کتاب طنجه
معرفی کتاب طنجه
کتاب طنجه نوشتهٔ جلید سهولی و ترجمهٔ واهیک کشیش زاده و ویراستهٔ مهدی سجودی مقدم است. انتشارات مهراندیش این ناداستان در قالب خاطرات را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب طنجه
کتاب طنجه برابر با یک ناداستان در قالب خاطرات است. این کتاب را داستانهایی از فرار، درد و حسرت و دیگر پرسههای روح آدمی دانستهاند. جلید سهولی این ناداستان را در پنج بخش به رشتهٔ تحریر درآورده است؛ «وطنگریز»، «مدخل»، «ملحقات: دستور پخت غذاهای مراکشی»، «یک پروندهٔ جزئی: جلید سِهولی» و «به راهت ادامه بده اگر هم دردناک است».
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر و برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل دلنوشتهها، جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی باشد.
خواندن کتاب طنجه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب خاطرات پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب طنجه
«زمانی که زوج مراکشیتبار از شهر بندری طنجه، عبدالله و زهره سِهولی، پس از اقامت هجدهساله در آلمان در سال ۱۹۷۱ با فرزندانشان به آپارتمانی کهنهساز در خیابان اکسرسیرشتراسه در محلهٔ وِدینگ نقلمکان کردند، حتی لحظهای دربارهٔ اینکه نام عجیبوغریب این خیابان از کجا برگرفته شده است، فکر نکرده بودند. تا به امروز والدین آنها نمیتوانند این نام را به جایی و یا چیزی نسبت دهند، و حتی فرزندانشان باآنکه اکنون بالغ شدهاند، نیز به تاریخ این خیابان آگاه نیستند هنوز. درواقع نام این خیابان مدیون میدان تیرِ توپخانهای است که در این مکان در نیمهٔ دوم سدهٔ نوزدهم وجود داشت و محلهٔ ودینگ هنوز پهنهٔ بایر و ناآبادی بیش نبود. زمین بازِ نزدیکی به شهر و ارزانقیمت. زمین در نیمهٔ دوم سدهٔ دوم نوزدهم، موقعیت مناسبی بود برای ایجاد کارخانههای معظم که هرسال هزاران نیروی کار جدید را به خود جذب میکرد. جمعیت ودینگ که در آغاز سدهٔ نوزدهم بالغ بر چندصد نفر بیشتر نمیشد، تا سال ۱۹۰۰ به ۱۴۰ هزار نفر رسید، و تا سال ۱۹۱۴ به ۲۵۰ هزار و بالاخره تا سال ۱۹۳۰ بالغ بر ۳۶۰ هزار نفر شد. تا پایان سال ۱۹۰۰ در عرض چند سال، خیابانبندی امروزی این محله، طرحریزی و ساخته شد، و ساختمانسازی' متأثر از سوداگری موجب ساخت تعداد بیشماری ساختمانهای پنجطبقهای شد که به آنها پادگانهای اجارهای میگفتند، و در آن مردم بسیاری در فقر و فلاکت غیرقابلتصوری زندگی میکردند. شش الی هشت نفر در یک اتاق؛ مستراح مشترک در طبقات میانی راهپلهها، و یا حتی مستراحهای بدبو در گوشهٔ حیاط؛ بیماری سل ناشی از رطوبت، فقدان بهداشت و کمغذایی و سوءِتغذیه.
مردم پابهسنگذاشته در سال ۱۹۷۱ هم این وضعیت وحشتناک را به یاد داشتند.
شاید نخستین وجه مشابه در این کتاب این باشد که مثل میدان توپخانهٔ ودینگ در برلین در میدان بازار مراکش، جماع الفنا، بهصورت خشونتآمیزی به زندگی انسانها پایان داده میشد.
در این محلهٔ کارگرنشین' آدمها ثروتی نداشتند، ولی میتوانستند زندگیشان را بگذرانند، کار داشتند. سِهولیها اما از راه دور رسیده بودند، در مراکشی که نیروهای ارتش کشورهای غربی، فرانسه و اسپانیا آن را تسخیر کرده بودند، جایی که سطح زندگی بسیار نازلتر و بیکاری به میزان غیرقابل مقایسهای بالاتر بود.
آپارتمانِ واقع در ساختمان پلاک ۹ خیابان اکسرسیر که مادر سِهولی انتخابش کرد، هنوز تعمیرکاری نشده بود، اما پنجونیم اتاق داشت و بهویژه، اجارهبهای آن قابل پرداخت بود. صاحبخانه اما از آنجایی که نمیخواست در ساختمانی که عمدتاً آلمانیها در آن سکنی داشتند به خارجی اجاره دهد، مادرِ مصمم خانواده که بههیچوجه آمادهٔ پذیرش جواب منفی نبود، از صاحب نانوایی که در آن زمان شاغل بود خواهش پادرمیانی کرد و "سِهولی"ها آپارتمان محبوبشان را دریافت کردند و بدینترتیب از آپارتمان یکونیماتاقهٔ زیرزمینی در شترالزوندرشتراسه به آپارتمان پنجونیماتاقهٔ اکسرسیرشتراسه طبقهٔ اول نقلمکان کردند.
زن و شوهر بهزودی چهار فرزند داشتند که دو تن از آنها در مراکش به دنیا آمده بودند. حمید در سال ۱۹۵۷ و لطیفه تنها دخترشان در سال ۱۹۶۱. جلید (۱۹۶۸) و مراد (۱۹۷۲) در برلین به دنیا آمدند و نخستین برلینیهای اصیل این خانوادهٔ مهاجرِ مراکشی بودند. پس از گذشت پنجاه سال' پدر خانواده روز ورودشان به برلین را هنوز به خاطر داشت: ۸ آوریل ۱۹۶۰.»
حجم
۲۹۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۹۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه