
کتاب تنهایی ساکورا
معرفی کتاب تنهایی ساکورا
معرفی کتاب تنهایی ساکورا
کتاب الکترونیکی «تنهاییساکورا» (داستانهای کوتاه فارسی قرن ۱۵) نوشتهٔ «مهدی کلانتری» و با ویرایش «خدیجه عارفی» توسط نشر «حکمت کلمه» منتشر شده است. این مجموعه شامل داستانهایی کوتاه با مضامین انسانی، فلسفی و اجتماعی است که هرکدام به نوعی به تجربهٔ تنهایی، امید، فقدان و مواجهه با واقعیتهای تلخ و شیرین زندگی میپردازند. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب تنهایی ساکورا
«تنهاییساکورا» مجموعهای از داستانهای کوتاه است که در فضای معاصر ایران نوشته شدهاند. این کتاب در سال ۱۴۰۲ منتشر شده و در آن نویسنده با الهام از عناصر ادبیات ژاپنی، بهویژه هایکو، و تلفیق آن با زیست ایرانی، روایتهایی از زندگی روزمره، رنج، امید و مواجهه با مرگ و تنهایی را پیش میکشد. داستانها اغلب با نگاهی فلسفی و گاه شاعرانه به مسائل انسانی میپردازند و شخصیتهای آن درگیر دغدغههایی چون بیماری، پیری، مهاجرت، فقدان و آرزوهای برآوردهنشدهاند. در کنار روایتهای داستانی، اشاراتی به شعر و ادبیات کلاسیک و معاصر ایران و جهان نیز دیده میشود که فضای کتاب را چندلایه و تأملبرانگیز میکند. این مجموعه با بهرهگیری از زبان و تصویرسازیهای خاص، تلاش دارد تجربههای زیستهٔ نسل امروز را در قالب داستانهایی کوتاه و گاه مینیمال بازتاب دهد.
خلاصه کتاب تنهایی ساکورا
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستانهای «تنهاییساکورا» هرکدام روایتی مستقل دارند اما درونمایهٔ مشترک آنها، تنهایی، مواجهه با رنج و جستوجوی معنا در دل روزمرگی است. در یکی از داستانها، پسر جوانی پدر بیمارش را برای دیالیز به بیمارستان میبرد و در سکوت و اضطراب آن فضا، به رابطهٔ خود با پدر و معنای زندگی فکر میکند. در داستانی دیگر، ساعتسازی تنها پس از مرگ همسرش با خاطرات و تکرار روزمرگیها دستوپنجه نرم میکند و در نهایت قربانی طمع و بیرحمی میشود. روایتهایی از مادران سالخورده، مهاجرانی که پس از سالها به وطن بازمیگردند و با فقدان عزیزان روبهرو میشوند، و جوانانی که در جستوجوی عشق و معنا هستند، در سراسر کتاب تکرار میشود. نویسنده با استفاده از عناصر طبیعت، فصلها و ارجاع به هایکوهای ژاپنی، فضای داستانها را به سمت تأملی فلسفی و شاعرانه سوق میدهد. شخصیتها اغلب در لحظاتی بحرانی یا آستانهٔ تصمیمگیری قرار دارند و با گذشته، خاطرات و حسرتهایشان روبهرو میشوند. پایانبندی داستانها معمولاً باز است و خواننده را با پرسشهایی دربارهٔ معنای زندگی، مرگ، امید و آرزوها تنها میگذارد.
چرا باید کتاب تنهایی ساکورا را خواند؟
این کتاب با روایت داستانهایی کوتاه و متنوع، تجربههای انسانی را از زاویههایی تازه و گاه تلخ به تصویر میکشد. ترکیب فضای ایرانی با الهام از ادبیات ژاپنی، بهویژه هایکو، به داستانها حالوهوایی خاص میبخشد. هر داستان فرصتی برای تأمل دربارهٔ تنهایی، فقدان، امید و معنای زیستن است و میتواند مخاطب را به بازنگری در احساسات و تجربههای شخصی خود وادارد. برای کسانی که به داستانهای کوتاه با مضامین عمیق و انسانی علاقه دارند، این مجموعه میتواند تجربهای متفاوت و تأثیرگذار باشد.
خواندن کتاب تنهایی ساکورا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای کوتاه معاصر، دوستداران روایتهای فلسفی و کسانی که دغدغههایی چون تنهایی، فقدان، مهاجرت و جستوجوی معنا دارند مناسب است. همچنین برای کسانی که به تلفیق ادبیات ایران و ژاپن و تجربههای زیستهٔ نسل امروز علاقهمندند، این مجموعه پیشنهاد میشود.
فهرست کتاب تنهایی ساکورا
- کوه فوجی من: روایت رابطهٔ پدر و پسر در بستر بیماری و دیالیز، با تأملی بر رنج و استقامت. - پنیر تکنفره: داستان مادری سالخورده که با حسرتها و آرزوهای برآوردهنشدهٔ خود روبهرو میشود. - اگر بروی...: مهاجرت، بازگشت و مواجهه با فقدان مادر، و حسرتهای سالهای دوری. - برای مرگ آماده نبودن خوب است: تأملی بر غافلگیریهای زندگی و مرگ، و ناتوانی انسان در آمادگی برای رویدادهای بزرگ. - پروانه: روایتی سوررئال از جستوجوی آرزوها و معنای بزرگشدن. - شال آبی: داستانی دربارهٔ عشق، انتظار و ناتوانی در بیان احساسات. - خزان تنهایی: تأملی بر تنهایی، گذر زمان و حسرتهای زندگی، با ارجاع به هایکوهای ژاپنی و طبیعت.
بخشی از کتاب تنهایی ساکورا
«آرامآرام وارد بیمارستان میشویم. حدود پنج و ده دقیق صبح شده است. صدای ضجهای سکوت بیمارستان را که نه. سکوت عالم را شکست. زنی با آخرین توانش فریاد میزد: «خداخدا چرا مامان من!» پدرم برگشت نگاهی کند که با یک شوخی و در کمتر از چند ثانیه، کمی از گوهی این اتفاق کم کردم. به پله رسیدیم. پلههایی که نمیدانم کدام احمقی آن را اینقدر بلند درست کرده بود که برای پدر بالارفتن از آن دستکمی از فتح یک قله نداشت. وارد ساختمان دیالیز شدیم. یک پیرمرد که سنش حدود شصت، یا کمی بیشتر یا کمتر میخورد، مسوول ورود و خروج بود. همیشه کلاهی آبیرنگ، کتی قهوهای و شلواری مشکی به تن داشت. دلم میخواهد برایش یک کلاه بخرم. اسمش کریم است؛ اما او معنی اسمش را نمیدهد. یک بار دو تا شکلات از روی میزش برداشتم. شاکی شد. چیزی نگفت، اما نگاهش این بود که شما که یک نفری. پا آسانسور که داخلش شبیه قربانگاه بوده به طبقهٔ سوم رسیدیم. همیشه وقتی وارد اتاق دیالیز میشدم برای چند ثانیه چشمم را میبستم، صلواتی میفرستادم و بعد باز میکردم. بخش دیالیز یکی از عجیبترین مکانهای دنیاست. بوی الکل و خون تا عمق وجود میرود. اینجا برای من شبیه جهان است، درهم وبرهم، پر از خون، پر از تلاش برای زندگیکردن. از دختری هفتساله تا پیرمردی نودساله برای زندهماندن تلاش میکنند. زجری چندساعته میکشند تا برای یکونیم روز خیالشان کمی راحت باشد. این صدای حاکم بر این بخش است.»
حجم
۳٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
حجم
۳٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۸ صفحه
نظرات کاربران
فضای داستان ها عجیب بود. نمیدونم دقیقا میشه به بعضیهاش گفت داستان یا نه ولی دوست داشتم. خیلی نگاه نویسنده تازه بود به موضوعات.