
کتاب زن اسیر
معرفی کتاب زن اسیر
کتاب زن اسیر با عنوان اصلی The Captured Woman نوشتهٔ دونالد بارتلمی و ترجمهٔ مزدک بلوری است. نشر نی این مجموعه داستان خارجی را منتشر کرده است. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه دریافت کنید.
درباره کتاب زن اسیر
کتاب زن اسیر مجموعه داستان کوتاهی نوشتهٔ دونالد بارتلمی است. عنوان داستانهای این مجموعه عبارت است از «نقد زندگی روزمره»، «سَکریت»، «رگبار طلا»، «چند لحظه خواب و بیداری»، «آروارهها»، «کودن»، «من و خانم مَندیبل»، «شَبلی»، «به من میگویی؟»، «زنِ اسیر»، «شنمرد»، «شهر کلیساها»، «در موزهٔ تولستوی»، «گفتوگوهایی با گوته» و «زامبیها».
یادداشتها میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب زن اسیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی و علاقهمندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب زن اسیر
«تصدیق میکنم که نامهنوشتن به روانپزشک دوستدختر آدم شاید کار اشتباهی باشد اما چیزهای زیادی در اینجا پیش میآید که گمان میکنم باید به اطلاع شما برسند. در این فکر بودم که شخصاً به دیدنتان بیایم اما در آن صورت، چنانکه اطمینان دارم درک میکنید، موقعیت کاملاً غیرقابل دفاع میبود ــ من به دیدن روانپزشکی میرفتم. در ضمن میدانم که با نامهنوشتن به شما تا اندازهای در روند کار دخالت میکنم اما مجبور نیستید حرفهای مرا با سوزان مطرح کنید. لطفاً این نامه را «محرمانه» تلقی کنید. لطفاً آن رانامهای شخصی و سرّی محسوب فرمایید.
پیش از هر چیز لازم است بدانید که چون سوزان دوستدختر من است تقریباً همهٔ چیزهایی را که با شما مطرح میکند با من نیز در میان میگذارد. او حرفهایی را که زده است و حرفهایی را که شما زدهاید به من میگوید. حالا حدود شش ماه است که ما با هم هستیم و من کمابیش با داستان یا داستانهای او آشنایم. و همینطور هم با جوابهای شما، یا لااقل با شکل کلیشان. مثلاً میدانم که این عادت من که شما را «شنمرد» خطاب میکنم ناراحتتان میکند اما اجازه بدهید به شما اطمینان بدهم که از این نامگذاری منظور بدی ندارم. این فقط یک اسم خودمانی است. اشاره دارد به آن شعر قدیمی: «شنهای دریا رو شنمرد میآره/ لالا کن تا روز به آخر برسه/توی چشم بچهها شن میپاشه/ رؤیاهاشون رو میدزده میبره.» (این یکی از روایتهای این شعر است؛ روایتهای دیگری هم هست، اما من این یکی را ترجیح میدهم.) همچنین میدانم که شما کمی احساس ضعف میکنید، زیرا وجههٔ روانکاوی در حال حاضر، چنانکه اطمینان دارم بهمراتب بهتر از من اطلاع دارید، در پایینترین حد است. این قاعدتاً باید شما را عصبی کند و تقصیری هم ندارید. انسان همیشه وقتی روششناسیاش مورد تردید قرار میگیرد کمی آشفته میشود. البته! (راستی، اجازه بدهید بگویم خیلی خوشحالم که شما از آن دسته روانپزشکانی هستید که با آدم حرف میزنند بهجای اینکه فقط سر جایشان بنشینند. فکر میکنم این چیز خوبی است، چیزی عالی، به شما تبریک میگویم.)»
حجم
۳۹۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
حجم
۳۹۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه