تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب زندگی آسان
معرفی کتاب زندگی آسان
کتاب الکترونیکی «زندگی آسان» نوشتهٔ «مارگریت دوراس» و با ترجمهٔ «علی مجتهدزاده» توسط نشر اندیشه مولانا منتشر شده است. این اثر یکی از رمانهای اولیهٔ دوراس است که در آن به روابط پیچیدهٔ خانوادگی، کشمکشهای درونی شخصیتها و فضای روستایی جنوبغربی فرانسه پرداخته میشود. «زندگی آسان» با نگاهی به زندگی و مرگ، حسرتها و آشوبهای درونی اعضای یک خانواده، تصویری از فروپاشی و تلاش برای معنا بخشیدن به رنجهای زیسته را ترسیم میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب زندگی آسان
«زندگی آسان» از «مارگریت دوراس» دومین رمان اوست که در دههٔ ۱۹۴۰ نوشته شده و فضای آن برخلاف بسیاری از آثار بعدی نویسنده، در جنوبغربی فرانسه و نه هندوچین میگذرد. این رمان در قالب داستان بلند، به زندگی خانوادهای روستایی میپردازد که با مرگ، حسرت و روابط پرتنش دستوپنجه نرم میکنند. ساختار کتاب بر محور روایت اولشخص و توصیفهای دقیق و گاه تلخ از زندگی روزمره و روابط خانوادگی شکل گرفته است. دوراس در این اثر، با تمرکز بر شخصیتهای زن و تجربههای زیستهٔ آنها، به موضوعاتی چون مرگ، حسرت، خشونت و گذر عمر میپردازد. فضای رمان آمیخته با نوعی ملال و آشوب است که در پسزمینهٔ طبیعت و زندگی روستایی جریان دارد. «زندگی آسان» در زمان انتشارش چندان مورد توجه قرار نگرفت اما بعدها بهعنوان نمونهای از شکلگیری سبک خاص دوراس و دغدغههای همیشگی او در ادبیات فرانسه شناخته شد.
خلاصه داستان زندگی آسان
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «زندگی آسان» حول محور خانوادهای در روستایی به نام لبوگه میچرخد. روایت از زبان فرانسواز، زنی جوان، بیان میشود که درگیر مراقبت از اعضای خانواده و مواجهه با بحرانهای عاطفی و اخلاقی است. در مرکز ماجرا، ژروم، دایی فرانسواز، قرار دارد که پس از یک درگیری خانوادگی زخمی میشود و به بستر بیماری میافتد. این حادثه، زنجیرهای از واکنشها و احساسات سرکوبشده را در میان اعضای خانواده برمیانگیزد. نیکولا، برادر فرانسواز، پس از سالها خشم فروخورده، سرانجام ژروم را مورد ضرب و جرح قرار میدهد. این رویداد، نهتنها روابط خانوادگی را دستخوش تغییر میکند، بلکه هر یک از شخصیتها را با احساس گناه، پشیمانی و تردید روبهرو میسازد. مرگ تدریجی ژروم، فضای خانه را به سکوت و انتظار فرو میبرد و اعضای خانواده هر یک به شیوهٔ خود با این فقدان و پیامدهایش کنار میآیند. در این میان، کلمنس، همسر نیکولا، نیز با تنهایی و بیمهری مواجه است و در نهایت خانه را ترک میکند. روایت، با توصیفهای دقیق از احساسات و افکار شخصیتها، به کندوکاو درونیات آنها میپردازد و نشان میدهد چگونه رنج، حسرت و آشوب درونی، زندگی روزمره را تحتتأثیر قرار میدهد. «زندگی آسان» تصویری از فروپاشی تدریجی یک خانواده و تلاش بیثمر برای یافتن معنا در دل رنج و ملال است.
چرا باید کتاب زندگی آسان را بخوانیم؟
این رمان با پرداختن به روابط پیچیدهٔ خانوادگی، حسرتهای ناگفته و آشوبهای درونی، تجربهای متفاوت از ادبیات فرانسه قرن بیستم را ارائه میدهد. «زندگی آسان» با روایت صمیمی و بیپرده، به لایههای پنهان احساسات انسانی و تأثیر مرگ و فقدان بر زندگی افراد میپردازد. خواندن این کتاب فرصتی است برای مواجهه با دغدغههای وجودی، تردیدها و تلاش برای معنا بخشیدن به رنجهای زیسته. همچنین، این اثر نمونهای از شکلگیری سبک خاص «مارگریت دوراس» و نگاه او به جهان است که بعدها در آثار مشهورترش نیز تداوم مییابد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ «زندگی آسان» برای علاقهمندان به رمانهای خانوادگی، دوستداران ادبیات فرانسه و کسانی که به کندوکاو در احساسات و روابط انسانی علاقه دارند، مناسب است. این کتاب بهویژه برای کسانی که دغدغهٔ فهم پیچیدگیهای عاطفی، مرگ، حسرت و گذر عمر را دارند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب زندگی آسان
«ژروم خردوخراب پیاده برگشت طرف لبوگه. رفتم پیش نیکولا که بعد از دعوا یله داده بود روی دیوارهٔ خاکی بغل راهآهن. نشستم کنارش ولی گمانم اصلا نفهمید. نگاهش به ژروم بود که با راه رفت و پشت جنگل پیچید. بعد نیکولا یکدفعه از جا کند و با هم دویدیم که به داییمان برسیم. تا او را دیدیم گام آهسته گردین: راه افتادیم به فاصلهٔ بیست قدمی پشت سرش و همان جور آرام. نیکولا سراپا عرقمال بود. با موهای چسبناک ریخته به صورتش و سینهٔ آماس کرده پوشیده از خال و لکههای سرخ و بنفش. عرق قطره به قطره از زیربغلها به روی بازوها راه میکشید. چشمها را چارمیخ کرده بود به ژروم و غیرعادی نگاهش میکرد. نیکولا در آن لحظه و از ورای پشت خمیدهٔ داییمان لابد میدید که بعدش چه میشود. راه لبوگه سربالایی است. هرازگاه ژروم مجبور میشد به دیواره تکیهای بزند و در خود بپیچد و دستها را به پهلو بفشارد. نیکولا روی شانهٔ راست من راه میرفت و چشم از او بر نمیداشت. رشتهٔ تصاویر در هم و برهم انگار درون او میشکفتند و باز میشدند و باز میشدند و همه یکی و او هم از اینها کاری که کرده را جبران کرد و دستهای سرخ و عرقریزش مشت میشدند.»
حجم
۵۶۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۵۶۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه