تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب دو دلاور
معرفی کتاب دو دلاور
کتاب الکترونیکی «دو دلاور (خاطرات نسرین صبا از شهید کرمخدا و همسر جانبازش علیرضا ابراهیمی)» نوشتهٔ فروزان حسنوندی و با حمایت معاونت فرهنگی و آموزشی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان لرستان توسط انتشارات حسن رسولی منتشر شده است. این کتاب در قالب خاطرهنگاری، به روایت زندگی و مبارزات شهید «کرمخدا ابراهیمی» و برادرش «علیرضا ابراهیمی» که جانباز جنگ تحمیلی است، میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب دو دلاور
این کتاب مجموعهای از خاطرات و روایتهای شفاهی دربارهٔ دو برادر از خانوادهٔ ابراهیمی است که هر دو در جریان انقلاب اسلامی و جنگ ایران و عراق نقش فعالی داشتهاند. «کرمخدا ابراهیمی» به عنوان یکی از فرماندهان سپاه و از شهدای شاخص لرستان، و «علیرضا ابراهیمی» به عنوان جانباز و فعال بنیاد شهید، محور اصلی روایتها هستند. کتاب در فضایی صمیمی و با جزئیات فراوان، به زندگی روزمره، مبارزات، فعالیتهای اجتماعی و خانوادگی این دو شخصیت میپردازد. علاوه بر روایتهای شخصی، بخشهایی از وصیتنامه، نامهها و دستنوشتههای شهید کرمخدا نیز در کتاب آمده است. این اثر در سالهای پس از جنگ و با هدف ثبت خاطرات ایثارگران و شهدای استان لرستان گردآوری شده و تلاش دارد تصویری نزدیک از فضای اجتماعی، خانوادگی و عاطفی آن دوران ارائه دهد. روایتها از زبان اعضای خانواده، همسر، همرزمان و دوستان بیان شده و بخشهایی از زندگی نسرین صبا، همسر علیرضا ابراهیمی، نیز در آن گنجانده شده است.
خلاصه کتاب دو دلاور
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! کتاب با روایتهایی از دوران کودکی و نوجوانی خانوادهٔ ابراهیمی در خرمآباد آغاز میشود؛ زمانی که فقر و محرومیت، زندگی مردم را تحت تأثیر قرار داده بود. با اوجگیری انقلاب اسلامی، «کرمخدا ابراهیمی» به عنوان یکی از فعالان انقلابی، بارها دستگیر و شکنجه میشود و نقش مهمی در سازماندهی تظاهرات و فعالیتهای مردمی دارد. پس از پیروزی انقلاب، او به سپاه میپیوندد و در جبهههای جنگ ایران و عراق حضور مییابد. روایتهایی از اعزام به جبهه، عملیاتهای مختلف، شهادت دوستان و همرزمان و نهایتاً شهادت خود کرمخدا در منطقه زبیدات عراق بخش مهمی از کتاب را تشکیل میدهد. در کنار این روایتها، خاطرات «علیرضا ابراهیمی» از مجروحیت، قطع دست و تجربههای تلخ و شیرین دوران جانبازی و فعالیت در بنیاد شهید بیان میشود. کتاب همچنین به زندگی خانوادگی، دغدغههای همسران، تربیت فرزندان شهدا و جانبازان و نقش زنان در پشت جبهه میپردازد. بخشهایی از وصیتنامه و نامههای شهید کرمخدا، نگاه او به مفاهیمی چون ولایت فقیه، وحدت و ایثار را بازتاب میدهد. روایتهای نسرین صبا، همسر علیرضا، نیز تصویری از زندگی زنان فعال در سپاه و جامعهٔ آن دوران ارائه میدهد.
چرا باید کتاب دو دلاور را خواند؟
این کتاب با روایتهای دستاول و جزئیات دقیق، تصویری ملموس از زندگی، مبارزه و ایثار خانوادههای شهید و جانباز در لرستان ارائه میدهد. خواننده با فضای اجتماعی و عاطفی سالهای انقلاب و جنگ، نقش زنان در مقاومت و پشت جبهه، و چالشهای زندگی پس از جنگ آشنا میشود. همچنین، بخشهایی از وصیتنامه و نامههای شهید، نگاه عمیق او به مفاهیم دینی و اجتماعی را نشان میدهد و فرصتی برای درک بهتر ارزشهای ایثار و مقاومت فراهم میکند.
خواندن کتاب دو دلاور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به تاریخ شفاهی انقلاب و دفاع مقدس، پژوهشگران حوزهٔ مطالعات جنگ، خانوادههای ایثارگر و کسانی که دغدغهٔ شناخت زندگی شهدا و جانبازان را دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال روایتهای واقعی از نقش زنان در جنگ و جامعه هستند، خواندنی خواهد بود.
فهرست کتاب دو دلاور
- مقدمه و یادداشت ناشر: معرفی هدف و انگیزهٔ نگارش کتاب و اهمیت ثبت خاطرات ایثارگران. - روایتهای خانوادگی: شرح زندگی خانوادهٔ ابراهیمی، دوران کودکی، فقر و شرایط اجتماعی پیش از انقلاب. - مبارزات انقلابی: فعالیتهای کرمخدا ابراهیمی در جریان انقلاب، دستگیریها و نقش او در تظاهرات. - حضور در جبهه: اعزام به جبهه، روایت عملیاتها، شهادت دوستان و همرزمان، و نهایتاً شهادت کرمخدا. - جانبازی و زندگی پس از جنگ: خاطرات علیرضا ابراهیمی از مجروحیت، قطع دست، و فعالیت در بنیاد شهید. - وصیتنامه و نامهها: بخشهایی از وصیتنامه و نامههای شهید کرمخدا با تأکید بر مفاهیم وحدت، ولایت فقیه و ایثار. - روایتهای همسران: خاطرات نسرین صبا از فعالیتهای اجتماعی، ازدواج با علیرضا ابراهیمی و نقش زنان در پشت جبهه. - یادنامه و پیامهای دوستان: نامهها و پیامهایی که پس از شهادت کرمخدا توسط دوستان و همرزمان نوشته شده است.
بخشی از کتاب دو دلاور
«صبح بود. در طبقه دوم سپاه بخش پذیرش مشغول خوردن صبحانه بودم، جناب عاطفی، مسئول بنیاد شهید زنگ زد. ساعت مچیام را وراندازی کردم، ساعت شش صبح را خبر میداد. گوشی را برداشتم؛ پس از سلام و احوالپرسی، دعوتم کرد که به اتاقش بروم. وقتی رسیدم، در اتاقش طبق معمول باز بود. میز کارش را به کنار پنجره تغییر داده بود. دستش مثل همیشه توی اوراقش به دنبال چیزی میگشت. در که زدم جلوی من بلند شد. پرسیدم: طوری شده؟ چیزی نگفت فهمیدم برادرم کرمخدا شهید شده. قبل از این که شروع به حرف زدن کند، گفتم: - آقای عاطفی اخوی بنده شهید شده؟ مکثی کرد. سرش را به طرفم چرخاند و گفت: متاسفانه بله. حالا چکار کنیم؟ خبر را خودم برسانم؟ یا خود شما خبر را میدهید؟ پنج دقیقهای نشستم و در فکر فرو رفتم. فشار روحی روانی گریبانم را گرفته بود. آن زمان دروازه الشتر بودیم. طبقه دوم آقای سبزواری زندگی میکردیم. به آقای عاطفی گفتم: خودم خبر را میرسانم چون میدانم چطور با خانواده برخوردکنم.»
حجم
۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه
حجم
۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۹۵ صفحه