
کتاب لو
معرفی کتاب لو
معرفی کتاب لو
کتاب الکترونیکی «لو» (در زبان بومی بندر ماهشهر به معنای گمشده) نوشتهٔ «بهمن حیدری» و منتشرشده توسط انتشارات سیادت، مجموعهای از روایتها و خاطرات نویسنده از زندگی در جنوب ایران، بهویژه بندر ماهشهر و اهواز است. این کتاب با نگاهی به تجربههای زیسته، دشواریها، امیدها و باورهای مردم منطقه، تصویری از زندگی روزمره، سربازی، خانواده و سنتها ارائه میدهد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب لو
«لو» اثری است که در قالب خاطرهنویسی و روایتهای کوتاه، به زندگی مردم جنوب ایران، بهویژه بندر ماهشهر و اهواز، میپردازد. نویسنده با تکیه بر تجربههای شخصی و مشاهداتش، به موضوعاتی چون سربازی، فقر، تلاش برای تحصیل، روابط خانوادگی، مرگ و زندگی، و باورهای مذهبی و بومی اشاره میکند. کتاب در سال ۱۳۹۲ نوشته شده و فضای آن متأثر از دهههای پایانی قرن گذشته و اوایل قرن جدید است. روایتها اغلب با زبانی صمیمی و جزئینگر، به بیان رنجها و شادیهای مردم منطقه میپردازند. در کنار روایتهای روزمره، نویسنده به حوادث طبیعی، سنتهای محلی و نقش ایمان در زندگی مردم نیز توجه دارد. این کتاب بیشتر از آنکه داستانی خطی داشته باشد، مجموعهای از برشهای زندگی و خاطرات است که هرکدام دغدغهای انسانی و اجتماعی را بازتاب میدهد.
خلاصه کتاب لو
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!در «لو»، نویسنده با روایتهایی پراکنده و گاه مستقل، زندگی خود و اطرافیانش را در جنوب ایران به تصویر میکشد. کتاب با خاطراتی از دوران سربازی آغاز میشود؛ جایی که سرمای شبهای نگهبانی، بیخوابی و سختیهای خدمت سربازی، حسرت خواب و امنیت را به تصویر میکشد. در بخشهایی دیگر، نویسنده به زندگی در اهواز و آبادان میپردازد؛ از روزهای شرجی و گرد و غبار تا امید به خبرهای خوش و تغییر در یکنواختی روزها. روایتهایی از فقر، تلاش برای تحصیل، کارگری و دغدغههای مالی جوانان نیز بخش مهمی از کتاب را تشکیل میدهد. نویسنده با اشاره به خاطرات خانوادگی، نقش مادران و مادربزرگها، سنتهای روستایی و باورهای مذهبی را بازگو میکند. در برخی روایتها، مرگ و مواجهه با آن، احترام به بزرگان و حسرتهای زندگی، محور اصلی قرار میگیرد. کتاب با نگاهی واقعگرایانه، از امیدها، شکستها، و لحظات کوچک شادی و اندوه سخن میگوید و تصویری ملموس از زیست اجتماعی و فردی در جنوب ایران ارائه میدهد.
چرا باید کتاب لو را خواند؟
این کتاب با روایتهای کوتاه و خاطرهمحور، تصویری نزدیک از زندگی مردم جنوب ایران و دغدغههای روزمرهشان ارائه میدهد. خواننده با تجربههای واقعی از سربازی، فقر، تلاش برای تحصیل، روابط خانوادگی و باورهای بومی آشنا میشود. «لو» فرصتی است برای لمس زیست اجتماعی و فرهنگی منطقهای کمتر دیدهشده و درک بهتر از رنجها و امیدهای مردمی که با کمترین امکانات، زندگی را پیش میبرند.
خواندن کتاب لو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به خاطرهنویسی، روایتهای بومی، تاریخ اجتماعی جنوب ایران و کسانی که دغدغهٔ شناخت زندگی مردم مناطق کمتر دیدهشده را دارند، مناسب است. همچنین برای دانشجویان و پژوهشگران حوزهٔ مردمشناسی و مطالعات فرهنگی ایران، منبعی ارزشمند به شمار میآید.
فهرست کتاب لو
- مقدمه: معرفی کلی نویسنده و انگیزهٔ نگارش کتاب.- نقطهٔ انجماد: روایت شبهای نگهبانی و سختیهای سربازی در سرمای جنوب.- حکایت من و پیر خاموش: گفتوگو با پیرمردی و تأملی بر گذر عمر و تجربههای جنگ.- خدا میفرستد: خاطرهای از دوران سربازی و مواجهه با لطفهای غیرمنتظره در شرایط سخت.- دبر: روایت کوتاهی دربارهٔ زندگی روزمره و دغدغههای مالی.- پیر سبز: داستانی دربارهٔ شخصیت مذهبی و باورهای مردم روستا.- ندار: روایت تلاش برای رسیدن به هدف در شرایط فقر و کمبود امکانات.- زندگی و دیگر هیچ: بازتاب مشکلات تحصیل، کار و ازدواج جوانان در جنوب.- وقتی عزرائیل میآید: مواجهه با مرگ و تأملی بر معنای زندگی و رفتن عزیزان.- زندگی در سال چهل: بازگویی زندگی ساده و دشوار در دهههای گذشته و مقایسه با امروز.- چه کسی لباس مادربزرگ را دوخت؟: داستانی دربارهٔ مهربانی، بخشش و معجزههای کوچک زندگی.- از صفر تا ثروت: روایت تلاش برای پیشرفت و غلبه بر موانع اقتصادی.- زندگی روی یک بمب: اشاره به خطرات و ناامنیهای زندگی در منطقهٔ جنگزده.
بخشی از کتاب لو
«از شدت سوز سرما زیر پتو مچاله ده بودم. نمیدانم شاید به مچالگی یک برگ کاغذ، از بس که سرد بود آنقدر جمع شده بودم که زانوهایم زیر چانهام چسبیده بود و سرمایی که دست بردار نبود و نظم خوابم را بهم میزد. یک پتو تحمل این سوز سرما را که نداشت هیچ، بلکه آسایشگاه بی در و پیکر ما حتی بخاری هم نداشت، و این خود شاید یک دلیل برای مچاله شدن من بود. بیدار شدم پتویی که روی تخت زیر پایم انداخته بودم را بیرون کشیدم. حالا دو پتو داشتم و خوشحال که از این به بعد خوابی کمی گرمتر دارم. به ساعتم نگاهی کردم بیست و هفت دقیقه مانده به دو نیمه شب بود، یعنی بیست و دو دقیقه فرصت خوابیدن داشتم و پنج دقیقه فرصت تکمیل وضعیت برای پست نکهبانی. بیست و دو دقیقه بعد در شور و حال و اوج خواب باید بیدار می شدم. به هر حال چارهایی نبود. آن لحظه. خواب هر چند کوتاه را به هر چیز با ارزشی ترجیح میدادم. یعنی هر که روزانه دو ساعت نکهبانی و چهار ساعت استراحت را به طور مداوم در آن موقعیت مکانی و زمانی و با توجه به شرایط آب و هوا انجام میداد. همین حس و حال مرا داشت. خوابیدم، با دو پتو که گرم تر شده بودم و چنان احساس خوبی به من دست داده بود که اصللا نفهمیدم کی خوایم برد، نمی دانم خواب می دیدم یا نه فقط احساس کردم اندکی بعد به فاصله چشم بر هم زدنی گذشت که چیزی مرا تکان میداد، غلتی زدم، ولی دوباره تکرار شد. تا اینکه از عالم خواب پریدم، رحیم نگهبان اسلحهخانه کنار آسایشگاه بود که وظیفه بیدار کردن نکهبانان را به گردنش انداخته بودند.»
حجم
۶۶۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۶۶۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه