دانلود و خرید کتاب شبح سر هربرت سنگ سیاهچال کیت مک مولان ترجمه فرزانه مهری
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب شبح سر هربرت سنگ سیاهچال

کتاب شبح سر هربرت سنگ سیاهچال

برای دریافت این کتاب و خواندن و شنیدن هزاران کتاب دیگر، اپلیکیشن طاقچه را به صورت رایگان نصب کنید.

مشخصات کتاب

نوع

epub

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

معرفی کتاب شبح سر هربرت سنگ سیاهچال

کتاب شبح سر هربرت سنگ سیاهچال نوشتهٔ کیت مک مولان و ترجمهٔ فرزانه مهری است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده و جلد ۱۲ از مجموعهٔ «مدرسهٔ نابودکنندگان اژدها» است.

درباره کتاب شبح سر هربرت سنگ سیاهچال

کتاب شبح سر هربرت سنگ سیاهچال که جلد ۱۲ از مجموعهٔ «مدرسهٔ نابودکنندگان اژدها» است، ماجراهای «ویگلاف»، پسربچه‌ای را روایت می‌کند که از دست برادرانش کتک می‌خورد و توسط پدر و مادرش استثمار می‌شود. روزی خوانندهٔ دوره‌گردی به او می‌گوید که یک قهرمان به دنیا آمده است، اما ویگلاف در زندگی‌اش کاری به‌جز سابیدن ظرف‌ها و غذادادن به خوک‌ها بلد نیست. ویگلاف اعلامیه‌ای را که بر روی درخت اعلانات زده‌شده می‌بیند و ناگهان زندگی‌اش تغییر می‌کند؛ چراکه تصمیم گرفته وارد مدرسهٔ «نابودکنندگان اژدها» شود و راه‌ورسم کشتن اژدها را یاد بگیرد. مشکل بزرگی که سر راه اوست این است که حتی نمی‌تواند به یک عنکبوت آسیب برساند؛ چه برسد به یک اژدهای غول‌پیکر. او که در مدرسه دوستان خوبی پیدا کرده، حالا یک سلاح مخفی دارد. او بلد است از مغز خود استفاده کند. با ویگلاف همراه می‌شوید؟ تصویرگری این اثر بر عهدهٔ «بیل باسو» بوده است.

خواندن کتاب شبح سر هربرت سنگ سیاهچال را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شبح سر هربرت سنگ سیاهچال

«هربرت سنگ سیاهچال به‌آرامی به سمت سِر جفری غلاف‌شکن به پرواز درآمد. دوتایی شمشیرهایشان را بیرون کشیده بودند.

ویگلاف، آنگوس، اریکا و لوبلیا پشت میزی که چپه شده بود، دویدند تا از آن جا تماشا کنند.

اریکا فریاد زد:

«سِر جفری، کاری بکن!»

سنگ سیاهچال شمشیرش را با دو دستش گرفت و آن را به طرف کلۀ سِر جفری تاب داد. سِر جفری به‌موقع سرش را دزدید.

اما معلوم بود که سِر جفری از پس سنگ سیاهچال برنمی‌آید. ویگلاف متوجه شد که با هر حرکت، سِر جفری ضعیف‌تر و رنگ‌پریده‌تر می‌شود. ویگلاف باید هر طور شده به او کمک می‌کرد!

پس فریاد زد:

«هِی، سنگ سیاهچال! مُردرِد با طلاها این‌جاست!»

سنگ سیاهچال سرش را برگرداند.

«چی؟ کجا؟»

سِر جفری معطل نکرد. شمشیرش را عقب برد و بعد، توی شکم سنگ سیاهچال فرو کرد.

سِر جفری فریاد زد:

«ای بدذات، تو شکست خوردی!»

لوبلیا فریاد زد:

«هورا، جفری! قهرمان من!»

سنگ سیاهچال فقط با تمسخر لبخند زد و شمشیر سِر جفری را به‌راحتی از شکمش بیرون کشید. از سوراخی که ایجاد شده بود، نوشیدنی قرمزرنگ بیرون پاشید و به زمین ریخت.

سنگ سیاهچال شمشیر سِر جفری را جلوی صورت شوالیۀ پیر تکان داد و گفت:

«هِی! دیگر سلاح نداری!»

و با هر دو شمشیر به سِر جفری حمله کرد.

سِر جفری با جاخالی دادن به دیگ سرآشپز مدرسه نزدیک شد. آن را بلند کرد، اما سنگ سیاهچال دیگ بزرگ را از دستش قاپید. و هرچه از سوپ مارماهی ته دیگ مانده بود، روی سِر جفری خالی کرد.

لوبلیا گفت:

«اوه، این سوپ زرهش را خراب می‌کند.»

سِر جفری شمشیرش را از چنگ سنگ سیاهچال درآورد و دوباره توی شکمش فرو کرد. اگر دوتایشان شبح نبودند، خیلی وقت پیش همدیگر را کشته بودند. اما شبح بودند و مبارزه‌شان تمامی نداشت.

آنگوس گفت:

«چشم‌های من مشکل دارند یا دیدن سِر جفری واقعاً سخت شده است؟»

ویگلاف نگاه کرد. آنگوس حق داشت، سِر جفری داشت محو می‌شد.

اریکا گفت:

«حتماً ورد زلنوک دارد باطل می‌شود! اووووه! جادوگر بی‌عرضه!»

سِر جفری رقص پای مسخره‌ای انجام داد. ناگهان، سنگ سیاهچال را غافلگیر کرد و شمشیرش را از دستش گرفت. بعد، نوک شمشیر را روی گلوی سنگ سیاهچال گذاشت.

شبح شوالیۀ مهربان زیر لب گفت:

«تو مدرسۀ نابودکنندگان اژدها را ترک خواهی کرد! و هرگز به این‌جا بازنخواهی گشت!»

ویگلاف به‌سختی صدای سِر جفری را می‌شنید. صدایش به همراه خود شبح داشت محو می‌شد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است