکنند و رؤیای بازگشت به خانه و تأمین خانواده را در سر دارند، اما هر روز با تردید و پشیمانی دستوپنجه نرم میکنند. در نسل بعد، امیل، پسر فرانسیسکو، در دههی ۱۹۶۰ در کالیفرنیا بزرگ میشود. او میان انتظارات خانواده، فشارهای اقتصادی و آرزوی پیشرفت تحصیلی و شغلی گرفتار است. امیل در کافهای خانوادگی کار میکند و شاهد کشمکشهای کارگران مهاجر و تلاشهای پدرش برای سازماندهی اعتصابها و بهبود شرایط زندگی است. او با تضاد میان فردگرایی آمریکایی و حس جمعی مهاجران دستبهگریبان است و سعی میکند راه خود را در جامعهای که بهراحتی پذیرای او نیست، پیدا کند. در زمان حال، انزو، نوجوانی با ریشههای فیلیپینی-پورتوریکویی، در فیلادلفیا زندگی میکند. او با اضطراب، فشارهای مدرسه و روابط پیچیدهی خانوادگی روبهروست. ورود پدربزرگش به خانه، همزمان با شیوع ویروس جدید، چالشهای تازهای برای خانواده ایجاد میکند. انزو در جلسات درمانی، احساساتش را با استعارهی "زنبورهای قاتل" توصیف میکند و تلاش میکند با گذشتهی خانوادگی، انتظارات فرهنگی و بحرانهای شخصی کنار بیاید. کتاب با روایتهای درهمتنیده، نشان میدهد که چگونه گذشتهی خانواده و انتخابهای نسلهای پیشین، بر زندگی نسلهای بعدی سایه میاندازد و هرکس با آنچه هرگز نداشته، زندگیاش را میسازد.
چرا باید کتاب هر آنچه هرگز نداشتیم را بخوانیم؟
هر آنچه هرگز نداشتیم با روایت چندنسلی و پرداختن به موضوعات متنوعی چون مهاجرت، هویت، خانواده و اضطراب نوجوانان، تجربهای متفاوت از داستانگویی را ارائه میدهد. این کتاب با نمایش جزئیات زندگی روزمره، تضادهای فرهنگی و چالشهای اجتماعی، فرصتی برای درک بهتر زندگی مهاجران و نسلهای بعدی آنها فراهم میکند. روایتهای موازی و شخصیتپردازی دقیق، امکان همذاتپنداری با دغدغهها و احساسات شخصیتها را بهوجود آورده است. همچنین، کتاب به موضوعات معاصر مانند سلامت روان، روابط والدین و فرزندان و تأثیر گذشته بر حال میپردازد و تصویری چندوجهی از جامعهی آمریکا و تجربهی مهاجران ارائه میدهد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان داستانهای خانوادگی، مهاجرت، هویت فرهنگی و روابط میاننسلی پیشنهاد میشود. همچنین به کسانی که دغدغهی سلامت روان، اضطراب نوجوانان یا تجربهی زندگی در جوامع چندفرهنگی دارند، توصیه میشود.
بخشی از کتاب هر آنچه هرگز نداشتیم
«مه مه باغ را در تاریکی سرد هنگامهٔ گرگومیش فرومیبرد، درهٔ پاژارو را مثل رازی در آغوش میکشد و با عبورش همهچیز را مبهم و تار بر جای میگذارد. تصاویر صامت پدیدار میشوند و از میان میروند. تپهها روی خط افق. درختان سیب با ریشههای نزدیک به سطحشان در ردیفهایی منظم روییدهاند. مردان تیرهپوست خاموش، پیر و جوان، خواب را از خود دور میکنند و بدون مقصد و سرگردان راه خود را در میان مه میپیمایند تا کار روزانهشان را آغاز کنند. فرانسیسکو مگابول هم در میانشان است، نردبان چوبی سنگینی بر دوش دارد و یک گونی روی سینهاش آویزان است، با کلاهی رنگورورفته، دستکشهایی مندرس و لباسهایی نخنما. اکنون شانزدهساله است. وقتی پانزدهسال داشت، بهداخل قایقی قدم گذاشت که او را از مانیل به ژاپن، از آنجا به هاوایی و سپس به کالیفرنیا میبرد. به آنسوی دریا، جایی که در خیابانها طلا ریخته بود؛ دستکم این چیزی بود که مبلغان مذهبی و معلمان و آژانسهای فروش بلیط و کاغذهای تبلیغاتی و اهالی هاوایی گفته بودند و ظاهراً بر مبنای عکسهای رنگورورفته و تاخوردهای که دانشجویان بورسیهای به خانه میفرستادند - و در کل دهکده دستبهدست میشد- درست هم بود، دانشجویانی که با جیب پرپول و اجناس آمریکایی به خانه بازمیگشتند. اما کاشف به عمل آمد که طلایی در کار نیست. حداقل نه برای او و همشهریهایش، نه اینجا و نه در زمانی که آنها از راه رسیده بودند. فقط قراردادی که پیش از ترک کشتی بخار باید امضا میکردند. فقط سنوسالدارهایی که تقاضا داشتند پولی قرض کنند. فقط تاولها و پینهها، ماهیچههای دردناک و کمردرد و پوستی که در اثر غبارهای ریز برخاسته از خاک، بیوقفه خارش داشت. فقط جملهٔ برگردید به همونجایی که ازش اومدید! و روزی یک دلار، که کفاف غذا را هم نمیداد، باوجودیکه انتخابشان نخود بود و لوبیا و انگور و توتفرنگی و گیلاس و سیب و پرتقال و کاهو و مارچوبه و کنگر فرنگی و سیر و با همینها این ملتِ همیشهگرسنه را سیر میکردند.»
حجم
۲۵۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۵۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه