
کتاب خورشید تنها نیست
معرفی کتاب خورشید تنها نیست
کتاب خورشید تنها نیست نوشتهٔ داوود رمضانی است. این کتاب که توسط انتشارات کتابسرای میردشتی منتشر شده، برابر با ۱۸ داستان کوتاه و معاصر و ایرانی است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب خورشید تنها نیست اثر داوود رمضانی
کتاب خورشید تنها نیست ۱۸ داستان کوتاه و معاصر و ایرانی را ارائه کرده است. عنوان برخی از این داستانها عبارت است از «داستان یک مرد چهلوپنجسالهٔ متأهل»، «بدون ماسک، بدون الکل»، «مرزهای سیاه، مرزهای سفید»، «گواهینامهٔ آقای نیاکی»، «پسران و باز هم پسران»، «مالیخولیا» و «بهزودی میفهمی...». چاپ اول این کتاب در سال ۱۴۰۲ در ایران منتشر شده است. داستانهای این مجموعه پیرامون مهاجرت، وطن و زبان مادری نوشته شده است. نویسنده کوشیده مخاطب را با گذشته و خودش پیوند بزند و با نگاهی نو با لهجه، وطن و ملیت روبهرویمان کند.
چرا باید کتاب خورشید تنها نیست را بخوانیم؟
این کتاب ۱۸ داستان کوتاه، معاصر و ایرانی در باب موضوعاتی است که همواره مورد بحث بوده است. مهاجرت، وطن و زبان مادری موضوعاتی هستند که این اثر به آنها میپردازد.
کتاب خورشید تنها نیست را به چه کسانی پیشنهاد میدهیم؟
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه با موضوع مهاجرت و وطن پیشنهاد میکنیم.
درباره داوود رمضانی
داوود رمضانی نویسندهای ایرانی، معاصر و متولد سال ۱۳۴۴ است. رمانهای «شور عشق»، «ارباب حسن» و «بندبازی در آسمان» و مجموعه داستان کوتاه «خورشید تنها نیست» به قلم او منتشر شده است.
بخشی از کتاب خورشید تنها نیست
«راستش اگر به خودم بود، حاضر بودم گرسنگی بکشم؛ ولی با این همه ترس و دلهره به این نشانی نروم، در حین رانندگی به خود تلقین میکردم که دلیلی برای اضطراب وجود ندارد، اما واقعیت این بود که رانندگی در این جاده خاکی خلوت خالی از سکنه، حتی در روز هم رعبآور بود، چه رسد به اینکه ساعت ۱۱ پنجشنبهشب بارانی باشد و تکوتنها در جادهای که شهره به عبور و مرور اشرار و خلافکارهاست.
حتی به این فکر کردم که از طریق سایت اسنپ، صحت و سلامت این مردک را استعلام کنم اما حس میکردم برای این کار دیگر دیر شده، اما مصمم شده بودم که برای دفعه بعد اینکار را بکنم، البته اگر دفعه بعدی وجود داشته باشد! من هنوز مطمئن نبودم که از این مسیر زنده برخواهم گشت یا نه!
دستم را به سمت تلفن همراه بردم تا به همسرم بگویم که امشب ممکن است دیرتر به منزل برسم، حداقل فایده این تماس این بود که اینوقتشب یک نفر از من خبر داشته باشد، اما نه عاقلانه نبود، چرا که او مدتهاست که از بیماری ضعف اعصاب رنج میبرد و حتی در حالت عادی دچار اضطراب و تشویش روحی است، اگر از این موضوع خبردار میشد قطعاً دوباره باید برای افسردگیاش یک دوره جدید درمان را شروع میکرد.
چالههای لبریز از آب باران و تاریکی شب مانع دیدن دستاندازهای مسیر میشد، هوای دمکرده داخل ماشین و شیشههای بخار کرده موجب شد برای رفع این مشکل موقتاً شیشه کنار دستم را چند سانتیمتر پایین بکشم، از لای شیشه متوجه صدایی شبیه شلپشلپ میآمد، انگار که کسی در چالههای پرآب بدود، ناخودآگاه توجهم به سمت چپ جلب شد، همین که روی برگرداندم صدای پارسکردن سگ ولگرد بزرگی که ماشین را دنبال میکرد، مرا تا مرز سکته رساند، درحالیکه قلبم بهسرعت میزد، شیشه را بالا کشیدم، همچنان میدوید و پارس میکرد؛ ولی دیگر به پارسکردنش توجه نمیکردم، برای چند لحظه ماشین را متوقف کردم و نفسی عمیق کشیدم و تلفن همراه را از روی صندلی کناری برداشتم، شماره یکی از دوستان صمیمیام را گرفتم، همینکه گوشی را برداشت بدون هیچ مقدمهای، با لحنی تعجبآمیز و آمیخته به شوخی گفت: «مرتیکه این موقع شب زنگ میزنی فکر نمیکنی آدم خواب باشه»»
حجم
۱۱۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
حجم
۱۱۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه