دانلود و خرید کتاب بادی دیگر (دریای زمین ۶) ارسولا. کی. لوژوان ترجمه پیمان اسماعیلیان
تصویر جلد کتاب بادی دیگر (دریای زمین ۶)

کتاب بادی دیگر (دریای زمین ۶)

معرفی کتاب بادی دیگر (دریای زمین ۶)

«بادی دیگر (دریای زمین ۶)» اثر ارسولا .ک. لوژوان (-۱۹۲۹) آخرین جلد از مجموعه داستان تخیلی دریای زمین است. در این جلد، شخصیتی به نام «آلدر» افسونگر و مرمت‌کننده‌ وارد داستان می‌شود که هر شب در خواب به کنار دیوار سنگی، مرز میان مردگان و زندگان می‌رود و آن‌جا، همسرش که مرده است از او درخواست آزادی می‌کند. «آلدر» برای کمک به نزد «گد» می‌رود و ... کشتی فارفلایر چون قویی گشاده‌بال با بادبان‌هایی بلند و سفید زیر نور خورشید تابستان از میان صخره‌های مسلح گذشت و با عبور از خلیج به سوی بندر گونت آمد. به نرمی در آب‌های ساکن لنگرگاه کنار اسکله لغزید، چنان مطمئن و باوقار چون مخلوقی زاده از باد بود که دو تن از اهالی بومی بندر که سرگرم ماهیگیری از روی سکویی کهنه در همان نزدیکی بودند درودش فرستادند و برای خدمه و تک مسافرش که در دماغه ایستاده بود دست تکان دادند. مردی باریک‌اندام با کوله‌ای کوچک و ردایی سیاه و کهنه بود، احتمالا افسونگر یا بازرگانی خرده‌پا بود؛ بی‌گمان فرد مهمی نبود. دو ماهیگیر هنگامی که کشتی آماده باراندازی می‌شد گرم تماشای تکاپوی افراد بر عرشه و اسکله شدند و هنگامی که مسافر قصد پیاده شدن کرد با کنجکاوی تنها نیم‌نگاهی به او انداختند، زیرا یکی از جاشوان از پشت‌سرش، با شست و انگشتان سبابه و کوچک دست چپش نشانی کشید و به او اشاره کرد: باشد که دیگر باز نگردی! مسافر یک دم روی اسکله مکث کرد، کوله را به پشت انداخت و راه خیابان‌های بندر گونت را پیش گرفت. خیابان‌هایی پرآمد و شد بود و او بی‌درنگ به بازار ماهی‌فروشان رسید که پر بود از دست‌فروشان و دلالان که روی سنگ‌فرش‌های براق از فلس ماهی و آب نمک، بالا و پایین می‌رفتند. مسافر اگر هم راه را می‌شناخت، خیلی زود در میان گاری‌ها، غرفه‌ها، خیل جمیعت و زیر نگاه سرد ماهی‌های مرده آن را گم کرد. پیرزنی بلندقامت از مقابل غرفه‌ای که در آنجا سرگرم توهین به تازگی شاه‌ماهی‌ها و صداقت زن ماهی‌فروش بود، روبرگرداند. مسافری غریب را دید که به او زل زده است، همان غریبه خام‌دستانه گفت: «ممکن است محبت کرده، راه رفتن به ری آلبی را نشانم بدهید؟» پیرزن بلندقد فقط گفت: «اول برو خودت را بینداز وسط لجن‌های خوک‌دانی، تا بعد.»
shahryar_shon
۱۳۹۹/۰۲/۰۴

آخرین کتاب از مجموعه‌ی دریای زمین رو همین حالا تمام کردم و دارم توی تصویر‌ها و پیچ و خم دنیاش غور می‌کنم. دریای زمین بسیار زیباست و پایان اون با شکوه، درخور و غافلگیر کننده‌ست و من رو در احساسی

- بیشتر
hamed bokaian
۱۴۰۳/۰۱/۰۳

بی‌نظیر! خوندن این ۶ جلد کتاب یک تجربه فوق‌العاده بود. و جلد آخرش هم بسیار خوب داستان رو تموم کرد.

معصومه رحمانی
۱۴۰۲/۰۴/۲۱

از جلد اول خوشم نیامد ولی باقی جلد ها داستان بهتری داشت.جلد اخر از همه جلد ها بهتر بود .ترجمه بهتر از این باید باشد .

ketabzzz
۱۴۰۲/۰۱/۱۸

هر چند آخرین کتاب دریای زمین در واقع کتاب چهارم بود و ادامه این سری فقط به خاطر درخواست‌ها از نویسنده بوده، با اینحال این پایان یک پایان بی نظیر، مستقل و جذاب برای سری کتاب‌های دریای زمین بود و

- بیشتر
زندگی هدیه ای است که به ما پیشکش شده است
MMST
مرگ نیز پیشکشی گران بهاست
MMST
شهابی بر آسمان گذشت، با سرعتی زیاد و دنباله ای درخشان که اندک اندک محو می شد. پنج جادوگر زیر نور ستارگان نشسته بودند. یکی از آنان با انگشت دنباله شهاب را نشان دیگران داد و گفت: «نگاه کنید.» آزوِر نقش انداز گفت: «روح اژدهایی در حال مرگ است. در کاره گو ـ آت این چنین می گویند.»
shahryar_shon
آنیکس گفت: «آخر از کجا باید بدانیم که چه باید بکنیم؟» آزوِر پس از سکوتی که سؤال آنیکس ایجاد کرد گفت: «یک بار سرورم، ساحر اعظم، همراه من اینجا در بیشه بودند، ایشان گفتند که تمام عمرشان را صرف آن کردند که بیاموزند انجام کاری را انتخاب کنند که هرگز حق انتخابی جز انجام دادن آن کار نداشته اند.»
shahryar_shon
گد اندیشید، لابد آن شب در تمام سرزمین های دریای زمین در هیچ کجا خواب به چشم کسی نمی رفت. با رسوخ این اندیشه در ذهنش زهرخندی بر لبانش نشست؛ آخر او همواره از آن درنگ، آن درنگ ترسناک، آن واپسین دم پیش از آغاز دگرگونی ها، لذت می برد.
shahryar_shon
تِهانو با صدای غریب و نرمش گفت: «به گمانم هنگامی که من بمیرم، می توانم نَفَسی را که مرا زنده ساخته بود دوباره پس بگیرم. می توانم تمام آنچه را که باید به دنیا می دادم و نداده ام، به دنیا پس بدهم. یعنی تمام آنچه می توانستم بشوم و نشده ام. تمامی انتخاب هایی که نکرده بودم. تمام آنچه که از کف داده ام، صرف، یا تلف کرده ام. می توانم همه را به دنیا باز گردانم. به جان هایی که تاکنون طعم زندگی را نچشیده اند. پیشکشِ من به دنیایی که زندگی ام را در آن گذرانده ام، عشقی را که نثار کردم و نفسی را که به درون کشیدم، به من اعطا کرده بود، همین است.» سپس سر بلند کرد و به ستارگان نگریست و آهی از سینه برآورد.
shahryar_shon

حجم

۲۴۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

حجم

۲۴۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۳۷۶ صفحه

قیمت:
۱۳۵,۰۰۰
تومان