
کتاب پیوند خونی
معرفی کتاب پیوند خونی
کتاب پیوند خونی با عنوان انگلیسی Blood Knot and Other Plays، نوشته آثول فوگارد با ترجمه یدالله آقاعباسی، نمایشنامهای است که نشر قطره در سال ۱۴۰۴ آن را منتشر کرده است. این نمایشنامه از مهمترین آثار نمایشی آفریقای جنوبی به شمار میرود و در بستری اجتماعی و انسانی، به موضوعات تبعیض نژادی، هویت و روابط انسانی میپردازد. فوگارد، نمایشنامهنویس و کارگردان برجستهی آفریقای جنوبی، با خلق این اثر، تجربههای زیستهی خود و جامعهی پیرامونش را در قالب داستانی دونفره و صحنهای ساده اما پرکشش روایت میکند. کتاب پیوند خونی با تمرکز بر زندگی دو برادر در محلهای فقیرنشین، بهواسطهی دیالوگهای زنده و موقعیتهای ملموس، تصویری از رنج، امید و پیچیدگیهای روابط انسانی در سایهی تبعیض ارائه میدهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب پیوند خونی اثر آثول فوگارد
کتاب پیوند خونی نمایشنامهای از آثول فوگارد، نویسندهی اهل آفریقای جنوبی، است. این اثر در ژانر تئاتر اجتماعی و واقعگرایانه جای میگیرد و داستان آن در دوران تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی رخ میدهد؛ زمانی که قوانین آپارتاید زندگی میلیونها انسان را تحتتأثیر قرار داده بود. فوگارد با بهرهگیری از تجربههای شخصی و مشاهدهی مستقیم زندگی سیاهپوستان و رنگینپوستان، نمایشنامهای خلق کرده که در آن، دو شخصیت اصلی یعنی موریس و زکریا، در یک آلونک کوچک و فقیرانه زندگی میکنند.
ساختار کتاب ساده و مبتنیبر گفتوگوهای طولانی و عمیق است و تمام ماجرا در یک فضای بسته و محدود اتفاق میافتد. این کتاب با تمرکز بر روابط خانوادگی، هویت، رؤیاها و ناکامیها، بازتابی از جامعهی چندپاره و زخمخوردهی آفریقای جنوبی است. آثول فوگارد در نمایشنامهی پیوند خونی هم به مسئلهی نژاد و تبعیض و هم به معنای برادری، امید و جستوجوی خوشبختی در شرایط دشوار میپردازد.
خلاصه کتاب پیوند خونی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از نمایشنامه را فاش میکند!
داستان پیوند خونی حول زندگی دو برادر به نامهای موریس و زکریا میچرخد که در محلهای فقیرنشین در پورت الیزابت آفریقای جنوبی، در یک آلونک کوچک، زندگی میکنند. زکریا مردی سیاهپوست و کارگر است که روزهایش را با کار طاقتفرسا و تحقیرهای روزمره میگذراند. موریس، برادری با پوستی روشنتر، پس از سالها دوری به خانه بازگشته و حالا با زکریا همخانه شده است. رابطهی ایندو میان همدلی، رقابت، خاطرات کودکی و کشمکشهای هویتی در نوسان است. ماجرا با دغدغههای روزمره و تلاش برای بهبود زندگی آغاز میشود؛ از پاشویهی پاهای زکریا تا نقشهکشیدن برای خرید مزرعهای کوچک و رؤیای آیندهای بهتر، اما ورود یک دوست مکاتبهای زن به نام اتل، که به اشتباه تصور میکند زکریا سفیدپوست است، همهچیز را پیچیده میکند.
نامهنگاری با اتلْ امید و هیجان تازهای به زندگی زکریا میبخشد، اما بهتدریج واقعیت تلخ تبعیض نژادی و فاصلهی عمیق میان رؤیا و واقعیتْ برادران را با بحران هویت و ناامیدی روبهرو میکند. در این میان، خاطرات مادر، بازیهای کودکی و حسرتهای گذشته بار عاطفی داستان را سنگینتر میکند. نمایشنامهی پیوند خونی با دیالوگهای تند و صریح، کشمکشهای درونی و بیرونی شخصیتها را به تصویر میکشد و در نهایت، آنها با حقیقت تلخ رنگینپوستبودن و محدودیتهای اجتماعی آن روبهرو میشوند.
