دانلود و خرید کتاب جام جهانی جمال میرصادقی
تصویر جلد کتاب جام جهانی

کتاب جام جهانی

انتشارات:نشر آواهیا
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب جام جهانی

کتاب الکترونیکی جام جهانی نوشتهٔ جمال میرصادقی مجموعه‌ای است از ۲۶ داستانک و‌ داستان کوتاه که در ۱۲۸ صفحه توسط نشر آواهیا به چاپ رسیده است.

درباره کتاب جام جهانی

داستانک‌ها و‌ داستان‌های کوتاهی در موضوعات مختلف با شخصیت‌پردازی و فضاسازی‌های جذاب و متفاوت به قلم جمال میرصادقی در کتاب جام‌جهانی گرد آمده است. طول برخی از این داستان‌ها از یک پاراگراف تجاوز نمی‌کند اما با همین تعداد کلمات، هنرمندانه داستانی کامل را شرح می‌دهند.

درباره جمال میرصادقی

جمال میرصادقی متولد ۱۹ اردیبهشت ۱۳۱۲ است. او دانش‌آموختهٔ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران است و تا کنون حدود ۴۳ جلد کتاب، رمان، داستان بلند و نقد ادبی و مجموعه مقالات، از او منتشر شده‌است.

کتاب جام جهانی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

مطالعهٔ این کتاب به علاقه‌مندان به داستانک و داستان کوتاه پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب جام جهانی

چه ایام زیارت بود، چه نبود، چه هوا خوب بود، چه بد، کوکب‌خانم زیارتش را می‌رفت. تابستان‌ها راهی امام‌زاده داود می‌شد و زمستان‌ها، قم. جای دورتری نمی‌رفت. یکی دو بار به مشهد و یک‌بار هم همراه عزیزم و حاج‌آقام به کربلا رفت، همین. زیارتگاهش امام‌زاده داود و قم بود. خاطره‌های زیادی از آن دو سفرش به کربلا و مشهد داشت که هیچ‌وقت کهنه نمی‌شد. هروقت فرصتی پیش می‌آمد برایت تعریف می‌کرد که کجا رفته و چه کرده و هر روز چندبار حرم مطهر را زیارت می‌کرده و ضریح را می‌بوسیده. با قیافهٔ مشتاق و آرزومند و چشم‌هایی که اشک در آن‌ها حلقه می‌بست، به آسمان نگاه می‌کرد:

«خدا بازهم نصیب کنه...»

هر بار که می‌رفت زیارت و برمی‌گشت، چشم‌های غم‌زده‌اش روشن می‌شد و احساس راحتی و رضایتی در صورتش بود. مهربان و آرام به آدم نگاه می‌کرد. مهربان و آرام حرف می‌زد. طنین صدایش زنگ خوش‌آیندی داشت.

اغلب تنها به زیارت می‌رفت. گاه پیش می‌آمد که از میان زن‌های محله همسفری پیدا کند. همسفرهای او اغلب پیرزن‌ها و بیوه‌زن‌های شوهرمرده بودند که همراه او راه می‌افتادند و دو سه روز بعد تنها برمی‌گشتند. زیارت رفتن کوکب‌خانم با آن‌ها فرق داشت. کوکب‌خانم بقچه‌بَندیلش را می‌بست و می‌رفت و تا وقتی‌که پولش ته نکشیده بود، برنمی‌گشت. باز پول کمی که از ادارهٔ شوهرش بابت حقوق وظیفه به او می‌دادند، می‌گرفت و دوباره بار و بندیلش را می‌بست و راه می‌افتاد و می‌رفت و تا آخِرِ ماه پیدایش نمی‌شد. همهٔ آرزویش این بود که یک روز بتواند برود قم، مجاور بشود و دیگر زحمت آمد و رفت را نداشته باشد و مجبور نشود که با پاهای رنجورش هی بیاید و برگردد.

صورت پهن و چاق و سفیدش، با آن موهایی که یکسره خاکستری شده بود، خسته و شکسته به نظر می‌رسید. چشم‌هایش انگار تازه گریه کرده است. هیکل بزرگ و چاقش را روی پاهای پُردَردش می‌کشید و بی‌صدا و خاموش می‌آمد و می‌رفت. دردِ این پاها تنها چیزی بود که گاهی او را به شِکوه وامی‌داشت. چشم‌های زاغ و خاموشش را به آدم می‌دوخت و سرِ زانویش را می‌مالید و می‌گفت:

«خیلی درد می‌کنه، خیلی.»

قطره‌های اشک توی چشم‌هایش حلقه می‌بست:

«پیریه دیگه، آدم که همیشه نمی‌تونه جوون بمونه.»

گاهی پاهایش چُنان ورم می‌کرد و خیکِ باد می‌شد که دست بهش می‌زدی دادش درمی‌آمد. غم صورتش را می‌گرفت:

«اگه زمین‌گیر شم دیگه نمی‌تونم برم سرِ قبر بچه‌ها.»

معرفی نویسنده
عکس جمال میرصادقی
جمال میرصادقی

جمال میرصادقی یکی از نویسندگان و پژوهشگران مشهور ایرانی در زمینه ادبیات داستانی و داستان‌نویسی است. او کتاب‌های بسیاری در زمینه ادبیات، نقد و پژوهش ادبی و داستان و رمان دارد و یکی از بزرگ‌ترین استادان داستان‌نویسی معاصر ایرانی است. امروزه کتاب‌های او مانند چراغی روشن برای تمام کسانی هستند که دوست دارند درباره داستان‌نویسی بدانند و یا در این مسیر قدم بگذارند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
نمی‌خوان مردم خوشحال بشن و بریزن تو خیابون و براشون اسبابِ دردسر درست کنن. مگه حرفِ بی‌ربطی می‌زنم، ها؟ مگه تلویزیون همه‌ش گریه و زاری و عزاداری نشون نمی‌ده، باور کُن شادیِ مردمو نمی‌خوان، خوشحالی مردمو نمی‌خوان، تو بگو چرا باید از این گوگُلی‌ها بخوریم، آخه چرا؟»
Arsheli

حجم

۸۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۸۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۱۴,۰۰۰
تومان