
کتاب مرگ در آدیس آبابا
معرفی کتاب مرگ در آدیس آبابا
کتاب الکترونیکی «مرگ در آدیس آبابا» نوشتهٔ مجتبی صفوی و با ویراستاری مریم شیرازی، توسط نشر سخنگستر منتشر شده است. این اثر مجموعهای از داستانهای کوتاه فارسی است که در بستر زندگی روزمره، خاطرات، مهاجرت، مرگ و مواجهه با گذشته روایت میشوند. نویسنده با نگاهی موشکافانه به جزئیات زندگی شخصیتها، تجربههای زیسته و دغدغههای انسانی را در قالب روایتهایی متنوع و گاه تلخ به تصویر کشیده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مرگ در آدیس آبابا
«مرگ در آدیس آبابا» اثری در قالب داستان کوتاه است که با رویکردی واقعگرایانه و گاه تلخ، به روایت زندگی شخصیتهایی از طبقات و موقعیتهای مختلف اجتماعی میپردازد. مجتبی صفوی در این کتاب، با بهرهگیری از زبان و فضاهای متنوع، داستانهایی را خلق کرده که هرکدام پنجرهای به سوی تجربههای انسانی، خاطرات جمعی و فردی، مهاجرت، مرگ، عشق و دلتنگی میگشایند. ساختار کتاب مبتنی بر روایتهای مستقل است که هرکدام با زاویهدید و لحن خاص خود، به موضوعات گوناگون میپردازند. برخی داستانها در بستر جغرافیایی ایران و برخی دیگر در فضاهایی چون لندن یا آدیسآبابا رخ میدهند و این تنوع مکانی، به غنای روایتها افزوده است. کتاب در سالهای اخیر منتشر شده و با توجه به مضامینش، بازتابی از دغدغههای معاصر جامعهٔ ایرانی و تجربههای زیستهٔ نسلهای مختلف است.
خلاصه داستان مرگ در آدیس آبابا
در «مرگ در آدیس آبابا»، مجتبی صفوی مجموعهای از داستانهای کوتاه را گردآوری کرده که هرکدام بهگونهای با مرگ، خاطره، مهاجرت یا مواجهه با گذشته پیوند خوردهاند. روایتها از تونلی تاریک و متروکه آغاز میشوند که نمادی از مواجهه با ناشناختهها و ترسهای درونی است. در داستانی دیگر، زندگی روزمرهٔ یک زوج سالمند با گفتوگوهای ساده اما پرمعنا، به تصویر کشیده میشود؛ جایی که اخبار تکراری، دغدغههای مالی و خاطرات گذشته، فضای خانه را پر کردهاند. در بخشهایی از کتاب، نویسنده به سراغ خاطرات تاریخی و شخصیتهای واقعی رفته و با نگاهی انتقادی، روایتهایی از گذشتهٔ ایران را بازگو میکند. داستانهایی از مهاجرت و اقامت در شهرهای خارجی، تجربهٔ مرگ ناگهانی یک هماتاقی در لندن یا مواجهه با فقر و بیماری در آدیسآبابا، همگی در کنار هم تصویری چندلایه از زیستن، دلتنگی و تلاش برای معنا بخشیدن به زندگی ارائه میدهند. در برخی روایتها، نوجوانی و بلوغ، عشقهای خاموش و خاطرات محلههای قدیمی، با زبانی صمیمانه و جزئینگر بازگو میشوند. دغدغههای اجتماعی، سیاسی و خانوادگی، در قالب داستانهایی از تظاهرات، مهاجرت، یا حتی بازنشستگی و خاطرات کودکی، بهگونهای درهمتنیدهاند که خواننده را به تأمل دربارهٔ معنای زندگی، مرگ و خاطره دعوت میکنند.
چرا باید کتاب مرگ در آدیس آبابا را بخوانیم؟
این کتاب با روایتهایی متنوع و شخصیتهایی باورپذیر، تجربههای انسانی را در بسترهای مختلف اجتماعی و جغرافیایی به تصویر کشیده است. «مرگ در آدیس آبابا» با پرداختن به موضوعاتی چون مرگ، مهاجرت، خاطره و مواجهه با گذشته، فرصتی برای همدلی و بازاندیشی دربارهٔ زندگی روزمره و دغدغههای مشترک فراهم میکند. تنوع فضاها و لحنها، امکان مواجهه با روایتهایی از طبقات و نسلهای مختلف را به خواننده میدهد و هر داستان، دریچهای تازه به سوی تجربههای انسانی میگشاید.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به داستان کوتاه فارسی، دوستداران روایتهای اجتماعی و کسانی که دغدغههایی چون مهاجرت، مرگ، خاطره و هویت دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال بازتاب تجربههای زیسته و مسائل معاصر جامعهٔ ایرانی در قالب ادبی هستند، «مرگ در آدیس آبابا» انتخابی قابل توجه خواهد بود.
بخشی از کتاب مرگ در آدیس آبابا
«تونلی تاریک و متروکه بر دیوارهی کوه بلند دهان باز کرده است. در چندقدمی دهانهی آن میایستم. شاید بهترین مواجهه پیش رفتن باشد. شاید تونل من را به مقصد برساند. شاید این همان مقصدی است که میخواستم. کاش چراغی داشتم. چیزی شبیه همان که معدنچیان روی پیشانی میگذارند و کش آن را دور سرشان میاندزند. ال میتوانستم جلوپیم را بينم. طناب هم لازم دارم. طنابی به اندازهی کافی بلند. نه. کاش چند طناب کوتاه همراهم بود. تصور رسیدن به آنسوی کوه سرورانگیز است. شاید کسی بخواهد بداند طناب را برای چه میخواهم. برای زمانهایی که امیدواریام را از دست بدهم. گاهی طناب را برای پایان جهان لازم داریم. درست وقتی تجربهی جهانهای بعدی نشان میدهد آنها هم به سرنوشت جهانهای قبلی دچار میشوند. اولین قدمها را برمیدارم. نور ببرون تا چند متری ورودی را روشن میکند. قدمهای بعدی را آرمتر برمیدارم. هرچه پیش میروم. نور پشت سر کمرنگتر میشود. تا جایی که وقتی به پشت سر نگاه میکنم؛ تنها کورسویی میبینم. کمکم همان کورسو هم در انحنای زمین ناپدید میشود. چیزی از اسمان و زمین ببرون تونل پیدا نیست. روبهرو تاریکتر و تاریکتر میشود. هرچه پیش میروم. با احتیاط بیشتری قدم برمیدارم. اگر چراغی روی پیشانی داشتم. چند متر جلوتر را میدیدم. افسوس که چراغی نیست. طنابی هم در کار نیست. گاهی به دیوارههای تونل برخورد میکنم. تونل را از قبل میشناختم. شاید هم در خواب دیده بودم. هميشه گمان کردهام آنسوی آن جهان آسانی است زیبا و دلنشین. جابی که برای رفع همهی نقصها کفایت میکند.»
حجم
۸۷۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۸۲ صفحه
حجم
۸۷۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۸۲ صفحه