
کتاب رویا
معرفی کتاب رویا
کتاب رویا نوشته امیل زولا با ترجمه مریم دلیخون و ویراستاری محمد صادقی سیار را نشر سفیر قلم منتشر کرده است. این اثر یکی از رمانهای شاخص ادبیات فرانسه در قرن نوزدهم به شمار میآید و داستانی لطیف و درعینحال تلخ از زندگی، ایمان، عشق و رنج را روایت میکند. رویا با نام اصلی Reve با نگاهی عمیق به سرنوشت دختری یتیم و سرگردان در بستر جامعهای مذهبی و سنتی مفاهیمی چون امید، فقر، معنویت و آرزوهای انسانی را مطرح میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب رویا
کتاب رویا از آثار داستانی امیل زولا است که در قالب رمان و با روایتی واقعگرایانه زندگی دختری به نام آنجلیک را در شهر کوچکی در فرانسه قرن نوزدهم دنبال میکند. این کتاب بخشی از مجموعهی بزرگتر زولا با عنوان روگن ماکار است که سرنوشت خانوادهای در بستر تحولات اجتماعی و تاریخی فرانسه روایت میکند.
فضای داستان رویا آمیخته با عناصر مذهبی، اسطورهای و واقعیتهای تلخ زندگی روزمره است. امیل زولا در این رمان با تمرکز بر محیط کلیسا و خانوادهای که به حرفهی گلدوزی لباسهای مذهبی مشغولند، تضاد میان آرمانگرایی و واقعیت را به تصویر کشیده است. این کتاب روایتی خطی دارد و توصیفهای دقیق از محیط، شخصیتها و احساسات آنها طوری بازگو شده که خواننده را به دنیایی میبرد که در آن ایمان، عشق و رنج درهم تنیدهاند. رویا با پرداختن به دغدغههای انسانی و اجتماعی تصویری از جامعهی بسته و سنتی ارائه میدهد که در آن سرنوشت افراد بهشدت تحتتأثیر باورها و ساختارهای مذهبی و طبقاتی قرار دارد.
خلاصه داستان رویا
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان رویا با توصیف زمستانی سخت و برفی در شهر کوچک بومون آغاز میشود؛ جایی که دختری نهساله به نام آنجلیک شب را زیر طاق دروازهی کلیسا سپری کرده است. او یتیم و بیسرپرست است و پس از فرار از خانهی سرپرستان بدرفتارش در سرمای کشنده و گرسنگی به این شهر پناه آورده. خانوادهی هوبرت، زن و شوهری که نسلهاست به گلدوزی لباسهای کلیسا مشغولند و خود نیز از رنج فقدان فرزند رنج میبرند، او را پیدا میکنند و به خانهشان میبرند. آنجلیک بهتدریج در این خانهی آرام و مذهبی رشد میکند و با دنیای قدیسان، افسانهها و ایمان مذهبی آشنا میشود. او که کودکی سرکش و پرشور است، مدام در کشاکش میل به پاکی و وسوسههای درونی است.
کتاب رویا با روایت زندگی روزمره، آموزشها، تنبیهها و محبتهای خانوادهی هوبرت و تأثیر عمیق کلیسا و افسانههای مذهبی بر ذهن و روح آنجلیک تصویری از رشد و بلوغ او ارائه میدهد. در این میان، آرزوی داشتن خانوادهای واقعی و عشق در دل آنجلیک ریشه میدواند و او را بهسوی رؤیاهایی میکشاند که گاه با واقعیتهای تلخ زندگی در تضاد قرار میگیرند.
چرا باید کتاب رویا را بخوانیم؟
کتاب رویا با نگاهی موشکافانه به زندگی دختری یتیم در جامعهای مذهبی تأثیر ایمان، عشق و آرزو بر سرنوشت انسان را بررسی میکند. این کتاب خواننده را به دنیایی میبرد که در آن مرز میان واقعیت و خیال، رنج و امید بهشکل هنرمندانهای درهم تنیده شده است. روایت زولا از کشمکشهای درونی شخصیتها و تضاد میان آرمانگرایی و واقعیت فرصتی برای تأمل دربارهی معنای زندگی، قدرت رؤیاها و نقش محیط در شکلگیری شخصیت انسان فراهم میکند. مطالعهی این اثر، دریچهای به ادبیات کلاسیک فرانسه و دغدغههای انسانی باز میکند که همچنان برای مخاطب امروز تأملبرانگیز است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای کلاسیک، دوستداران ادبیات فرانسه و کسانی که به موضوعات اجتماعی، روانشناختی و مذهبی علاقهمندند، مناسب است. این اثر همچنین میتواند برای کسانی که دغدغهمند هویت، سرنوشت، ایمان و تأثیر محیط بر شخصیت هستند، خواندنی باشد.
بخشی از کتاب رویا
«دخترک که با نگاههای آنها معذب شده بود، خود را پشت ستون قدیسه آگنس پنهان کرد. همچنین نگران بیدار شدن اهالی خیابان و باز شدن مغازهها بود. خیابان آرفور که تا جلوی کلیسا امتداد داشت، اگر از سمت دیگر به خیابان باریک سولی - خیابانی که از کلیسای جامع تا میدان بزرگ کلواتر امتداد داشت - باز نمیشد، با خانهٔ هوبرت که در کنار کلیسا قرار داشت به یک بنبست واقعی تبدیل میشد. در آن لحظه چند رهگذر از آنجا رد شدند و بهجز یک یا دو نفر از آنها که با عجله به سر کارشان میرفتند، بقیه با تعجب به دختر کوچک بیچارهای که او را تا به حال در شهر بومون ندیده بودند نگاه میکردند. برف آهسته و بیوقفه میبارید. به نظر میرسید که سرما با روشنایی روز بیشتر شده و گویی در پوشش یکنواخت برف که مانند کفنی سفید و بزرگ شهر را پوشانده بود صداهایی از دور به گوش میرسید. دخترک از آوارگی خود شرمسار و خجالت زده بوده گویی که انگار مرتکب خطایی شده است. هنگامی که هوبرتین را که هیچ خدمتکاری نداشت و برای خرید نان از خانه خارج شده بود شناخت، خود را عقب کشید. «کوچولو اینجا چکار میکنی؟ تو کی هستی؟» پاسخی نداد و صورتش را پنهان کرد. دیگر چیزی حس نمیکرد و تمام وجودش بیجان شده بود. گویی قلبش یخ بسته و از کار افتاده بود. به محض اینکه بانوی مهربان با نگاهی ترحمانگیز رویش را برگرداند و رفت، در نهایت ضعف و خستگی روی زانوهایش افتاد و با بیحالی روی برف لیز خورد و دانههای برف به سرعت او را پوشاندند.»
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
