
کتاب عزیزدردانه بابا
معرفی کتاب عزیزدردانه بابا
کتاب عزیزدردانه بابا نوشتهی ماری هیگینز کلارک و با ترجمهی نفیسه معتکف، اثری در ژانر معمایی و جنایی است که انتشارات لیوسا آن را منتشر کرده است. این رمان با محوریت یک قتل خانوادگی و پیامدهای روانی و اجتماعی آن، داستانی پرکشش و چندلایه را روایت میکند. ماجرای کتاب حول قتل دختری نوجوان به نام آندریا و تأثیر این فاجعه بر خانواده، دوستان و جامعهی کوچک محل زندگی آنها میچرخد. روایت از زاویهی دید خواهر کوچکتر قربانی، الی، آغاز میشود و با گذر زمان، ابعاد تازهای از رازها، سوءظنها و زخمهای عمیق خانوادگی و اجتماعی را آشکار میکند. عزیزدردانه بابا با پرداختن به روابط پیچیدهی والدین و فرزندان، حس گناه، قضاوتهای اجتماعی و جستوجوی حقیقت، فضایی پرتنش و احساسی میآفریند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب عزیزدردانه بابا
عزیزدردانه بابا اثری از ماری هیگینز کلارک است که در قالب یک رمان جنایی-معمایی، به بررسی تأثیر یک قتل تکاندهنده بر خانوادهای آمریکایی و جامعهی اطراف آن میپردازد. داستان در دو بازهی زمانی روایت میشود: ابتدا در دوران کودکی راوی، الی، که شاهد و درگیر ماجرای قتل خواهر نوجوانش آندریا است و سپس بیست و سه سال بعد، زمانی که الی به عنوان یک خبرنگار به زادگاهش بازمیگردد تا با گذشتهی تلخ خود و پروندهی قتل خواهرش روبهرو شود. ساختار کتاب بر پایهی روایتهای چندصدایی و بازگشت به گذشته شکل گرفته و با نمایش دیدگاههای مختلف اعضای خانواده، دوستان و مظنونان، تصویری چندلایه از حقیقت و دروغ، خاطره و واقعیت ارائه میدهد. کلارک در این رمان، علاوهبر خلق تعلیق و فضای رازآلود، به موضوعاتی چون روابط والدین و فرزندان، فشارهای اجتماعی، حس گناه و تأثیرات بلندمدت یک فاجعه بر زندگی افراد میپردازد. عزیزدردانه بابا با نگاهی موشکافانه، نشان میدهد که چگونه یک حادثه میتواند سرنوشت چند نسل را تحتتأثیر قرار دهد و زخمهایی بهجا بگذارد که بهسادگی التیام نمییابند.
خلاصه داستان عزیزدردانه بابا
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان عزیزدردانه بابا با صبحی پراضطراب آغاز میشود؛ الی، دختر هفتساله، متوجه غیبت خواهر نوجوانش آندریا میشود. آندریا شب گذشته برای درسخواندن به خانهی دوستش رفته اما به خانه بازنگشته است. خانواده، بهویژه پدر که افسر پلیس است، جستوجو را آغاز میکنند. ساعاتی بعد، الی جسد خواهرش را در گاراژ خانهی همسایه پیدا میکند؛ قتلی وحشیانه که جامعهی کوچک شهر را شوکه میکند. پلیس به سراغ مظنونان میرود: راب وسترفیلد، پسر ثروتمند و جذاب شهر که رابطهای پنهانی با آندریا داشته، و پاولی استروبل، پسری خجالتی و منزوی که به آندریا علاقهمند بوده است. الی، که درگیر احساس گناه و فشارهای اطرافیان است، ناخواسته با شهادت خود سرنوشت پرونده را تغییر میدهد. در دادگاه، شواهد علیه راب وسترفیلد جمع میشود و او به زندان میافتد، اما سالها بعد، با پیدا شدن سرنخهای تازه، احتمال بیگناهی او مطرح میشود. بخش دوم رمان، بیست و سه سال بعد را روایت میکند؛ الی حالا خبرنگاری موفق است که برای پیگیری آزادی مشروط راب وسترفیلد به زادگاهش بازمیگردد. او با خاطرات تلخ، احساسات سرکوبشده و رازهای ناگفتهی گذشته روبهرو میشود. در این میان، شهادتهای تازه و روایتهای متناقض، حقیقت را پیچیدهتر میکند و الی را وادار میسازد بار دیگر با نقش خود در سرنوشت خواهرش و خانوادهاش مواجه شود.
چرا باید کتاب عزیزدردانه بابا را بخوانیم؟
عزیزدردانه بابا با ترکیب عناصر معمایی، روانشناختی و خانوادگی، تجربهای متفاوت از یک رمان جنایی ارائه میدهد. روایت چندلایه و پرداختن به زوایای مختلف یک فاجعه، باعث شده است که داستان صرفاً به کشف قاتل محدود نشود، بلکه به تأثیرات عمیق روانی و اجتماعی آن بر بازماندگان نیز بپردازد. شخصیتپردازی دقیق، نمایش تضادهای خانوادگی و اجتماعی، و طرح پرسشهایی دربارهی حقیقت، عدالت و خاطره، از ویژگیهای شاخص این کتاب است. همچنین، بازگشت به گذشته و مواجههی شخصیت اصلی با زخمهای قدیمی، فرصتی برای تأمل دربارهی بخشش، رهایی و پذیرش فراهم میکند. این رمان برای کسانی که به داستانهای معمایی با لایههای انسانی و احساسی علاقه دارند، تجربهای متفاوت و تأثیرگذار خواهد بود.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان رمانهای معمایی و جنایی، کسانی که دغدغهی روابط خانوادگی، تأثیرات روانی حوادث تلخ و جستوجوی حقیقت دارند، و همچنین دانشجویان و پژوهشگران حوزهی روانشناسی اجتماعی و مطالعات خانواده پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب عزیزدردانه بابا
صبح که الی از خواب بیدار شد، به دلش برات شده بود که اتفاقی وحشتناک افتادهاست. از روی عادت دستش را به طرف بونز، سگ پشمالوی عروسکیاش که از وقتی یادش میآمد با هم سرشان را روی یک بالش میگذاشتند، دراز کرد. ماه گذشته که جشن تولد هفت سالگیاش بود، خواهر پانزده سالهاش آندریا سر به سر او گذاشته و گفته بود وقتش است که دیگر بونز را در اتاق زیر شیروانی بگذارد. ناگهان الی به یاد آورد که چه اتفاقی افتاده بود. دیشب آندریا به خانه نیامده بود. او بعد از شام به خانهٔ دوست صمیمیاش جون رفته بود تا با هم ریاضی کار کنند. قول داده بود سر ساعت نه خانه باشد، و مادرش یک ربع به نه به خانهٔ جون رفته بود تا آندریا را به خانه برگرداند، اما آنان به او گفته بودند که آندریا ساعت هشت از آنجا رفته است. مادرش دلواپس و گریان به خانه برگشته و درست همان موقع پدرش هم از سر کار برگشته بود. پدرش ستوان بود و در ادارهٔ پلیس نیویورک کار میکرد. او بی معطلی دست به کار شده و به دوستان آندریا زنگ زده بود، اما هیچ کس از او خبر نداشت. پدرش گفته بود به سالن بولینگ و دکهٔ بستنی فروشی سر میزند شاید آندریا را آنجا پیدا کند. پدر با لحنی عصبانی گفته بود: "اگه دروغ گفته باشه که تا ساعت نه درس میخونده، تا شش ماه نمیذارم پاشو از خونه بیرون بذاره."
حجم
۲۵۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۱۸ صفحه
حجم
۲۵۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۱۸ صفحه