چرا باید کتاب پیوند خونی را بخوانیم؟
کتاب پیوند خونی اثری است که با زبانی صریح و بیپرده، تجربهی زیستهی انسانهایی را روایت میکند که در سایهی تبعیض و فقر، برای حفظ کرامت و امید تلاش میکنند. این نمایشنامه نهفقط تصویری از یک دورهی تاریخی خاص، بلکه بازتابی از دغدغههای همیشگی انسان دربارهی هویت، خانواده و رؤیاهای دستنیافتنی است. ویژگی شاخص این اثر تمرکز بر روابط انسانی و نمایش پیچیدگیهای روانی شخصیتها در فضایی محدود و صحنهای ساده است. خواندن این کتاب فرصتی برای درک عمیقترِ تأثیرات تبعیض و مرزهای ناپیدا میان انسانها فراهم میکند و مخاطب را به تأمل دربارهی معنای برادری، امید و مقاومت در برابر شرایط دشوار وامیدارد.
خواندن کتاب پیوند خونی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان به نمایشنامه، ادبیات اجتماعی و کسانی که دغدغهی مسائل هویتی، تبعیض و روابط انسانی را دارند، پیشنهاد میشود. همچنین برای دانشجویان و پژوهشگران حوزهی تئاتر و مطالعات فرهنگی، اثری ارزشمند است.
درباره آثول فوگارد
آثول فوگارد (۱۱ ژوئن ۱۹۳۲ ـ ۸ مارس ۲۰۲۵) نمایشنامهنویس، رماننویس، بازیگر و کارگردان برجستهی اهل آفریقای جنوبی بود. او از بزرگترین نمایشنامهنویسان تاریخ این کشور به شمار میرود و در سال ۱۹۸۵ مجلهی تایم او را بزرگترین نمایشنامهنویس زنده در دنیای انگلیسیزبان نامید. فوگارد بیش از ۳۰ نمایشنامه نوشت و شهرتش را بیشتر بهخاطر آثار سیاسی و ژرفی به دست آورد که با نظام تبعیض نژادی (آپارتاید) به مبارزه برخاستند.
رمان معروف او، Tsotsi، بعدها به فیلمی با همین نام تبدیل شد که در سال ۲۰۰۵ جایزهی اسکار بهترین فیلم خارجیزبان را به دست آورد. سه نمایشنامه از او و دو اثر مشترک دیگرش نامزد جایزهی تونی برای بهترین نمایشنامه شدند.
فوگارد سالها بهعنوان استاد مدعو نمایشنامهنویسی، بازیگری و کارگردانی در دانشگاه کالیفرنیا، سندیگو، تدریس کرد و جوایز و افتخارات متعددی از جمله نشان ایکامانگا را در سطح نقرهای از دولت آفریقای جنوبی (۲۰۰۵) برای سهم برجسته در هنر تئاتر دریافت کرد. او در سال ۱۹۸۶ به عضویت انجمن سلطنتی ادبیات بریتانیا درآمد و در سال ۲۰۱۱ جایزهی تونی برای دستاورد مادامالعمر را دریافت کرد.
فوگارد در شهر میدلبورگ به دنیا آمد. خانوادهاش در سال ۱۹۳۵ به پورت الیزابت نقلمکان کردند. او تحصیلات ابتدایی را در کالج ماریست برادرز آغاز کرد. در سال ۱۹۴۶ وارد کالج فنی پورت الیزابت شد و تا سال ۱۹۵۰ تحصیل کرد. سپس با بورسیه به دانشگاه کیپتاون رفت تا فلسفه و انسانشناسی اجتماعی بخواند، اما در سال ۱۹۵۳، تنها چند ماه مانده به امتحانات پایانی، دانشگاه را ترک کرد.
در ۱۸سالگی، همراه دوستی به شمال آفریقا سفر کرد و در بندر سودان به خدمهی کشتی بخار SS Graigaur پیوست. در همان سفر نخستین رمانش را نوشت، اما از آن راضی نبود و نسخه را به دریا انداخت. سالها بعد در نمایشنامهی خودزندگینامهای ببر ناخدا (The Captain’s Tiger, ۱۹۹۹)، این تجربه را بازآفرینی کرد.
در سال ۱۹۵۶ با شیلا میرینگ ازدواج کرد. دو سال بعد به ژوهانسبورگ رفتند و فوگارد بهعنوان منشی در دادگاه بومیان مشغول به کار شد، جایی که با بیعدالتیهای نظام آپارتاید از نزدیک روبهرو شد. این تجربه بعدها الهامبخش نخستین آثارش شد.
در سال ۱۹۵۸، فوگارد تئاتری چندنژادی را پایهگذاری کرد و نمایشنامههایی چون جمعهی بیثمر (No-Good Friday) و نونگوگو (Nongogo) را نوشت، کارگردانی کرد و در آنها بازی کرد. همکاری او با بازیگر سیاهپوست مشهور، زیکس موکائه، نقطهی آغاز جنبشی تازه در تئاتر آفریقای جنوبی بود. در سال ۱۹۶۱ نمایش گره خون (The Blood Knot) را در ژوهانسبورگ روی صحنه برد؛ اثری که نخستین نمایشنامهی بزرگ او محسوب میشود.
فوگارد در اوج دوران تبعیض نژادی تصمیم گرفت در سالنهایی که تماشاگران غیرسفیدپوست را نمیپذیرفتند، اجرا نکند. او میگفت: «هنر میتواند معنا ببخشد، اما نمیتواند انسان را تغییر دهد؛ این کارِ زندگی است، نه هنر.»
او همراه با گروهی از بازیگران سیاهپوست، گروه The Serpent Players را تشکیل داد که زیر فشار و نظارت پلیس امنیتی، نمایشهایی انتقادی دربارهی زندگی و ستم نژادی اجرا میکردند. اعضای این گروه بعدها درخشانترین چهرههای تئاتر سیاسی آفریقای جنوبی شدند، از جمله جان کانی و وینستون نتشونا. از دل همکاری آنان آثاری چون Sizwe Banzi Is Dead و The Island پدید آمدند؛ نمایشهایی که امروزه از کلاسیکهای تئاتر معاصر جهان به شمار میروند.
نمایشنامههای فوگارد از دههی ۱۹۷۰ خارج از آفریقای جنوبی نیز منتشر و اجرا شدند. او با آثار قدرتمندی مانند Statements After an Arrest Under the Immorality Act، A Lesson from Aloes و بهویژه Master Harold... and the Boys به اوج شهرت جهانی رسید.
در دههی ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، آثارش در تئاتر ییل، برادوی و دیگر مراکز هنری جهان اجرا شدند. نمایش (The Road to Mecca, ۱۹۸۴) نیز از مهمترین آثار اوست که از انزوای هنرمند و جستوجوی آزادی سخن میگوید.
پس از پایان آپارتاید، فوگارد در نمایشنامهی ترانهی دره (Valley Song, ۱۹۹۵) به موضوع همزیستی نسلها و تردید میان گذشته و آینده پرداخت. او در دهههای پایانی عمرش همچنان فعال بود و نمایشهایی چون The Train Driver (۲۰۱۰) و The Shadow of a Hummingbird (۲۰۱۴) را نوشت و کارگردانی کرد. فوگارد در چند فیلم نیز نقشآفرینی کرد، از جمله در بوسمن و لنا (Boesman and Lena, ۱۹۷۳) و فیلمهای مطرحی چون گاندی (۱۹۸۲) و مزارع مرگ (The Killing Fields, ۱۹۸۴).
فوگارد از دههی ۱۹۹۰ مدتی در آمریکا اقامت داشت و در دانشگاههای سندیگو و ایندیانا تدریس کرد. با اینکه از سیاستهای پساآپارتاید سرخورده شده بود، در سال ۲۰۱۲ به آفریقای جنوبی بازگشت.
فوگارد در ۸ مارس ۲۰۲۵، در خانهاش در شهر استلنبوش، در ۹۲سالگی درگذشت.
بخشی از کتاب پیوند خونی
«نزدیک غروب است. موریس روی تختخوابش، همان تختخوابی که بالایش رف است، دراز کشیده و به سقف خیره شده است. پس از چند لحظه برمیخیزد. روی تخت میایستد، به ساعت شماطهدار نگاه میکند و سپس دوباره به همان شکل دراز میکشد. زمان میگذرد. ساعت زنگ میزند و موریس مصمم از جا میپرد و سرپا میایستد. دقیقاً میداند که میخواهد چهکار کند. اول، زنگ ساعت را میبندد و آن را سرجایش میگذارد. بعد، چراغ خوراکپزی را روشن میکند و کتری آبی روی آن میگذارد. سپس، قدحی لعابی را کف اتاق، جلوی تختخواب دیگر، میگذارد و حولهای پهن میکند. دستی به کتریِ روی اجاق میزند و بعد میرود دم در و به بیرون نگاه میکند. خبری نیست. چند لحظه بیهدف دور اتاق پرسه میزند، جلوی پنجره میایستد و مدتی به منظرهٔ بیرون چشم میدوزد. سرانجام، دوباره بهطرف در میرود و پس از کمی انتظار، کسی را میبیند که میآید. دوباره بهشتاب کارش را از سر میگیرد. یک پاکت نمک طبی مخصوص پا را کنار قدح میگذارد و بالاخره کتری را هم میآورد.»
حجم
۶۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۶۷٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه