دانلود و خرید کتاب رزهای بر باد رفته مارتا هال کلی ترجمه پگاه ملكيان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب رزهای بر باد رفته

کتاب رزهای بر باد رفته

انتشارات:نشر گویا
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب رزهای بر باد رفته

کتاب رزهای بر باد رفته نوشتهٔ مارتا هال کلی و ترجمهٔ پگاه ملکیان است. نشر گویا این رمان معاصر آمریکایی را منتشر کرده است.

درباره کتاب رزهای بر باد رفته

کتاب رزهای بر باد رفته (Lost Roses) برابر با یک رمان معاصر و آمریکایی است که ۴ بخش و ۵۵ فصل دارد. این رمان از یک پیشگفتار آغاز شده که شما را به سال ۱۹۱۲ میلادی و به لوبا می‌برد. فصل نخست اما از دو سال بعد آغاز شده است. راوی اول‌شخص این اثر از جشن بهارهٔ امسالشان می‌گوید؛ جشنی در خانهٔ مادرش در «جین لِین» (Gin Lane). داستان چیست؟ این اثر را بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب رزهای بر باد رفته را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب رزهای بر باد رفته

«فصل پنجاه

وارینکا

۱۹۱۹

با نفس‌تنگی از خواب بیدار شدم. نقشهٔ مامکا در سرم می‌چرخید. چقدر خوب می‌شد همراه رادیمیر به روسیه برمی‌گشتیم. ولی تاراس حتماً ردمان را می‌زد. چطور می‌توانستم مکس را تنها بگذارم؟ این نگرانی‌ها باعث سردردم شده بودند و سر هر چیز کوچکی عصبانی می‌شدم.

از همه بدتر، مکس هر روز صبح سر اینکه صبحانه چه بخورد، با من می‌جنگید. در آشپزخانهٔ گرم می‌نشستیم، رادیاتور نقره‌ای جلوی در فس‌فس بلندی می‌کرد و سماور ازدست‌رفتهٔ پاپا را برایم یادآوری می‌کرد.

یک کاسه تخم‌مرغ آبپز گذاشتم جلوی مکس.

با اخم گفت: «تخم‌مرغ‌ها لیزن.»

گفتم: «پس برو کتت رو بپوش. نباید دیر کنیم.»

مکس از روی صندلی‌اش سر خورد پایین و کت آبی ملوانی‌اش را از میخ کنار در برداشت.

زانو زدم تا کمکش کنم دکمه‌هایش را ببندد. چقدر بزرگ شده بود، موهایش صاف شده و دیگر لشکر انبوه فرفری‌های طلایی نبودند. توی آن کت خیلی شبیه پدر سربازش می‌شد.

زانوزدن کنار رادیاتور باعث شد بدجوری گرمم بشود؛ روسری دور گردنم را شل کردم. «مامان‌بزرگت اون تخم‌مرغ‌ها رو برات خریده. شایدم تنها تخم‌مرغ‌های پاریس باشن.»

مکس با خونسردی نگاهم کرد. «اون مامان‌بزرگ من نیست.»

یعنی این غرور اشراف‌زاده‌ها نسل به نسل منتقل می‌شد؟

«داری دربارهٔ چی حرف می‌زنی؟»

شانه بالا انداخت. «خودش بهم گفت.»

موهای پشت گردنم سیخ شد. «چی گفت؟»

مکس سکوت کرد.

انگشتم را سمتش تکان دادم. «تو خیلی خوش‌شانسی که اون اینقدر عاشقته.»

چانه‌اش را بالا گرفت. «بعضی وقت‌ها یه چیزهایی یادم میاد. از روسیه.»

«زیاد بهش فکر نکن.» و وسایل مدرسه‌اش را جمع‌وجور کردم. قطعاً روزی سوفیا را فراموش می‌کرد.

* * *

وقتی مکس را به مدرسه رساندم، راه خانه را پیش گرفتم و هم‌زمان فکری در سرم می‌چرخید. شاید حق با مامکا و رادی بود. شاید بهتر بود مکس پیش مادر خودش باشد. این فکر را از ذهنم بیرون کردم. شکافی که دست‌کشیدن از او در قلبم ایجاد می‌کرد، حتماً خیلی بزرگ و عمیق بود.

تقریبا نزدیک خانه بودم که رادیمیر از پیاده‌رو به سمتم آمد. ایستادم و ماتم برد. اصلاً انتظارش را نداشتم. دیدنش چه حس خوبی داشت.

یقهٔ کتش را با یک دست، محکم دور گردنش جمع کرده بود. «وارینکا. داشتم دنبالت می‌گشتم.»

«می‌خوای خداحافظی کنی؟» مطمئناً آمده بود تا بحث دردناک جدایی را پیش بکشد.

رادیمیر شانه‌هایم را گرفت. «من دارم می‌رم. باهام بیا.»

«همین الان داری می‌ری؟» ضربان قلبم تند شد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۴۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۱۱ صفحه

حجم

۴۴۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۱۱ صفحه

قیمت:
۶۰۰,۰۰۰
تومان