کتاب راه محمد (ص)
معرفی کتاب راه محمد (ص)
کتاب راه محمد (ص) نوشتهٔ عباس محمود العقاد است. انتشارات علمی و فرهنگی این ناداستان را منتشر کرده است.
درباره کتاب راه محمد (ص)
کتاب راه محمد (ص) (عبقریة محمد) حاوی ناداستان است. این کتاب بخشی از زندگینامهٔ پیامبر اسلام را روایت کرده است. در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی.
خواندن کتاب راه محمد (ص) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و علاقهمندان به زندگینامهها پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب راه محمد (ص)
«هرگاه رسول خدای (ص) ارادهٔ سفر میکرد، بین زنان خود قرعه میکشید و آنکه قرعه به نامش میخورد، همراه او سفری میشد. هنگام عزیمت به یکی از جنگها، قرعه به نام من افتاد. پس از پایان جنگ، به سوی شهر بازگشتیم و به نزدیکی آن فرود آمدیم. هنگامی که کاروان آهنگ کوچ کرد، من به قضای حاجت برخاستم و از لشکر دور شدم و پس از انجام کار به سوی کاروان بازآمدم. ناگهان دست به سینه نهادم و دریافتم گردنبندم گسسته و ناپدید شده است. آنگاه برای یافتن آن برگشتم؛ اما کاروانیان که برای کوچ آماده میشدند، هودج مرا از زمین برداشته بر شتر گذاشته بودند و چون من در آن روزگار سبکوزن و نازکاندام بودم و اغلب، پردهٔ هودجم افکنده بود، با سبکوزنی هودج، چنین پنداشته بودند که من در هودجم. باری، کاروانیان بار سفر بسته، کوچ کرده بودند و من پس از یافتن گردنبند، به سوی قرارگاه لشکریان روانه شدم؛ اما هیچکس آنجا نبود که جستوجویم کند یا آواز مرا پاسخ گوید.
ناچار در آنجا ماندم و امید میداشتم که خیلی زود دریابند که من از قافله بازماندهام و به جستوجوی من آیند. همچنان که در جایگاه خود نشسته بودم، خوابم درربود. قضا را صفوانبنمعطل سلمی که پس پشت لشکریان راه میپیموده و به نزدیکی جایگاه من شب را به روز رسانیده بود نیز از کاروان عقب مانده در تاریکی سحر، سیاهی انسانی را دیده بود. هنگامی که پیشتر آمد، مرا بدید و بشناخت و پیشامد را دریافت. نزدیک آمد و تقاضا کرد که مرا به کاروان رساند، من که در آنوقت بیدار شده بودم، با سرانداز خویش روی بپوشاندم و به خدای جهان سوگند که با صفوان کلمهای سخن نگفتم و جز تقاضای پیشین، کلمهای از او نشنیدم.
او شتر خود را به زمین خوابانید و من بر آن سوار شدم و صفوان از پی من به راه افتاد. همی آمدیم تا وقتیکه لشکریان که از شدت گرمای روز فرود آمده بودند، به سوی ما بازآمدند. هنگامی که به مدینه رسیدیم، مردم با سخنان افتراآمیز گناه مرا شستند و کسی که گناه آن تهمت را بر گردن گرفت، عبداللهبنابیبنسلول بود و من از سخن تهمتگویان هیچ نمیدانستم تا به بستر رنجوری درافتادم. چیزی که به هنگام رنجوری مرا به شبهه درانداخت، آن بود که در آن ایام، لطف و عنایتی را که پیوسته از رسول خدا (ص) دیده بودم و انتظار داشتم، دیگر نمیدیدم؛ چه رسول خدای (ص) بر من وارد میشد و سلام میگفت، آنگاه میپرسید: (حال او چون است؟) اینگونه سرگرانی و پرسش دور از مهر، مرا نگران کرد و به شبهه درانداخت؛ اما هنوز از آنچه در غیبت من گفته بودند، چیزی نمیدانستم تا آنکه در پایان مرض، در دورهٔ نقاهت، از خانه بیرون شدم و اممسطح نیز با من همراه بود.»
حجم
۱۹۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۳۷ صفحه
حجم
۱۹۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۳۷ صفحه