
کتاب تعبیر یک رویا
معرفی کتاب تعبیر یک رویا
کتاب «تعبیر یک رویا» نوشتۀ مهری ماهوتی است و انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر کرده است. کتاب تعبیر یک رؤیا، علاوه بر اینکه داستانی جذاب و آموزنده از زندگی حضرت ابراهیم (ع) را برای نوجوانان روایت میکند، به آنها درسهای اخلاقی مهمی میآموزد.
درباره کتاب تعبیر یک رویا
کتاب «تعبیر یک رؤیا» که داستان زندگی حضرت ابراهیم (ع) را برای نوجوانان روایت میکند، یکی از آثار آموزنده و جذاب است که با استفاده از زبان ساده و روان، به بررسی یکی از مهمترین داستانهای دینی در تاریخ اسلام میپردازد.
در داستان تعبیر یک رؤیا، پادشاه ظالم نمرود از یک پیشگویی ترسیده و دستور میدهد تا تمامی پسران به دنیا آمده کشته شوند. در این شرایط، حضرت ابراهیم (ع) در خانوادۀ یونا و تارخ به دنیا میآید. آنها از ترس نمرود، تصمیم میگیرند که حضرت ابراهیم (ع) را مخفی نگه دارند. داستان در واقع به ماجرای تولد حضرت ابراهیم (ع) و تهدیدات نمرود و مقاومت خانوادهاش میپردازد. در نهایت، حضرت ابراهیم (ع) با توکل به خداوند و ایمان راسخ خود، در مسیر رسالت الهی گام میگذارد.
داستان تعبیر یک رؤیا نشان میدهد که چگونه حضرت ابراهیم (ع) و خانوادهاش در برابر ظلم و فساد پادشاه وقت ایستادگی کردند. یونا و تارخ با اینکه تحتفشار قرار داشتند، اما با ایمان به خداوند، نگران نمیشدند و از دستورات ظالمانه ترسی نداشتند. در مواجهه با تهدیدات نمرود، خانوادۀ حضرت ابراهیم (ع) به خداوند توکل کردند و از او کمک خواستند. این پیام به مخاطب نوجوان نشان میدهد که در برابر سختیها و تهدیدات زندگی، باید به خداوند ایمان داشت و به او توکل کرد.
تولد حضرت ابراهیم (ع) در داستان تعبیر یک رؤیا بهعنوان نقطهٔ شروع یک رسالت الهی و مهم در تاریخ بشریت نمایش داده میشود. حضرت ابراهیم (ع) باتوجهبه ایمان و توکلش به خداوند، مسیر تاریخ بشر را تغییر میدهد و بهعنوان یکی از بزرگترین پیامبران معرفی میشود.
خواندن کتاب تعبیر یک رویا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کودکان و نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تعبیر یک رویا
«روزگاری در سرزمینی دور به اسم بابل زن و مرد مهربانی زندگی میکردند؛ یونا و تارخ. تارخ نگران بود؛ چون همسرش بهزودی بچهاش را به دنیا میآورد. یک روز یونا تنها نشسته بود و آسمان را تماشا میکرد، ستارهای آن دورها برق میزد. کمکم درد توی دلش پیچید. فهمید مهمان کوچکش میخواهد به دنیا بیاید. بقچهٔ لباس نوزادش را برداشت و بیسروصدا راه افتاد.»
حجم
۱۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه
حجم
۱۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۰ صفحه