کتاب درخت پول
معرفی کتاب درخت پول
کتاب درخت پول نوشتهٔ کریس گیله بو و ترجمهٔ محمد قدم پور مقدم است. انتشارات بله این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی داستانی در مورد یافتن شانس در پشتبام خانه است.
درباره کتاب درخت پول
کتاب درخت پول داستانی الهامبخش از جیک آرونس را روایت میکند که با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکند. او با بدهی سنگین دانشجویی و خطر از دست دادن شغلش مواجه است و ناامیدی او را به جستجوی راهی برای بهبود وضعیت مالیش میکشاند. جیک با شرکت در جلسات گروهی، یاد میگیرد چگونه با استفاده از مهارتهای موجود خود و بدون نیاز به سرمایهگذاری سنگین، یک درآمد جانبی موفق بسازد. این کتاب، به مخاطب نشان میدهد که چطور با کمی خلاقیت و تلاش، میتوان از مهارتهای فردی بهرهبرداری کرده و به استقلال مالی دست یافت. گیلبو نویسندهای است که همواره بر اهمیت کارآفرینی و خودکفایی تأکید دارد و در این کتاب نیز با ترکیب داستانی جذاب و آموزههای عملی، به خوانندگان راههای خلق فرصتهای جدید را آموزش میدهد. درخت پول یکی از پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز شناخته شده و توانسته تأثیر چشمگیری بر مخاطبان در سراسر جهان داشته باشد.
خواندن کتاب درخت پول را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران موفقیت و خودیاری پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب درخت پول
«بیستروی سپاسگزاران یک رستوران وگان بود، اما قیمتها مشابه رستوران مکزیکی لوکسی بود که جیک پیش از انتخاب مایا نگاهی به آن انداخته بود. انگار حتی عدس هم با قیمت اضافه به فروش میرسید!
جیک قدری آب نوشید و تصمیم گرفت باید دیدگاهش را تغییر دهد. شاید کمی از این انرژی مثبت گران قیمت به او منتقل شود.
و بعد هم مایا کنار او بود. تقریباً انگار همین دیروز بود که در یک رویداد خیریهای که برایتساید به آن کمک کرده بود، با هم آشنا شده بودند. وقتی کنار هم نشسته بودند، مثل دو دوست قدیمی درگوشی حرف میزدند. پس از آن که مایا قبول کرد هفته بعد با او برای کوهنوردی برود، جیک در طول پنج روز بعدی با اشتیاقی دوچندان در محل کار خود تلاش کرده بود، آتش گرفته از هیجان دیداری دوباره با او.
گاهی اوقات انگار چندین سال از آن زمان گذشته بود، نه تنها شش ماه. او عاشق مایا بود - واقعاً عاشقش بود. اما نمیخواست با عجله پیش رفته و او را بترساند. تصور کرد در چنین شرایطی بهتر است کمی آهستهتر حرکت کند.
«پس روزت چطور گذشت؟» سرانجام از او پرسید.
«عالی بود!» مایا با هیجان پاسخ داد. «یک گزارش بزرگ در مورد نحوه کمک مراجعین آموزش شغلی ما به اقتصاد محلی را به پایان رساندم. و برای کنفرانس منطقهای که آخر هفته آینده در دنور برگزار میشود، به کارآموز جدیدمان کمک میکنم تا آماده شود.»
مایا در بخش ارتباط با حامیان یک سازمان غیرانتفاعی کار میکرد که در زمینه جمعآوری پول و حمایت برای مهاجرین تازه مستقر در جامعه فعالیت میکرد. پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، به آمریکورپس پیوست و با بچههای خانوادههای مهاجر در شرق تگزاس کار کرد. وقتی به کالیفرنیا بازگشت، موفق شد در سازمان یونایتد وی مشغول به کار شود و پس از دو سال به یک سازمان کوچکتر منتقل شد چرا که احساس میکرد میتواند تأثیر بزرگتری ایجاد کند.
چه آیندهای با او خواهد داشت؟ در این مرحله، آینده به چه شکلی خواهد بود؟ اگر نمیتوانست خود را سر و سامان دهد، چندان گزینهای نخواهد داشت.
«جیک، داری به من گوش میکنی؟» مایا مدتی بود که با نگاهی پرسشگر به او خیره شده بود.
او به خودش آورد. «معذرت میخوام، مایا»، جیک گفت. «واقعیت این است که روز خیلی خوبی نداشتم.»
«به نظر میرسه امشب واقعاً حواسپرتی. چی شده؟» مایا پرسید.
جیک درباره ارائه، پیامها، و گفتگویی که با جن در هنگام خروج از دفتر داشته، به او توضیح داد. «مطمئنم همه چیز حل میشه»، گفت وقتی صحبتش تمام شد. او اصلاً مطمئن نبود، اما نمیخواست مایا را با نگرانیهایش آزرده کند. ضمناً، تا به حال درباره بدهیهایش به او چیزی نگفته بود. در توضیحاتش، فقط اشارهای گذرا به «چند وام دانشجویی از دوران دانشگاهم در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا» کرده بود، نه به بدهی ۵۰ هزار دلاری.»
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۱۹ صفحه
حجم
۱٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۱۹ صفحه