
کتاب صندوق
معرفی کتاب صندوق
کتاب صندوق نوشتهٔ سیروس همتی است. انتشارات نیستان هنر این کتاب را منتشر کرده است. اثر حاضر که در دستهٔ ادبیات نمایشی (سینما) قرار میگیرد، یک فیلمنامهٔ ایرانی در باب سرقت از صندوق امانات یکی از بانکهای ایران است. فیلمنامه متنی شامل داستان، دیالوگها و توصیف صحنهها برای تولید فیلم یا سریال است. این متن به کارگردان و عوامل کمک میکند تا روایت را به تصویر بکشند. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب صندوق اثر سیروس همتی
کتاب «صندوق» که نخستینبار در سال ۱۴۰۳ در ایران منتشر شد، یک فیلمنامهٔ ایرانی به قلم «» است که به مضووع سرقت از بانک در ایران پرداخته است. نویسنده توضیح داده است که وقتی تلویزیون خبری را با تیتر «بزرگترین سرقت پایتخت» دربارهٔ دزدی از صندوق امانات یکی از بانکها پخش کرد، او اخبار داخلی و خارجی را درمورد این خبر دنبال کرد و دید که این اتفاق میتواند سوژهٔ فیلم و سریال باشد؛ زیرا زوایای پیدا و پنهان بسیاری دارد. این فیلمنامهٔ «صندوق» ماجرای دو جوان است که مدتها در زندان بودهاند. نویسنده از روی اخبار و مستندهایی که پخش شده، توانسته قصهای را طراحی کند که بهقول خودش اصلاً نعلبهنعل نیست و با نگاهی آزاد به آن اتفاق واقعی طراحی و نوشته شده است. سیروس همتی گفته است که حدود ۲۵درصد به کلیت آن رویداد وفادار بوده و کار را از شکل مستند و واقعی بهشکل دراماتیک و هنری درآورده است. این فیلمنامه که ۸۴ سکانس دارد، از «روز، داخلی، نزدان» آغاز شده و به «شب، داخلی، دایرهٔ سرقت» انجامیده است. داستان این فیلمنامه از حضور «آرمان» در پشت میلههای زندان آغاز میشود. درحالیکه دوستانش دارند بازی میکنند، آرمان یک کتاب را خطخطی میکند. پس از این «هادی» را میبینیم. او دارد با سنجاق، سنجاقسر و شاهکلید قفلهای عادی و کتابی را بهسرعت باز میکند. هادی در جایی خارج از زندان است. پس از این به زندان بازمیگردیم و سپس به یک کوچه، فرشفروشی، دادگاه، بانک، دایرهٔ سرقت، آگاهی و مغازه و خیابان و روستا و... برده میشویم.
چرا باید کتاب صندوق را بخوانیم؟
مطالعهٔ این اثر شما را با یک فیلمنامهٔ سینمایی در باب سرقت از بانک ملی در ایران همراه میکند.
کتاب صندوق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی ایران و قالب فیلمنامهٔ سینمایی در باب دو جوان که برای داشتن آیندهای بهتر دست به دزدی میزنند، پیشنهاد میکنیم.
درباره سیروس همتی
«سیروس همتی» در ۱۳ مرداد ۱۳۵۱ به دنیا آمد. او بازیگر، کارگردان، نمایشنامهنویس و طراحصحنهای ایرانی است. در فیلم سینمایی «مارمولک» بهکارگردانی کمال تبریزی و در سریال مناسبتی ماه رمضان به نام «خداحافظ بچه» بهکارگردانی منوچهر هادی بازی کرده است. این بازیگر و کارگردان تئاتر سالها پیش در سریال «خاک سرخ» اثر ابراهیم حاتمیکیا و «آشپزباشی» اثر محمدرضا هنرمند نیز بازی کرده است. از سیروس همتی در قالب نمایشنامه و در انتشارات کتاب نیستان کتابهای «هفت کوتوله و تمساح»، «ایست تردست»، «مزا مزا»، «سه سه»، «ریحانه» و همچنین فیلمنامههای «گلسر» و «صندوق» و مجموعه داستان «ننهکاراته» منتشر شده است. کتاب «آینه» نیز فیلمنامهای کوتاه به قلم سیروس همتی است؛ همچنین او سرپرستی تولید و انتشار مجموعه داستان «پناه بر رؤیا» را بر عهده داشته است.
بخشی از کتاب صندوق
«سکانس ۱۷: روز/داخلی/دایرهٔ سرقت (غذاخوری)
سرگرد به همراه دو ستوان در حال غذا خوردناند.
بشارتی: توی فیلم دوربینهای ۴۸ ساعت قبل هم چیز مشکوکی مشاهده نشد، قربان.
سرگرد: مشاهده شد، تو ندیدی!
بشارتی: چی رو قربان؟
سرگرد: موتورسیکلت رِیس.
سعادتی: منظورتون همون موتوریه که یهلحظه وایساد؟
سرگرد: (تأیید) دو سرنشین با پوشش کامل و دو تا ساک مشکی پیاده شدن، اینها کد نیست، کارکشتهها؟ پیش منی، در یمنی.
سعادتی: جسارتاً قربان این توقف کوچیک خیلی مشکوک نبود.
سرگرد: میخوای مشکوک رو بکنم توی چشمت؟ کارکشته، دقیقاً ۴۸ ساعت بعد، همون موتور با یه موتورسیکلت رِیس دیگه برمیگردن به همون نقطه.
بشارتی و سعادتی متعجب به هم نگاه میکنند.
سرگرد: فیلم دوربینها رو بادقت چند بار بررسی کنید. نه با دور تند، با چشم باز. ببینین مغازهای هست که دوربینش رو چک نکرده باشین. این سرنخ باید از زوایای دیگه بررسی بشه.»
*
«سکانس ۶۶: ظهر/خارجی/روستا (میدان)
به دستور نیروی انتظامی تمام اهالی روستا و کدخدا رحمت در میدان روستا جمع شدهاند.
رحمت: هادی، هیژده تا سکهٔ تمامبهار آزادی رو به هیژده خانوار بیبضاعت و مستمند بخشیده، هر هیژده خانوار سکه رو فروختن و به یه زخمی زدن.
هجده خانوار برای هادی دعا میکنند. آرزو دارند که هادی صحیحوسالم از سفر برگردد.
رحمت: به نیت آباد کردن آبادی، ساخت مدرسه، زدن چاه، قنات و نصب دکل مخابراتی صد سکه به من داد و گفت: «بره ولایت عثمانی، بیاد و شاهد تغییرات روستا باشه.» بلاشک باز هم به روستای پدریش؛ جایی که اونجا بزرگ شده، کمک میکنه.
جماعت یکصدا شعار سر میدهند.
جماعت: امید مالیهادی والی
با اشارهٔ نیروی انتظامی، کدخدا جماعت را به آرامش دعوت میکند.
سرگرد: چرا نپرسیدین که اینهمه سکه رو از کجا آورده؟
رحمت: شما جای من باشی میپرسی؟ ما فقط شنیدیم که کارش سکهست.
با اشارهٔ سرگرد، ناصر گاوزن از میان جماعت جدا میشود.
ناصر: چهار سکه به نیت چهارحرفی بودن اسم دخترم «رباب» به ما داد؛ من هم زدم به شاخ گاو.
جماعت میخندد.
ناصر: این جماعت شاهد باشه؛ اینم دستبند و حلقهٔ طلای دخترم، امر دیگه؟
رحمت با سند و فاکتور نزدیک سرگرد میآید.
رحمت: بفرمایین ببینین، تموم صد تا سکه با فاکتور و سند معتبر صرف و خرج کارهای روستا شده.»
حجم
۸۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۵ صفحه
حجم
۸۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۵ صفحه