کتاب آینهها حرف میزنند
معرفی کتاب آینهها حرف میزنند
«آینهها حرف میزنند» نوشته زهرا جمالی(-۱۳۴۵) است. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه فارسی است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
...همه رفته بودند و فقط رحمان مانده بود و فانوسی روشن و گل های پرپر شده روی قبر پدرش. دلش میخواست تا صبح بیدار بماند و با پدربزرگ درد دل کند، اما دایی به سراغش آمدو او را با خودش برد خانه.
خانه در تاریک فرو رفته است. مادر فریاد میزند:
- حاجی چراغهای زنبوری را روشن کن. صدای هقهق رحمان توی اتاق پیچید. خروسها میخوانند و گاوها ماغ میکشند.
...صبح شد. رحمان و پدربزرگ داس به دست و خورجینی پر، روی الاغ راهی مزرعه شدند. آفتاب روی زمین پهن بود و باد توی گوششان هو میکشید...
صدای شیون زنها میآمد. مردها جلوی در مسجد جمع بودند. پدربزرگ مرده بود...
تنها در کوچهای دراز و خاکی قدم میزند. جلوی خانهای که درختهای گردو و بادامش تا آسمان قد کشیده است، میایستد...
... در کوچههای خیس و مهگرفتهٔ لندن قدم میزند و دوباره در اتاقی که از خیابان به اندازهٔ قوطی کبریتی دیده میشود و پنجرهاش رو به خیابانی پر همهمه و آسمانخراش باز میشود که آدم و ماشین مثل مور و ملخ در آن میلولند.
... دیوارهای اتاق رحمان هنوز کاهگلی است و سقفش تیرچوبی و درش رو به حیاطی باز میشود که پر از درخت گردو و بادام است.
حجم
۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۴۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه