
کتاب و چشم هایش کهربایی بود
معرفی کتاب و چشم هایش کهربایی بود
کتاب و چشم هایش کهربایی بود نوشتهٔ مهری بهرامی است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان ایرانی را منتشر کرده است. این اثر سومین کتاب مهری بهرامی است که در ستایش زن و زنانگی و باروری نوشته شده است.
درباره کتاب و چشمهایش کهربایی بود
و چشمهایش کهربایی بود رمانی است که از دریچهای نو به مسئلهای نگاه کرده است که بارها و بارها در زندگی روزمره با آن درگیر هستیم. مهری بهرامی در این رمان به تقابل میان هستی و نیستی پرداخته است. کتاب با به تصویر کشیدن موازییکهای کف حیاط آغاز میشود. آن چنان با جزییات و دقیق که اگر چشمانتان را ببندید خانه را میتوانید پیش چشمانتان ببینید. او شخصیتهایی را که در این خانه زندگی میکنند، انتخاب میکند. زندگی هر کدام را در برحه زمانی خاصی مینویسد و از تجربیاتشان میگوید. تجربیاتی که بیانگر ترسها، تشویشها، آرزوها و ناکامیهای آدمهای درون داستان هستند. این رمان در چهار بخش و ۳۵ فصل نوشته شده است.
خواندن کتاب و چشمهایش کهربایی بود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی فارسی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره مهری بهرامی
مهری بهرامی در سال ۱۳۵۰ متولد شد. پیش از انتشار کتاب و چشم هایش کهربایی بود یک مجموعه داستان به نام «چه کسی گفت عاشقی از یادت میرود؟» و یک رمان به نام «بیرون از گذشته، میان ایوان» را منتشر کرده بود. مهری بهرامی در حال حاضر در اصفهان زندگی میکند و در یک آموزشگاه در حوزهٔ سینما به تدریس میپردازد.
بخشی از کتاب و چشمهایش کهربایی بود
«ماجرای این قبرستان فرق داشت با خیلی از قبرستانهای دیگر. اینجا روزگاری شهری کوچک بود برای خودش. اما حالا قبرستانی شده بود که تعداد قبرهای خالی بدون مردهاش بیشتر بود از قبرهایی که مرده درش خوابیده بود. تا چشم کار میکرد قبرهای کندهشده خالی پیدا بود. حالا دیگر سالها بود کسی در این شهر زندگی نمیکرد، گورستان حاشیهای تا خود شهر پیش رفته بود. تمام زمینها طی سالها پر شده بود از قبرهای خالی که اهالی شهر برای خودشان خریده بودند تا زندگی طولانیتری داشته باشند. اینجا جایی بود که شهرش را انداخته بودند سرِ قبرستانش تا کسی بیقبر نماند، البته نمیشد کسی هم بیقبر بماند. چیزی مردم را وادار میکرد به خریدن قبر. نمیتوانستند بزنند زیر قانون و سنت شهر، نه اینکه اجباری در کار باشد، اما ترسی وجود داشت از نداشتن قبر که هر کسی را به این فکر میانداخت که نهایتش ضرری ندارد داشتن قبری خالی، آن هم وقتی بهایی باشد برای سالها عمر بیشتر.
مردم اینجا خیلی از رسم و رسومشان جایی حرف نزده بودند، حتی بعد از اینکه کوچ کردند و رفتند. سالها بود دیگر کسی نمانده بود توی شهر. خالی از سکنه شده بود و همهجا تا چشم کار میکرد گودال خالی بود. هاشم هم از اهالی اینجا بود اما هیچوقت نه برای ثریا حرف زده بود و نه برای هیچ کس دیگر. هاشم بنا به امر پدرش به قانون شهر عمل کرده بود برای خریدن قبر، ولی عاشق ثریا که شد دلش نمیآمد همان روز اول از مرگ و میر حرف بزند. از آن گذشته خیلی هم پول میخواست که بتواند یک قبر بخرد، قیمت قبر کم از اجاره خانهای کوچک نبود. چیز دیگری هم بود، داستان عشق و عاشقی و آمدن ثریا به زندگی هاشم همهاش یواشکی پیش رفته بود. هاشم سالها بود از اهل و خانوادهاش بریده بود و فقط ثریا را داشت در این دنیا. اما قانون و باور به این سنت را نمیتوانست نادیده بگیرد. جان ثریا و بودنش برایش اصل همهچیز و زندگیاش بود. این قانون زن و مرد هم نداشت و همه قبل از چهلسالگی باید قبر خریده را میکندند و گودش میکردند. هاشم قید خودش را زده بود و قبر خودش را به نام ثریا کرده بود. اما قرار گذاشته بود با خودش اولین پولی که به دستش رسید قبری بخرد برای خودش تا سالهای سال زنده بماند و زندگی کند کنار ثریا. ولی هیچوقت آنقدرها پول به دستش نرسید. شاید هم بدشگونی همین کار گریبانش را گرفت که حبس پیش آمد و باقی ماجرا. مثل خیلی زندانیهای دیگر نه جنایتکار بود و نه اهل دزدی و چپاول. همیشه همین است، جنایتکار اصلی که زندان نمیرود. هاشم هم بدشانسی آورده بود. ترمز ماشین قسطی نگرفته بود یکهو، و بعد هم دیه گردنگیرش شده بود و اقساط عقبافتاده.»
حجم
۹۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
حجم
۹۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه